arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۸۸۵۲۱
تاریخ انتشار: ۰۷ : ۲۳ - ۱۲ خرداد ۱۴۰۳

ماجرای کیفی که در نخست وزیری ایران منفجر شد

همان کیفی که در ۸ شهریور منفجر شد. محافظ جماران به کشمیری می‌گوید: «کیفت را باز کن کشمیری می‌گوید من دبیر هستم و همراه رئیس جمهوری‌ام.» و از این حرف‌ها. آقای رجایی می‌گوید بگذارید بیاید آقای رجایی هم یا اعتماد داشت یا شاید موضوع را نمی‌دانست و فکر می‌کرد که او را نمی‌شناسند. بعد محافظ به کشمیری می‌گوید: ببین! رجایی که هیچ خود امام هم بگوید بگذارید بیاید تو، من تا این کیف را بازرسی نکنم نمی‌گذارم بروی او هم که می‌بیند اوضاع خراب است، خودش را به قهر می‌زند و شلوغ می‌کند و بر می‌گردد؛ یعنی خودش نمی‌رود، کیف را هم نمی‌برد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.
 
مسئول بررسی بخش مبارزه با التقاط واحد اطلاعات سپاه در فاز نظامی
 
-در واحد اطلاعات سپاه با اعدام سعادتی موافق بودید یا مخالف؟
 
موقع سعادتی، من در واحد اطلاعات سپاه نبودم
 
-مرداد ۱۳۶۰ است.
 
بله، ولی دست ما نبود در مرداد ۱۳۶۰ ما هنوز بزن بزن اکیپ‌های ویژه را داشتیم. اکیپ‌های ویژه همان‌هایی بودند که به ستاد سپاه حمله کردند.
 
-آن روزی که به ستاد حمله کردند، آنجا بودید؟ ه نه اصلاً در ستاد نبودیم. شاید هر چند ماه یک بار به ستاد می‌آمدیم. سعادتی را قبل از اعدام به ۲۰۹ آوردند، ولی د دست ما نبود آن موقع خیلی هم برای ما مهم نبود می‌خواهند چه کارش کنند.
 
-شما هم معتقدید اگر سعادتی زنده می‌ماند می‌توانست سازمان را از مسیری که بعداً رفت برگرداند؟
 
هر کسی این را بگوید جوک گفته است. سعادتی خیلی کوچک‌تر از این حرف‌ها بود. موسی خیابانی‌اش هم نمی‌توانست. وقتی رجوی گفت سازمان باید وارد فاز مسلحانه شود، مجموع موسی خیابانی مهدی، ابریشمچی محمود عطایی، عباس مدرسی فر و ... نتوانستند کوچکترین مخالفتی کنند فکر می‌کنم آن موقع عباس داوری نبود. سعادتی خیلی کوچک‌تر از این حرف‌ها بود. ممکن بود بایستد و مثلاً یک جریان درست کند، اما این که بتواند روی سازمان اثر بگذارد، ابداً سعادتی در بین هفت نفر نیرو‌های رده اول سازمان هم نبود. او حتی نفر دهم سازمان هم نبود.
 
-آقای خسرو تهرانی می‌گوید سعادتی نفر دوم بود.
 
خبر ندارند. در خوشبینانه‌ترین وضعیت سعادتی شاید نفر هفتم به بعد بود. به هر حال این‌ها می‌خواستند تا می‌توانند بزنند. البته طرح ترور حضرت امام را داشتند که قرار بود آن هم در ضربه باشد؛ اما «براندازی ضربه‌ای، بعد از شکست ۷ تیر و مجموعه‌ی حوادث حواشی، اش کلاً شکست خورد و سازمان فهمید شکست خورده است. رجوی و بنی صدر هم تا آن روز خارج نشده بودند تمام امیدشان این بود که این‌ها مخفیانه زندگی می‌کنند می‌زنند و بنی صدر رئیس جمهور می‌شود و رجوی رهبر؛ یا یکی سر آن یکی را می‌برد بعد از این که طرح براندازی ضربه‌ای شکست خورد آن‌ها فرار کردند و طرح «براندازی شتابان» را گذاشتند براندازی شتابان حالا دیگر متفاوت بود و طرح ضربه به سر و بدن با هم بود تا در نهایت در تظاهرات براندازی کنند. به هوادارانشان هم گفته
 
بودند نمی‌خواهد برای ثبت نام مدارس بروید؛ برای این که سازمان پیروز می‌شود.
 
- از شبکه‌ی نفوذ بیشتر صحبت می‌کنید؟ درباره‌ی تمهیدات سازمان و آدم‌هایشان کمی توضیح می‌دهید؟
 
اصل فعالیت نفوذی‌ها در مرحله‌ی بعد از ۷ تیر بود.
 
- انفجار ۷ تیر را کدام بخش سازمان عملیاتی کرده بود؟
 
نهاد اطلاعات نهاد اطلاعات مسئول کل نفوذی‌ها بود.
 
-نفوذی‌ها را به صورت متمرکز هدایت می‌کردند؟
 
هر کدام رابطی داشتند. اگر نفوذی‌های مهم سازمان را زریباف، کلاهی، فخارزاده، کشمیری و جواد قدیری بگیریم، غیر از کشمیری چهار تای دیگر همه‌شان در یک دوره‌ای مورد ظن قرار گرفته بودند. زریباف دستگیر می‌شود فخارزاده را آقای حسینیان می‌گفت باید او را بگیرید؛ جواد قدیری را همه می‌گفتند این با مجاهدین است؛ حتی کلاهی با این که رده‌اش از بقیه پایین‌تر است، بعضی از بچه‌های حزب می‌گفتند به او مشکوک بودیم؛ ولی کشمیری تنها کسی است که در تشکیلات مدام رشد می‌کند و مورد ظن هم قرار نمی‌گیرد. تحلیل خود من این است که مغزی که او می‌خواهد نمی‌تواند از طرف سازمان باشد یعنی سازمان یک سقفی دارد که کشمیری از سقف سازمان بالاتر است. ه بعضی از این‌ها از نظر فردی آدم‌های خیلی سطح بالایی بودند؛ مثلاً مهدی افتخاری مسئول نهاد اطلاعات خیلی آدم سطح بالایی بود؛ یا خود رجوی، کشمیری را از لحاظ سطح فکری می‌خورد.
 
-یک اشاره‌ای به طرح ترور امام بعد از ۳۰ خرداد داشتید. آن را توضیح بدهید.
 
طرح ترور امام همان زمانی بود که شهید رجایی رئیس جمهور شده بود. قبل از ۸ شهریور یعنی در فاصله‌ی تیرتا شهریور - کشمیری با شهید رجایی به جماران و جلوی خانه امام ‌می‌روند برنامه این بود که می‌خواست کیف را در خود جماران منفجر کند.
 
-همان کیف را؟
 
همان کیفی که در ۸ شهریور منفجر شد. محافظ جماران به کشمیری می‌گوید: «کیفت را باز کن کشمیری می‌گوید من دبیر هستم و همراه رئیس جمهوری‌ام. » و از این حرف‌ها. آقای رجایی می‌گوید بگذارید بیاید آقای رجایی هم یا اعتماد داشت یا شاید موضوع را نمی‌دانست و فکر می‌کرد که او را نمی‌شناسند. بعد محافظ به کشمیری می‌گوید: ببین! رجایی که هیچ خود امام هم بگوید بگذارید بیاید تو، من تا این کیف را بازرسی نکنم نمی‌گذارم بروی او هم که می‌بیند اوضاع خراب است، خودش را به قهر می‌زند و شلوغ می‌کند و بر می‌گردد؛ یعنی خودش نمی‌رود، کیف را هم نمی‌برد.
نظرات بینندگان