arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۶۱۴۵۲
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۹ - ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
شماره هفت؛

خاطرات صادق خلخالی:ماجرای دست به یقه شدنم با بازرگان بر سر هویدا

این دستورات از ساعت دو بعد از ظهر به مرحله اجرا درآمد. چهار یا پنج دستگاه تلفن وجود داشت که می‌شد توسط آن‌ها با خارج تماس برقرار کرد؛ اما من همه تلفن‌ها را قطع و گوشی‌ها را در یخچال گذاشته و در آن را قفل کردم تا کسی نتواند با خارج تمامی بگیرد. به ساعت شروع محاکمه که ساعت ۳ بعد از ظهر بود نزدیک می‌شدیم. عقربه‌های ساعت به کندی حرکت و تماشاچی‌ها با بی صبری دقیقه شماری می‌کردند. سرانجام، موعد مقرر فرا رسید و هویدا را برای محاکمه آماده کردند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: صادق خلخالی (۱۳۰۵-۱۳۸۲) حاکم شرع و نماینده مجلس بود. او نقش پررنگی در اعدام سران ارتش و برخی مسئولین پیش از انقلاب داشت. خلخالی چندین دوره نمایندگی مجلس را نیز تجربه کرد و در بازه‌ای نیز مسئول مبارزه با مواد مخدر شد.

کتاب خاطرات خلخالی منتشر شده توسط نشر سایه در سال ۱۳۷۹ است.

در قسمت قبل خواندیم:

«ناهار را در قم خوردم و به طرف تهران و زندان قصر حرکت کردم به مجرد ورود من به، قصر شور و هیجانی به وجود آمد و صدای پایکوبی‌ها در قصر پیچید، آن چنان که هویدا و همپالگی هایش شوکه شدند. آن‌ها متوجه شدند که به قول خودشان خلخالی جلاد، به قصر برگشته است! اما من غیر از درد مستضعفان درد دیگری نداشتم و صدای ضجه مبارزین در زیر شکنجه‌های جلادان رژیم که به دستور دولت امیر عباس هویدا‌ها انجام می‌گرفت در گوشم طنین انداز بود و نمی‌توانستم هیچ گاه آن را فراموش کنم.»

قسمت هفتم

افراد مسلح قسم خورده بودند که نگذارند من از زندان بیرون بروم و در واقع همین کار را هم کردند و چند مرتبه که می‌خواستم برای کار‌های ضروری به خارج از زندان بروم، آن‌ها مانع شدند. خلاصه ما مشغول کار شدیم و مقدمات محاکمه تعداد زیادی از سرسپردگان رژیم شاه را فراهم کردیم که یکی از آن‌ها هویدا بود. وقتی که من تصمیم گرفتم هویدا را اعدام کنم قبل از هر کار به آقای هادوی اخطار کردم که وضع خودش را مشخص کند و به قم و خدمت امام برود؛ چون امام اقدامات او را مفید نمی‌دانست.

به دنبال این اخطار او با ناراحتی از پله‌های دادگاه پایین رفت و از زندان خارج شد. او دادستان کل بود ولی کاری انجام نمی‌داد و اکثراً در یکی از اتاق‌های دادگاه می‌خوابید؛ ولی پس از صدور حکم آن را برای اجراء امضا می‌کرد. او به من اطمینان داشت و می‌گفت چون خلخالی مجتهد و متدین است حکم او هم نافذ است. اگر چه او انسانی خوش نفس و متدین بود، ولی اهل سیاست نبود و از عمق مسائل هم چندان سر در نمی‌آورد. من سپس نامه‌ای نوشتم و به داخل بند فرستادم. در نامه قید کردم که هویدا را برای پاره‌ای از توضیحات و سؤال و جواب به دادگاه بفرستند.

آن‌ها نزدیک ظهر بود که هویدا را آوردند من گفتم او را در داخل ماشین و در یکی گوشه‌های حیاط زندان قصر نگاه دارند. ساعت یک بعد از ظهر زندان خلوت شد و هویدا را برای صرف ناهار به یکی از اتاق‌های دادگاه آوردند هنگام صرف غذا من به شوخی به او گفتم اینجا مشروب زیاد است؛ زیرا شیشه‌های پر از مشروب را از خانه‌های طاغوتیان به اینجا آورده‌اند، آیا میل داری؟

گفت: آقای خلخالی دست از شوخی بر نمی‌داری؟ !

خلاصه آن روز غذا که باقالی پلو با شوید بود؛ تمام شده بود و من نان و پنیر خوردم و سپس مشغول آماده کردن دادگاه شدم.

خبرنگاران زیادی در داخل دادگاه پرسه می‌زدند و می‌دانستند خبر مهمی است ولی نمی‌دانستند که کدام یک از مجرمین را می‌خواهیم محاکمه کنیم. محکمه را آماده کرده بودند و تلویزیون مشغول فیلمبرداری بود. نورافکن‌های قوی دادگاه را روشن کرده بودند. خبرنگاران مرتباً به این طرف و آن طرف می‌رفتند و می‌خواستند بدانند که جریان از چه قرار است و حتی به خود من مراجعه می‌کردند و می‌گفتند: «مثل این که شما آماده کار مهمی هستید و تلکس‌های جهان آماده خبرگیری می‌باشند. »

من به پاسداران گفتم: « هر کس که می‌خواهد از در زندان قصر و یا در دادگاه به داخل بیاید مانعی ندارد؛ ولی از بیرون رفتن آن‌ها جلوگیری نمایید. »

این دستورات از ساعت دو بعد از ظهر به مرحله اجرا درآمد. چهار یا پنج دستگاه تلفن وجود داشت که می‌شد توسط آن‌ها با خارج تماس برقرار کرد؛ اما من همه تلفن‌ها را قطع و گوشی‌ها را در یخچال گذاشته و در آن را قفل کردم تا کسی نتواند با خارج تمامی بگیرد. به ساعت شروع محاکمه که ساعت ۳ بعد از ظهر بود نزدیک می‌شدیم. عقربه‌های ساعت به کندی حرکت و تماشاچی‌ها با بی صبری دقیقه شماری می‌کردند. سرانجام، موعد مقرر فرا رسید و هویدا را برای محاکمه آماده کردند.

ممکن است پرسیده شود این همه اقدامات و احتیاط برای چه بود؟ در جواب باید بگویم که ۲۵ روز قبل از محاکمه، در دفتر امام در قم با مهندس بازرگان که آقای دکتر یزدی و آقای صباغیان هم همراه او بردند و برای عرض گزارش خدمت امام آمده بودند دست به یقه شدم. او گفت که من با تو دست نمی‌دهم. گویا قصد داشت که اگر من دستم را به طرف او دراز کنم، او با من دست ندهد.

من گفتم: «مگر من به طرف تو دست دراز کردم که می‌خواهی با من دست ندهی؟ »

گفت: «شما بی خود و بی جهت افراد و از جمله، هویدا را محاکمه می‌کنی. »

گفتم: « من اصلاً تو را قبول ندارم البته چند نفر از پرسنل هوانیروز هم در آنجا بودند. آن‌ها بازرگان و همراهانش را با هلی کوپتر به قم آورده بودند. »

بالاخره سر و صدا بالا گرفت. او گفت امام مرا امین می‌داند و مملکت را به دست من سپرده است.

گفتم: «اگر امام تو را امین مال این مملکت می‌داند مرا هم امین جان این مردم می‌داند و جان مردم مهم‌تر از مال مردم است. » خلاصه، آقای صانعی از اعضای با سابقه دفتر امام، همه ما را دعوت به سکوت کرد و مهندس بازرگان برای ملاقات با امام به اندرون رفت امام هم جریان را فهمیده بود.

همان طور که قبلاً عرض کردم تقصیر از خود بازرگان بود. آن‌ها همگی مخالف اعدام هویدا و مقدّم. بودند آن‌ها دستور داده بودند برای محاکمة هویدا مسجد زندان قصر را آماده کنند و متین دفتری، نوه دختری، مصدق که به زبان فرانسه تسلّط داشت به عنوان وکیل مدافع هویدا در کنار او قرار گیرد تا شاید از این رهگذر بتواند هویدا را تبرئه کنند و یا لااقل به عناوین مختلف و با سیاست بازی بتوانند دادگاه را تا ده سال به تأخیر بیاندازند و هویدا را مانند ذوالفقار علی، بوتو نخست وزیر معدوم پاکستان به مدت دو سال، همچون استخوانی در حلقوم ملت ایران نگاه دارند، تا شاید از این ستون به آن ستون فرجی باشد. آن‌ها شاید با این وقت تلف کردن می‌خواستند هویدا را فراری بدهند؛ همان طوری که بختیار را فراری داده بودند. ما هم شش دانگ حواسمان جمع بود و نمی‌خواستیم که کلاه سر ما بگذارند. لذا با کمال، جدیت، قصدم این بود که تا پایان محاکمه و حتی اعدام، هویدا، کسی در خارج از زندان از سرنوشت او مطلع نشود.

ادامه دارد...

نظرات بینندگان