نیما عظیمی / سرویس تاریخی «انتخاب»: از ساعت۱۶:۳٠ دوشنبه ۲۹ آبان ماهِ ۱۴۰۲ خورشیدی، باری دیگر تبریز و آذربایجان، در گرامیداشتِ زبان و ادب پارسی، آغوش پُرمِهرِ خود را بر عاشقان ایرانزمین گشوده و جُز مِهر پاسخ نگرفت. تبریز، سرمهی چشم خود را از غبارِ کفشِ میهمانانی کرد که همگی خود میزبان بودند. در این روزِ پراُبُهت و آمیخته به عشق، بنیاد ایرانشناسیِ استان آذربایجان شرقی، کتابِ ایرانپرستی خود را گشوده و در برگِ «بیست و نهم» از فصل «آبانِ» امسال خود (سال ۱۴۰۲خورشیدی)، به یادگار نوشت: «رونمایی و معرفیِ تصحیح جدیدِ دیوان قطران تبریزی در کوی سرخاب_ عمارت تاریخی بنیاد ایرانشناسی».
اما منی که نگارندهی این گزارش هستم، چگونه از زیباییهای پیشاز آغازِ نشست سخن نگویم؟! همهچیز در اوجِ خود بود و تصویر این حضور زیباتر نیز شد، در آن گاه که ابرهای پاییزیِ تبریز چشم تَر نمودند از دیدنِ این شور و شعورِ گردآمدگان از جایجای ایران؛ که پارههای تن یکدیگر هستند. گویا آسمان تبریز نیز انتظارکشیده بود! که آنگونه دانهدانه برای آن دلدادگانِ عاشق، اشکِ شوق میریخت و در پیشواز از پارههایِ تنِ تبریز، که از اورمیه و تهران و اردبیل و اصفهان و اراک و... آمده بودند، برگهای طلایی را از درختانِ کهنسالِ خیابانِ سرخابِ آذرآبادگان، نثارِ قدمهای ارجمندشان میکرد. کوتاه سخن اینکه برای شرحِ این عاشقی، قلمِ نگارندهی این سطور، همیشه کمتوان است.
باری... در این نشست که با همکاری موسسه میراث مکتوب و سخنرانی استادان: علی اشرفصادقی، محمود عابدی، باقرصدرینیا، جمشید علیزاده، اکبر ایرانی، سجاد آیدنلو و محمدطاهری خسروشاهی برگزارشد، نخست دبیر نشست جناب سعید طرزمی پساز بیان سخنان آغازین در چیستی و موضوع نشست و عرض خوشآمد به حاضران، مجلس را که نمایان بود سرشار از شورِ وطنپرستی خواهد بود خجسته خوانده و در ادامه از جناب آقای محمد طاهری خسروشاهی دعوت به سخنرانی کردند.
جناب طاهری خسروشاهی، رئیس بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی، سخنان خود را با ابراز سپاس از حضور میهمانان و اظهار تأسف و تسلیت از درگذشت عرفانپژوه نامدار و محقق ارجمندِ عرفانِ آذربایجان روانشاد صمد موحد آغاز نموده و بیان داشتند: «ما از مدتها پیش در بنیاد ایرانشناسی، درصدد برگزاری نشستی بهمنظور بزرگداشت قطران تبریزی بودیم، که خوشبختانه انتشار و چاپ کتاب مستطاب دیوان قطران به تصحیح جناب دکتر عابدی و همکاران ارجمند ایشان، ازجمله: جناب دکتر مسعود جعفری جزی، سرکار خانم تهمینه معرفت و خانم عطاییکچویی، ما را در برگزاری این نشست مصممتر کرد». ایشان با تأکید بر جایگاه قطران تبریزی و اهمیت آن برای بنیاد ایرانشناسی آذربایجان شرقی سه دلیل عمده شمردند: «اول آنکه قطران یکی از بزرگترین شاعران گسترهی تاریخ ادبیات ایران است؛ دوم آنکه قطران یکی از پیشآهنگهای شعر پارسی در آن خطه است؛ و سوم آن که دیوان قطران تنها یک دیوان شعر ساده نبوده و آن هم کتاب شعر و هم کتاب تاریخ است که ناگفتههای بسیاری در حوزهی تاریخ و بهویژه تاریخ آذربایجان را پوشش میدهد، چنانکه نام رجال و شاهان و سلسلههای بسیاری را میتوان از این دیوان مستفاد کرد». ایشان ضمن اشاره به این ویژگیهای برترِ دیوان قطران، اما اظهار شگفتی کردند که «از چه رو قطران در میان محققان ادبی و مراکز علمی» مورد بیمهری و کمتوجهی قرار گرفته «و چندان در حوزه تحقیقات ادبی و تتبعات تاریخی مورد بهرهبرداری قرار نگرفته است؟!» و بیان داشتند که چون «نزدیک به هفتاد سال پیش مرحوم حاج محمد نخجوانی برای نخستین بار اقدام به چاپ و انتشار دیوان قطران نمودند جامعه علمی و ادبی را متوجه به این دیوان کردند، اما ایشان مصحح متن نبودند، لذا لازم بود مردی از خویش برون آید و کاری بکند».
ایشان در ادامه بیانِ شادی نمودند که «خوشبختانه در طول دَه سال گذشته، استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمود عابدی و همکارانشان در فرهنگستان زبان و ادب پارسی اقدام اقدام به تصحیح متن اشعار قطران نمودهاند که امروز در تبریز رونمایی میشود. من ابتدا بهعنوان یک تبریزی و آذربایجانی دست استاد را میبوسم که در معنای واقعی کلمه دیوان قطران را احیا کردند؛ اما چه کسی است که نداند حقیقتا کار روی دیوان قطران لغزشگاه و یک کار بسیار دشوار است» و سپس ایشان علت اصلی و فنی این دشواری را دور بودنِ زمانِ زیستِ قطران از زمانِ اولین تدوینِ دیوان وی که فاصلهای به اندازهی پنج قرن میباشد اشاره کرده و بیان داشتند که «نسخ خطی دیوان قطران مربوط به دورهی صفویه تا سالهای قاجاریه است» که امر رسیدگی را بسیار مشکل میکند.
دکتر طاهری خسروشاهی در پایان سخنان خود در راستای بیان مزایای دیوان قطران به تصحیح دکتر محمود عابدی بیان داشتند: «از مهمترین برتریهای این چاپ ذکر نسخهبدلهای ابیات است. مصحح دیوان در مقابل بعضی واژگان علامت سوال گذاشتهاند که این نشانگر دقت مصحح بوده که به این شیوه بیان داشتهاند برای آن واژه معنای نیکو و گویا نیافتهاند؛ و این یعنی حضرت استاد معنا را قربانی لفظ نکرده و پایبند به اصل معنا بودهاند». جناب دکتر خسروشاهی در ادامهی سخنان پایانی خود گذارِ کوتاهی بر عالمانگیِ دیوان قطران به تصحیح دکتر عابدی داشته و در بیان کمال و برتری آن اذعان داشتند: «این مقدمه خود بهمثابه کتاب و رسالهی مستقلیست که از مسائل مهمی چون تحلیل شعر قطران، زبان قطران، بحث تداخل ابیات رودکی، در آن سخن بهمیان آمده است» و اضافه داشتند: «در بخش تعلیقات نیز توضیحات مهمی در پایان کتاب آمده است». طاهری خسروشاهی هنگام سخن از آرزوها و امیدواریهایش برای یافتهشدنِ نسخهای قدیمی از دیوان قطران، گفت: «به قول معروف خدا را چه دیدی؟ شاید چنین نسخهای پیدا شد!» و با این سخن و آرزوی زیبا کلام خود را پایان بخشیدند.
دکتر اکبر ایرانی، رئیس سازمان میراث مکتوب ایران، بهعنوان دومین سخنران سخنان خود را اینچنین آغاز نمودند: «خوشحالم که در این جلسه در خدمت علاقهمندان فرهنگ ایران هستم. این سعادت نصیب بنده شد که امسال برای بار دوم در شهر فرهنگپرور تبریز خدمت شما عزیزان برسم.اسباب خیر این سفر، حضرت قطران تبریزی بود. روحش شاد که انتشار این اثر حاضر -که میتوان گفت یکی از بهترین و اساسیترین تحقیقات و تصحیحات کهن فارسی است- که شاید در چند دهه اخیر بهدست بزرگمردی صورت گرفته که عزم خود را برای حفظ و تحقیق و تصحیح متون عرفانی و بهویژه متون کهن گذاشته است. کارهای آقای دکتر عابدی میتواند الگوی مصححان باشد؛ کسانی که در حوزه تحقیق و تصحیح متون کار میکنند باید بدانند چه خوندلها خورده شده تا اثر تکمیل شده است». اکبر ایرانی ضمن اظهار تأسف از درگذشت شادروان استاد صمد موحد اشارهای بهجا و نکتهسنجانه به مراسم تشیع پیکر یکی از عشاق ایرانزمین، شادروان دکتر محمدعلی اسلامیندوشن داشتند که سالها پیش و درهمزمانی با اینروز پیکر نامشان در تهران تشییع شد. متناسب با همین موضوع، دکتر ایرانی اشاره به قصیدهای از دیوان قطران داشتند که شادروان اسلامیندوشن به همسرشان تقدیم کرده بودند؛ و خواندند: «یک بار بُوَد عید به سال اندر...» ایشان در ادامهی سخنان خود افزودند: «موسسه میراث مکتوب امسال سی ساله خواهد شد؛ و اگر از موسسه سخن میگویم دِینی است که باید ادا بشود، که موسسه بهرغم مشکلاتی که داشته سر پا ایستاده است. بنده در این سی سال که بنیانگذار و نیز ادامهدهندهی راه بودهام، اکنون نزدیک به چهارصدوشصت کتاب و مجلات بسیار و متعددی را منتشر کردیم.
ما در این مسیر، مشکلاتِ تصحیح را لمس کردهایم؛ و در این آثار حدود سههزار لغت هست که در لغتنامهها ازجمله لغتنامهی دهخدا وجود ندارند. این اثر هم از اینجمله است که واژگان مخصوص منطقه آذربایجان در آن وجود دارد که به همت محمود عابدی که از شاخصترین مصححان هستند، تصحیح و به چاپ رسیده است؛ و به این ترتیب است که مشکلات تصحیح را فهمیدهایم. وقتی من کارِ دیوان قطران را میبینم که در هر پاورقی نسخهبدلها -که گاهی سی تا چهل جلد میشوند- معرفی شدهاند (کسانی که در حوزه تصحیح کار میکنند میدانند این شاهکار یعنی چه) برتری آنرا متوجه میشوم؛ چنان که این اثر از نظر روش و متد یک کار درسی برای محققینی است که میخواهند کارِ تحقیق را الگو قرار بدهند». ایشان در ادامه و در بیان مکاتب تصحیح گفتند: «ما در کار تصحیح دو مکتب داریم؛ یکی مکتب دقت و دیگری مکتب سرعت. چنانکه اگر شادروان دکتر مینوی را نمونه قرار دهیم یعنی مکتب دقت و اگر شادروان دکتر نفیسی و دکتر افشار را نمونه قرار دهیم یعنی مکتب سرعت». ایشان در ادامه مشکل اصلی در امر تصحیح را جمعآوری نسخی دانستند «که در آنها احتمال داده میشود ابیات یا اشعاری از این اثر در آنها هست».
دکتر باقر صدرینیا سومین سخنران بودند. ایشان سخنان خود را با احترام به جایگاه دکتر محمدعلی اسلامیندوشن آغاز نمودند و به روان شادروان محمد موحد نیز درود فرستادند. صدرینیا در ادامهی سخنان خود گفت: «اگر رودکی را پیشآهنگ و پدر شعر فارسی بدانیم (که چنین نیز هست) قطران را باید نیز پیشآهنگ و آدمالشعرای آذربایجان نامید. قطران نماینده و نماد وحدت فرهنگی ایران بوده است و دیوان وی از منظر تاریخی، دارای برخی اطلاعات منحصربهفرد تاریخی، بهویژه در حوزه تاریخ آذربایجان و قفقاز و اران میباشد که در جایی جز آن نیامده است.
شما اگر کتاب ارجمند احمد کسروی در مورد شهریاران گمنام را بنگرید، خواهید دید ایشان بخشی از تاریخ مکتوب ایران را با کوششهای بسیار هوشمندانه و نبوغآمیز خود احیا کردهاند؛ و جالبتوجه است که مستند عمدهی کسروی دیوان قطران است که امروز با همت و پشتکار بالا و دقتنظر ویژه جناب دکتر عابدی و دوست ارجمندم جناب دکتر جعفری و همکارانشان، به زیور طبع آراسته شده است. افراد گوناگونی ازجمله رشیدالدین از قطران نام بردهاند و این نشانگر آن است که قطران پساز مرگ خود در دوردستهای قلمرو فرهنگی ایران دارای شهرت بوده است. شعر قطران را علاوهبر یک اثر هنری میتوان از منظر زبانشناسی و تاریخی و اجتماعی و بسیاری جهات دیگر بررسی کرد، اما چنانکه گفتم او نماد و نماینده وحدت فرهنگی ایران بود؛ ایران بزرگی که در آن روزگار وحدت سیاسی خود را از دست داده بود، اما وحدت فرهنگی آن همچنان در طول این سدهها بر جای بوده، و قطران را میتوان یکی از این سخنگویان فرهنگی و نماد و نماینده آن دانست. به نظر میرسد که وابستگی به ایران فرهنگی در میان شاعران این خطه (آذربایجان و قفقاز و اران) بیشاز مناطق دیگر بوده، و ازجمله در قطران تبریزی تجلی یافته است.
قطران معاصر ناصرخسرو بوده و با وی دیداری داشته است. گزارش ناصرخسرو از این دیدار نشان میدهد که قطران در آن روزگار در همین تبریز دیوان دقیقی طوسی و مُنجیک ترمذی را میخوانده است؛ و این خود یکی از آن شگفتیهاست که با آن مسافت، در آن روزگاران و اندکی پساز درگذشت آنها -و چهبسا در روزگار خودِ آنها- دیوان شعری آنها به تبریز رسیده و در اینجا خواندن میشد». دکتر صدری نیا در ادامه تنگنظران همبستگی ملی ایران را مورد خطاب قرار داده و بیان داشتند: «تنکمایگان کمدانشی که گمان میکنند ایران بهلحاظ فرهنگی وحدتی نداشته، باید در تاریخ تامل کنند. تاریخ نشان میدهد که یک پیوستگی وثیق فرهنگی در میان اجزای گستردهی این سرزمین، از همان دیرباز، وجود داشته است».
استاد صدری نیا در واژهواژهی جملات استوار خود، دفاعی جانانه از وحدت ملی و فرهنگی ایرانیان و نقش درخشان آذربایجان در تحکیمِ این همبستگی داشتند؛ ایشان در خلال سخنرانی خویش با آماری بسیار دقیق، مستند و دانشورانه، گریزی عالمانه و زیرکانه به نقشِ پررنگِ مفاهیم و واژگان حماسی و اساطیری ادبیات ایران در دیوان قطران تبریزی داشتند. استاد باقرینیا در اینخصوص، سخنان خود را اینگونه تشریح نمودند: «ناصرخسرو در اشعارش دو بار از ایران نام برده است (گرچه انتظار میرفت که خیلی بیشتر از این باشد) اما قطران که معاصر اوست سیودو بار از ایران نام آورده است.
وقتی به شخصیتهای اساطیری و عناصر تاریخی-اسطورهای میپردازیم و از این منظر تامل میکنیم، مثلاً نامهای رستم و فریدون و جمشید بهعنوان شخصیتهای اساطیری شاهنامه در دیوان ناصرخسرو ، نام رستم نُه بار، فریدون یازده بار و دیگربار نُه بار جمشید آمده است. درحالیکه در دیوان قطران تبریزی نام رستم سی بار، نام فریدون چهلویک بار و نام جمشید بیستودو بار تکرار شده است؛ و همین نشانِ دلبستگی به تاریخ و اساطیر ایران است.
بهلحاظ آماری وقتی دیوان ناصرخسرو و دیوان قطران را مقایسه میکنیم، حجم مشابهی دارند اما وجود تفاوت قابلملاحضه در بسامد استفادهی آنها از نام شخصیتهای اساطیری در نوع خود معنیدار بوده و مبین میزان دلبستگی هریک از آنها به تاریخ و فرهنگ مشترک ایرانی است. البته این موضوع فقط مختص قطران نیست، من خاقانی را نیز با شاعر معاصر او کمالالدین اصفهانی مقایسه کردهام، که در آنجا نیز باز ما همین آمار را میبینیم، خاقانی در خلال دیوان خود هجده بار از ایران و بیشاز شصت بار از رستم، بیستوهفت بار از زال و شصتوپنج بار از جمشید نام برده است، درحالیکه کمالالدین اصفهانی از ایران تنها یک بار، از رستم هفت بار و از زال پنج بار نام آورده است؛ و باز این تفاوت آماری بسیار قابلملاحظه است. به نظامی نمیخواهم بپردازم که او دیگر اوج توجه به تاریخ و فرهنگ و اساطیر ایرانی است (که خودش بحثی مفصل است)؛ من میخواهم بگویم که از این منظر هم شعر قطران شایستهی مطالعهی دقیق علمی است. من تردیدی ندارم که روح قطران امروز شاد است که دیوان او با این پیراستگی به زیور طبع آراسته شده است».
پس از سخنان جذابِ دکترصدری نیا، دبیرنشست نامی را برای انجام سخنرانی به زبان آورد که باید وزن علمی این نام را نیز با بزرگان تاریخ ادبیات ایران سنجید. استاد دکتر «سجاد آیدنلو» که جوان ترین دانشمندِ برجستهی شاهنامه شناسِ حال حاضر در جهان است.
این ستارهی تابناک اورمیهای که امروز در کهکشان پرفروغِ فرهنگ و ادب ایران میدرخشد، و ثبت است و ثبت خواهد بود بر جریدهی ایران، دوام او؛ او که فرزندِ نامیرای ایران و از نسلِ سیاوش است، سخنان خود را مانند همیشه با بیت ابتدایی شاهنامه «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد» آغاز نموده و اعتبار این جلسه را به یاد و خاطرهی تابناک و ماندگار شادروانها استاد دکتر اسلامیندوشن و استاد تازهدرگذشته شادروان دکتر صمد موحد، پیشکش نمودند.
دکتر آیدنلو سخنان خود را آغازیدند: «انتشار تصحیح علمی-انتقادی کهنترین سند ادبیِ فعلا باقیمانده و موجود از آذربایجان به زبان فارسی یعنی دیوان قطران به اهتمام جناب دکتر محمود عابدی، جناب دکتر مسعود جعفری جزی و بانوان محترم سرکار خانمها دکتر عطایی و معرفت، اقدام بسیار مهم و ارزشمندی در تاریخچه تحقیقات ادبی، بهویژه در دوره معاصر بهشمار میآید». دکتر آیدنلو در ادامه و در بیان اهمیت این تصحیح به چند جهت اشاره داشتند: «یکی اینکه این اثر بهطور عام بهلحاظ تعلق به قرن پنجم و قدمت اثر در تاریخ شعر فارسی بسیار مهم است و بهطورخاص بهجهت سابقه و قدمت فرهنگ ایران و زبان و ادب فارسی در آذربایجان، دارای اهمیت است».
ایشان ادامه دادند: «غیر از تصحیحهای دقیق و نویافته یا تغییر یافته نسبت به چاپ شادروان نخجوانی، بهنظر بنده اهمیت بسیار مهم این اثر هزاروصدوچهل بیتی است که بهعنوان ابیات نویافته در این تصحیح، نسبت به چاپ قبلی، موجود است. بر اساس یکی از نویافتههای این تصحیح جدید که در چاپ قبلی نیست، من نکتهای را طرح خواهم کرد که البته تفسیر (تفصیل) آن به شکل یک مقالهی حدودا سی صفحهای با نام کهنترین اشارات به شخصیتها و داستانهای شاهنامه در ارومیه با عنوان فرعی «گوشهای از تاریخ سیاسی و فرهنگی ارومیه» براساس مستنداتی از تصحیح تازهی دیوان قطران تبریزی در مجلهی بخارا چاپ خواهد شد. نکتهای هست که در تصحیح جدید دیوان قطران تبریزی برای نخستین بار مشخص شده است که قطران سه بار در سه بیت نام شهر ارومیه را به سه صورت اُرمی، اورمی و اورمین، به کار برده است. در مورد نام ارومیه در همان مقاله که عرض کردم، مفصل بحث کردهام؛ در متون قدیمی وجه غالب اورمیه است، در دوره معاصر ارومیه نوشته میشود اما به احتمال قریببهیقین و بنابر دلایلی صورت درست اورمیه است.
چنانکه در دیوان قطران اورمی و اُرمی مخفف اُرمیه و اورمیه هستند. اما در صورتِ نسبتا عجیبِ اورمین این «ن» اصطلاحا صامت غیراشتقافی است که در متون کهن فارسی به انتهای برخی واژگان اضافه شده است. مثلاً ما در متون کهن «انگشتری» و «انگشترین»، «آشتی» و «آشتین» داریم». دکتر آیدنلو در ادامهی سخنان گهربار خود نگاهی به مقدمهی دیوان قطران داشته و بیان داشتند: «در مقدمهی عالمانهی این تصحیح جدید باز برای نخستین بار روشن شد قطران تبریزی در برههای از زندگانی خودش، مدتی را در شهر اورمیه ساکن بوده است و اتفاقا دلیل اینکه در برخی از منابع و تذکرههای قدیمی به وی نسبت «اُرمَوی» دادهاند بهدلیل اقامت چندسالهی او در این شهر بوده است. بنده بنابر خوانِش قرائنی در آن مقاله حدس زدم که این اقامت در دو برههی زمانی مختلف از سال ۴۵۱ یعنی زمان درگذشت ابومنصور وَهسودان فرمانروای تبریز تا ۴۵۹ و مقطع زمانیِ دیگر از ۴۶۸ تا ۴۷۰ بوده باشد و حدودا دَه سال قطران در این شهر زیسته است و فرمانروای این شهر را که ابوالخلیل جعفر نام داشته در اشعار خود مدح کرده است.
نکتهی بسیار مهمی که قطران بارها در قصاید ستایش فرمانروای محلی اورمیه آورده و قابلاهمیت است، این میباشد که قطران این شخص را فرمانروای «ایران» نامیده است، این مسئله شناختگیِ ایران در سده پنجم در آذربایجان و اورمیه و نازیدن به ایرانی نامیدن یک فرمانروا را نمایان میسازد که نکتهی بسیار مهمی است. در دیوان قطران، طبق تصحیح جدید، سی قصیده کوتاه و بلند، دو ترکیببند و یک مسمط عنواندار (یعنی در عنوانش نوشته در مدح ابوالخلیل جعفر) موجود هست؛ و من احتمال میدهم شاید در میان قصاید بیعنوان که در دیوان هست، اشعاری درباره این شخص (ابوالخلیل جعفر) باشد. نتیجهای که ما میگیریم این هست: یعنی فرض بر این هست که این اشعار به احتمال قریببهیقین در زمان اقامت قطران در اورمیه سروده شده است و اگر هم احیانا خارج از این شهر سروده شده باشد، بههرحال، در دربار فرمانرواییِ محلیِ این شهر و نیز در حضور اهالی آن منطقه خوانده شده است؛ بنابراین اولاً فعلا میتوان این شعرها را نخستین و قدیمیترین اشعار فارسی سرودهشده و باقیمانده به زبان پارسی در شهر اورمیه دانست؛ ثانیا اشارات و تلمیحات شاهنامهای این اشعار را باز قدیمیترین سند اشعار شاهنامهایِ موجود در شهر اورمیه دانست.
دربارهی آشنایی قطران با شاهنامه بنده در دو جا (نخستین بار در مقالهای با نام «نخستین سند ادبی ارتباط آذربایجان و شاهنامه» که در مجله ایرانشناسی چاپ آمریکا، دکتر جلال متینی، در سال ۱۳۸۴ سخن گفتهام و دومین بار در کتاب «آذربایجان و شاهنامه» به این مهم پرداختهام) بحث کردهام و وارد بحث نمیشوم؛ اما نکته اینجاست که باتوجه به تعبیر استاد شفیعیکدکنی برداشت و طرز تلقی شاعران از اسطورهها از نظر ادبی و تاریخی به جو سیاسی- اجتماعی و محیط زندگی ایشان بستگی دارد». و آنگاه از دانشجویان محترم خواستند تا به صحبتی که گفتهشده دیگر باره دقت کنند؛ و ادامه دادند: «تلمیحات اسلامی و ایرانی موجود در دیوان قطران ما به این نتیجه میرسیم که فرهنگ اسلامی و ایرانی در سده پنجم در آذربایجان و اورمیه بهسان نواحی دیگرِ ایران متداول بوده است».
البته از سوی نگارنده ی سطور این گزارش، ناگفته نماند و بسیار شایان ذکر است که استاد «سجادآیدنلو» پهلوانی ست رستم وار با سلاحِ قلم، که در قلب دیوِ جهل زده است. بنابراین لازم است که ابتدا از زبانِ راسخِ «سجادآیدنلو»، خطاب به حقارتِ آنانی که حتی از آوردن نام «آیدنلو» هراسانند، این گونه بسرایم: «مرا مادرم نام مرگِ تو کرد/ زمانه مرا پتک ترگ تو کرد»؛ و سپس به ادامه ی سخنان گرانبهای ایشان بپردازیم، که ایشان در ادامه به تلمیحات شاهنامهای دیوان قطران تبریزی رسیده و فرمودند: «این تلمیحات به دو دستهی اشارات مشهور و اشارات ظریف و کمترشناختهشده تقسیم میشوند.مثلاً زمانیکه قطران در مدح ابوجعفر خلیل (فرمانروای اورمیه) طی اشارات میگوید: «همی به فخر بخوانند هَمَش به بیژنِ گیو/ که او میانِ گرازی بزد به یک خنجر» میبینیم که در شاهنامه و طی داستان بیژن و منیژه آمده است: بزد خنجری بر میان بیژنِش/ دو نیمه شد آن پیلپیکر تنِش» و خطاب به دانشجویان اشاره کردند: «در متون کهن اگر ضمیر «ش» به کلمهای بپیوندد «ماقبلمحصور» خوانده خواهد شد» و شرح دادند که در این ابیات لفظ صحیحِ «بیژنِش» و «تنِش» با کسره (-ِ) میباشد.
ایشان با خوانش بیت «تو چون خسرو نهانگویان/ جهان چون معتصم جویان/ سپهسالار تو پویان/ بهسان رستم و افشین» خطاب به دکتر عابدی فرمودند که «در بخش تعلیقات در مقابل خسرو علامت سوال کردهاند و با تردید نوشتهاند: خسرو پرویز» و اجازه خواستند تا با قید احتیاط احتمالی را طرح کنند و بیان داشتند: «احتمالا منظور از خسرو «کیخسرو کیانی» است و نهانگویی او ناظر است بر اطلاع و نهاندانیهای او از جهان با نگریستن به جام جهانبین؛ که اشارت بسیار ظریفی است». ایشان در ادامه و باتوجه به اینکه برخی تلمیحات شاهنامهای دیوان قطران برای نخستین بار در همین تصحیح جدید نمایان شده است، به مورد اسطورهای دیگری پرداخته و بیان داشتند: «منظور از کنایه «شاه گاو پرمایه» فریدون است؛ که بنده احتمال میدهم بهدلیل صورتِ پهلوی این نام که با «ب» بوده و در شاهنامه و دیگر متون کهن ثبت شده است «برمایه» برای این ضبط صحیح باشد» و ادامه دادند که «اشاره به گذشتن اسفندیار از برف در خان ششم نخستین بار در این نسخه آورده شده است» و اظهار شگفتی کردند که مآخذ برخی از تلمیحات شاهنامهای قطران در مدایح فرمانروای خراسان متن شاهنامه نبوده و دیگر منابع مکتوب یا شفاهی از روایتهای کهن ایرانی بوده که در آذربایجان رواج داشته و موجود بوده است؛ و برای این موضوع نمونه ذکر کردند که «آنجا که قطران ضحاک را «دهاک» مینامد برداشت از متونی غیر از شاهنامه است (چون ضحاک در متون پارسی زیادی دهاک خوانده شده) یا آنجا که به تیراندازی آرش اشاره میکند (درحالیکه این روایت در شاهنامه نیست اما در متون کهن دیگر هست) و مخصوصا بیت مهمی از قطران: «هزار ره صفت هفتخان و روئیندژ/ فزون شنیدم و خواندم من از هزار افسان» که اگر این بیت تنها جنبهی شاعرانه نداشته باشد و وجه تاریخی نیز داشته باشد، فعل «شنیدم» در آن خیلی مهم است و نشان میدهد ما در آذربایجان، سده پنجم، در اورمیه، داستانگزارانی داشتهایم که روایات پهلوانی-ملی ایران را نقل میکردهاند و قطران اطلاعات ملی-پهلوانی خود را در آنجا شنیده بود؛ و ازاینرو تصریح به «شنیدم» دارد».
ایشان ادامه دادند: «در مدایح فرمانروای اورمیه آشنایی قطران با شاهنامه خود را تنها در قالب تلمیحات و اشارات نشان نداده و اقتباس از ابیات هم هست. چنان که قطران: «این مَثل شاهنشه دانا بهجای آرد همی/ کز نهادن خانه بیآلت تهی بهتر دهان» که بیت مشهور و مَثلشدهای در شاهنامه هست: «دهان گر بماند ز خوردن تهی/ از آن بِه که نیاز خوانی نهی»؛ که اشتراک الفاظ احتمال قریببهیقین تضمین را تقویت میکند».
ایشان در ادامه و در پایان، فرمودند: «تلمیحات شاهنامهای ابوالخلیل جعفر فرمانروای اورمیه برای تحلیل اوضاع تاریخی و فرهنگی اورمیه در سده پنجم بسیار مهم است و آن علاقه به شاهنامه فردوسی و آشنایی با شخصیتهای این متن دستکم در میانِ خواص شهر را نشان میدهد؛ و اما میتوانیم این سخن را مطرح کنیم که در مجالس و انجمنهای ادبی که با محوریت قطران و حضور اُدبا و شعرای اُرموی در این شهر برگزار شده، درباره فردوسی و شاهنامه بحث درگرفته و نتیجه اینکه حدود نیمسده پساز سرایش شاهنامه (شاهنامه در بیستوپنجم اسفند ماه سال ۴۰۰ نظم یافته و قطران سال ۴۵۱ در اورمیه بوده است) و کمتر از نیمسده پساز درگذشت فردوسی (سال ۴۱۱ یا ۴۱۶) شاهنامه و موضوعات آن در محیط ادبی و سیاسی شهر اورمیه و آذربایجان و به زبان فارسی و در قالب اشعار فارسی مورد اقبال توجه بوده است». باری دکتر آیدنلو با بیانی چنین شیوا سخنان خود را پایان دادند.
نوبت به دکتر جمشید علیزاده رسید. ایشان «ضمن عرض ادب و احترام خدمت اساتید و پژوهشگران و هنرمندان» عنوان داشتند: «چهارصدوشصتوپنج عنوان کتاب توسط سازمان مکتوب به چاپ رسیده که یکی از آنها تصحیح دیوانِ قطران تبریزی توسط دکتر عابدی است» و ضمنِ اظهار تأسف از اینکه «افتخارِ شاگردیِ حضرت استاد» را نداشتهاند، عنوان داشتند که اندیشهی استاد را از طریق آثار ایشان میشناسند و «شاگردِ شاگردانِ استاد» هستند. پساز این اظهار ادب، ایشان در راستای بررسیٰ کتاب عنوان داشتند: «در فاصلهی زیستِ قطران تا پدید آمدنِ دیوان و تا عصری که قدیمیترین نسخهها بهوجود آمده و مبنای کار استاد بودهاند خلأ پانصد سالهای وجود دارد» و این خلأ را که مسلما سِیر تطور زبان را در خود داشته «فاجعهای در تصحیح متون» خواندن و ازاینجهت کار پژوهشگرانه دکتر عابدی را که نیاز به «دانش، ذوق و اِشراف» بر مطلب داشته، بسیار بزرگ دانسته و افتخار کردند که «ارجمندترین تصحیحِ نیم قرن اخیر مالِ آذربایجان ما و برای قطران شاعر پارسیگو» است.
ایشان در ادامهی سخن از «حضرت استاد» اجازه خواستند تا برای «دفع چشمزخم از جمال و جلالِ این کارِ بزرگ» به نکاتی بپردازند. سپس بیان داشتند: «در مقدمهی جامع و کمنظیر این دیوان جای دو نکته خالیست. اول قولِ ناصرخسرو در باب گفتوگویی است که با قطران داشته و به قطران گفته است: شعر نیکو گفتی اما پارسی ندانستی؛ و این دستمایه کجاندیشیها علیه فرهنگ ایرانی شده است... غافلاز اینکه پارسی و دری مقولهای صددرصد یکسان نبودهاند و قطران در بیت «گر مرا بر شعرگویانِ جهان رَشک آمدی/ من درِ شعرِ دَری بر شاعران نگشودمی» عنوان کرده؛ و طی تفاوت پارسی و دری گفته است: مطرب بهسان بلبلِ سرمست بر درخت/ گَه پارسی نوازد و گَهی دری». ایشان در بیان دومین موضوعِ دارای اهمیت مقدمه فرمودند: «در پایان مقدمه از ملکالشعرای بهار بهعنوان آخرین شاعری که از قطران یاد کرده، نام آمده است؛ درحالیکه چنین نیست» و در ادامه عنوان داشتند که بعد از بهار دیگرانی ازجمله استاد شهریار (یکبار در قصیدهای که سال ۱۳۱۰ بهمناسبت رونمایی از کتاب سعید نفیسی سروده و در آن عنوان کرده بود که قطران و نفیسی کار بزرگی انجام دادهاند؛ و یکبار در آبان ماه ۱۳۵۱ در تبریز که دومین کنگره سراسری شعر ایران به ریاست استاد شهریار برگزار شده بود و ایشان منظومهای در ذکر ادب مفاخر ایران در هفتصد بیت سروده، و در آن به قطران بهعنوان پیشگامِ شاعران تبریز اشاره کرده و سروده است: ستاره یکسوی در خود حکیم خاقانی/ حکیم قطران سوی دِگر به دربانی) اشاره کرده و علاوه داشتند که بهجز استاد شهریار «حتی مرحوم محمد حقوقی هم در یک شعرِ بلند آزاد بهنام «خروس هزار بال» شاعران ایران در تمام مناطق جغرافیایی ایران را نام برده و در خطه آذربایجان هم از قطران و شهریار و استاد معینی هم سخن گفته است».
ایشان در ادامهی سخنان خود و در بررسی کلمات عنوان داشتند: «استاد کلمهی ناشناختهی کُناز در متن را در بخش تعلیقات نام شخص دانستهاند» و عنوان داشتند باتوجه به محل قرارگیری کلمه و معنای کلی بیتِ «نادان چه شناسد ز کُناز او را/ چه شناسد خر ز او خربند را» کُناز را همان «کُنَز» بهمعنای «لجوج و کینهور و ابله» که هنوز در میان آذریزبانها رایج است دانستند.
ایشان در ادامه عنوان داشتند: «استاد در مقدمه و تعلیقات گفتهاند که قطران واژگانی را در دیوان بهکاربرده که فصیح نیستند» و ضمنِ درست دانستنِ این موضوع، آنرا از «ویژگیهای منطقه» دانستند؛ و ازبرای مثال عنوان داشتند: «شیرهی چشم یعنی اشک چشم و این هنوز در اطراف تبریز رایج است.
چنانکه میگویند: گوزونون شیرهسی یا آغزینینشیرهسی، که آب چشم یا اشک و آب دهان منظور است» واژهی دیگری که مورد بررسی دکتر قرار گرفت «منصوری» بود که استاد آنرا «نغمه یا گوشهای در دستگاه چهارگاه» دانسته بودند، و ایشان ضمنِ درست دانستنِ این معنای لفظی، باتوجه به «تقسیمبندیِ دستگاههای موسیقی در دورهی قاجار» این معنا را برای شعری در بازهی زمانیِ پیشازآن درست ندانسته و بیان داشتند: «استفاده از این کلمه نادر است، اما پیشاز قطران هم بوده و حافظ هم از آن استفاده کرده است»؛ و بیت مثالیِ «بیا که رایت منصور پادشاه رسید/ نویدِ فتح و بشارت به مِهر و ماه رسید» از حافظ که واژگان «منصور، نوید، فتح،ذبشارت، مهر و ماه» اصطلاحات موسیقایی در آن هستند را در توضیح و استناد سخن خود آوردند. در ادامه و در بررسی واژه «شیرین» در بیت «بهسانِ جامِ یاقوتین به گُلبُن برشکفته بود/ هزار آوا فرازِ وی کشیده نغمه شیرین» بیان کردند: «استاد شیرین را نام نغمهای دانستهاند و دوبیت از اوحدیمراغهای هم شاهد مثال آوردهاند» و ضمن درست دانستن آن اضافه کردند: «این مربوط به زمانی دورتر از اوحدیمراغهای است؛ و درموسیقی دوره ساسانی یکی از الحانی که باربَد ساخت نغمه «باغ شیرین» بود که حافظ با حذف بخشی از ترکیبات بهشکل ایهام آنرا بهکار برده است». ایشان در بررسی واژهی «فرهاد» در این دیوان که استاد بهنقل از مرحوم فروزانفر آنرا بهسبب عدموجودش در شاهنامه برگرفته از «روایات منطقهای» دانستهاند، درست خواندند و افزودند: «نظامی خودش هم گفته که اصل این داستان در بَردع بوده و من از روی آن نسخه این منظومه را گفتهام». استاد طاهری در مقدمهی این کتاب و باتوجه به بیت «گر مرا بر شعرگویانِ جهان رشک آمدی/ من درِ شعرِ دَری بر شاعران نگشودمی» بیان داشتهاند: «احتمالا در آندوره دیگران به زبان غیر دری و مثلا به عربی شعر میگفتهاند»، پیشنهاد دادند: «بهتر بود نوشته شود به زبان عربی یا پهلوی (آذری کهن)؛ چهبسا اینکه در قرن سوم شاعرانی به این زبان شعر گفتهاند، که مرحوم کسروی هم به آن اشاره و در سفینه نمونه فراوان از آن و هُمام هم از وی تضمین کرده است». ایشان در بخش دیگری از سخن خود به «استعمال ای بهجای این که تلفظ پهلوی واژه است» و دکتر خانلری کاربردِ آنرا در دو مفهوم «این؛ و حرف تعریف عربی اَی» دانستهاند، پرداخته و بیان داشتند: «استاد بهدرستی این ترکیب را در کتاب خود حفظ کردهاند» و در شاهدِ تکرارِ این ترکیب، تکرار را در سه بخش از سفینه دانسته و اشعاری را نمونه آوردند؛ ازجمله در بخشِ شِکوه فرهاد در دل کوه: «مکن با یارِ یکدل بیوفایی/ که کَس با کَس نکرد ای ناسزایی» یا در سخن مجنون: «گرچه ز شرابِ عشق مستم/ عاشقتر از ای شوم که هستم»؛ و افزودند که این ترکیب هنوز در منطقه شمالغرب و تبریز کاربرد دارد.
ایشان در بررسیِ نکات زبانشناختی افزودند: «ساختارهای نهی در نسخههای استاد هست، اما در متن ایشان نیامده. مثلاً در دوجمله یا بیت متوالی، فعل یکی از جملهها در وجه وصفی و فعل جمله دوم در وجه خبری است؛ که این در زبان معیار دیده نمیشود، اما مشهورترین نمونه آن که نشان میدهد اینشکل از استفاده در این جغرافیا بوده بیت نظامی: «شِحنه مست آمده در کوی من/ زد لگدی چند فراروی من» در مخزنالاسرار است که آمده و زده وجوه خبری و وصفی آن هستند». ایشان در ادامه بیان داشتند که این شیوه هنوز در آذربایجان رایج است؛ چنانکه گویند: «گَلمیشدی و دِدی» یعنی «آمده بود و گفت». ایشان در پایان سخن خود از چند نسخه از اسناد ترکیه که در پست دارند و از جُنگی که مربوط به دوره اواسط صفوی و در کتابخانه تبریز است و «در آن دو بار از شعر قطران استفاده شده است» نام بردند.
پساز استاد علیزاده دکتر عابدی، آخرین سخنران بودند. ایشان با دیدنِ آن جمعِ «ترکان (ترکزبانانِ) پارسیگو» که همه شوریدهی فرهنگ پارسی هستند، چنان شگفتزده شدند که ازبرای آغازِ کلام خواندند: «به هرکجا که نشینم کمال بیادبی است/ که افتاده خیال تو در مقابل من»، ایشان حضور در آن جمع را «توفیق و افتخار» دانسته و «با یاد بزرگانی که غیرتمند به هویت خود بودهاند» کام خود و مجلسیان را شیرین کردند.
دکتر در سخن از سِیر تطور شعر فارسی در ادبیات، این تطور را محصول عواملی دانستنه و بیان داشتند: «مخاطب علت اول است. بهخاطر تغییر مخاطب شعر فارسی هم تغییر کرده؛ چهبسااینکه شاعر در خلأ نمیزیسته و برای خود شعر نمیگفته، بلکه برای مخاطب و بهخصوص مخاطبی که شعر را سفارش میداده و میخریده، گفته است». ایشان عنوان داشتند که ازاینرو سلیقه و طریقهی شاعران هردوره متفاوت بوده است.
چنانکه «در دورهای مخاطب شعر ادیبانِ دربار بودهاند؛ و شعر به تناسب فخر ادیبان دربار بوده است»، ایشان در توضیح این کلام بیان داشتند: «شاعر از چیزی در شعر خود لذت میبرد که ممدوح از آن لذت میبرد، از چیزی شاد میشد که ممدوح از آن شاد میشد و نیز از چیزی غمگین میشد که ممدوح از آن غمگین میشد» و تشریح کردند که تا دورهی صفویه شعر، مانند هنرهای دیگر، از مخاطب تأثیر میپذیرفت. ایشان دومین عامل تقسیم دورههای ادبی ایران را زبان دانسته و بیان داشتند: «زبان شعر به تناسب هر دورهی شعری متفاوت شده، چنانکه زبان شعرِ دورهی مغول متفاوت از دیگر دورهها بوده است». ایشان در بیان چگونگیِ این تفاوت گفتند: «زبان شعر پیشاز مغول نشانِ نشاط و اشرافیت بوده و کسی در آن دوره شعری در حوزهی مرگ نسروده بود». سومین عامل طبیعت بود و دکتر عابدی در شرح فراوانیِ طبیعت در شعرِ پیشاز مغول و «آینهداری» شاعران از طبیعتی که «ممدوح میشناخته» بیان کردند که شاعران طبیعت را در «اسب و شمشیر و جنگ و چیزهایی که ممدوح تجربه کرده بود میدیدهاند؛ چنانکه طبیعت شعر عنصری، شعر منوچهری و شعر قطران، طبیعت آنهاست و آنها باغ را آنچنان که در حوزهی زیستشان بوده نشان دادهاند؛ چنانکه بعضی عناصر طبیعی در شعر قطران همان است که در اشعار منوچهری و عنصری هم بوده است، اما چهبسا در حوزهی آذربایجان چنان نبوده و از شعر سنتی استفاده شده است». ازاینرو نظر درستِ دکتر بر این بود که از همین رهگذار طبیعت در شعر سعدی «برگ درختان سبز» میشود که باید رَه به «معرفت کردگار» ببَرد «اما در شعر صائب طبیعت چیزِ دیگریست که در خدمت خیال نیست و شاعر در صدد گزارش طبیعت نیست». ایشان چهارمین عامل را عشق دانسته و با بیانی که عشق از آن میشکفت، بیان داشتند: «عشق عامل اصلی پدید آمدن تمام هنرها و نیز شعر است» و در شرح ویژگی عشق در اشعارِ پیشاز دوره مغول بیان داشتند: « در آندوره، عشق بهواسطه ممدوح تجربه میشده، هرچند ممکن بوده تجربهی شاعر هم بوده باشد، اما عشق آلودهی تجربه ممدوح بوده است» ایشان در تقابلِ آلودگیِ عشق در آندوره عشق مجازی و زمینی سعدی که سراپا «پاکی و قدسی» است را قرار دادند و با شاهد مثال قرار دادنِ بیت «قادری بر هرچه میخواهی بجز آزار من/ زانکه گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست» که مسلما «درباره خدا نیست» در اثبات عشق پاک کوشیدند و در ادامه بیان داشتند: «اما عشق در دوره صفوی طرحریزِ اصلی شعرِ صائب نیست، درحالیکه صائب هم شاعر عاشق بوده است». ایشان پساز بیانِ عللِ تغییر و چیستی و چگونگیِ آن، در تصویرنمایی از دیوان قطران بیان کردند: «قطران شاعر پیشاز مغول است و طبیعت در آن آینهدار است و عشق در آن مانند منوچهری زبان کهن دارد. اما در زبان قطران واژههایی هست که واژگان عصر زندگی او هستند، واژگان برای خود شاعر است و در شعر دیگران نیست. مانند واژهای که قطران استفاده کرده و سپس یکبار صائب و یکبار هم مسعود سعد آنرا استفاده کردهاند؛ و این یعنی آن واژه نادر است و بسامد پائینی دارد؛ و اصلا یکی از اهداف فرهنگستان زبان در تصحیح متنها یافتن و شناختنِ همین واژههایی است که در زبان فارسی استفاده میشده است».
دکتر عابدی در بخش بعدی از سخنان خود به اهمیت شعر خراسانی -که همان شعر پارسی است- پرداخته و بیان داشتند: «روزگاری که فردوسی شاهنامه را میسرود و شاهنامهاش که تقویت بقای زبان پارسی است را پایه مینهاد، در دربار عضدالدوله دیلمی در شیراز -که خانه سعدی و حافظ است- به عربی شعر نوشته میشد؛ پس درست است اگر در تاریخ شعر شاعران خراسان بیشتر خوانده و مورد توجه قرار گرفته است». پساز بیانِ اهمیت شعر خراسانی و علتِ منطقیِ کمتر دیدهشدن دیوانهای دیگر، دکتر عابدی در شرح اهمیت جغرافیاشناسی دیوان قطران بیان داشتند: «شعر قطران از نظر ارتباط با جغرافیا با شعر فرخی متفاوت است.یعنی اسامی جایگاههایی که در شعر قطران آمده، ازنظر تعداد و شمار، قابلمقایسه با عنصری نیست و این تعداد در قطران بسیار بیشتر است. پس ناحیهی زیستِ قطران در شعر قطران موثر بوده است». ایشان در بیان اهمیت شخصیتهای فرهنگی بیان داشتند: «زبان و فرهنگ فارسی منتظر پدید آمدن آدمهاییست که زبان و فرهنگ را برپا نگه دارند. چون زبان مجموعهی کلماتی است که فرهنگ را پدید آورده است».
ایشان با گریزی دیگرباره به شاهنامه که بازوی توانمند زبان و فرهنگ ایران است، بیت «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد» را معجزه کلام دانستند که «جان» در آن روح است و چون میگوید: «کزین برتر اندیشه برنگذرد» بر آن است که بگوید «اندیشه آدمی تا آنجا میرود که بگوید به نام خداوند جان و خرد» و شاهنامه را «خردنامه»ای دانستند که متفاوت از حدیقة سنایی است که در آغاز سخن میگوید «ای درونپرورِ برونآرای/ وی خردبخشِ بیخرد بخشای»؛ و شگفت دانستند که در پنجاهوچهارهزار بیت که فردوسی سروده و حاصل سی سال عمرِ مداوم است هیچ تعبیرِ رَکیک و سخن ناخوبی نیست.
دکتر عابدی در بخش پایانی سخنان خود و در بیان نکات قابلاهمیت در امر تصحیح . آشنایی با زمانِ مولف بیان داشتند: «ارتباط من با سعدی و حافظ و قطران ازطریق نسخههای خطی است. قطران در سال ۴۸۵هجری زندگدگی میکرده، یادمان باشد در آن سالها ملکشاه سلجوقی حکومت میکرده، یادمان باشد قلمرو سلجوقی گسترده بوده، یادمان باشد خواجه نظامالملک وزیر بوده، یادمان باشد پیشاز ملکشاه، طغرل و سلجوقیان به آذربایجان حمله کردند، اما ملکشاه تعرضی به این خطه نداشته است؛ و آگاه باشیم دیوانِ اولِ قطران برای ما بازنمانده اما در تذکره دولتشاه سمرقندی، عرفاتالعاشقین و دیگر آثار شعرهایی از قطران هست» ایشان درخصوص سرنوشت اولین نسخههای دیوان قطران که پنج قرن پساز وی تدوین شد گفتند: «در دوره صفویه و برابر با سالهای ۱۰۰۵ و ۱۰۲۵ دو نسخه از قطران آماده شد، اما سپستر و در دوره قاجار، روسها به ایران حمله کردند و بخشهایی از آذربایجان ازجمله بقعه شیخ صفی را تسخیر کردند؛ و کتابهای بقعه ازجمله مجموعه هزار بیتی از قطران را به تاراج بردند».
ایشان در ادامه و برای بیانِ چگونگیِ سرنوشت دیوان قطران ابتدا گذاری بر سرنوشت شعر در این دوره داشته و بیان داشتند: «هریک از شاهزادگان قاجار والی ولایتی بودند و ازبرای مدح آنها شعر به قالب خود در دوران غزنوی بازگشت؛ اما همانطور که فتحعلی شاه قاجار با سلطان محمود قابلقیاس نیست، شاعران دربارهای ایشان هم قابلقیاس باهم نیستند. اما شاهزادگانِ والی به رقابت با یکدیگر میپرداختند و ازاینرو به شاعران خود دستور دادند که دیوانهای پراکنده جمع و تنظیم شود».
دکتر عابدی در این بخش بهدرستی به مشکلِ خطای کاتبان که اصولاً تمامِ کاتبانِ پساز سال ۹۰۰ اصلِ امانت در متن را -برخلاف کاتبانِ پیشاز سال ۹۰۰- رعایت نمیکردهاند، اشاره کرده و بیان داشتند: «دیوانها را در مکتبها میخواندند و اگر کلمهای برایشان ناآشنا بود، برای آسان شدن آنرا حذف میکردند یا عبرت نائینی که خوشنویس و شاعر بود اگر کلمهای را اشتباه مینوشت -برای حفظ زیباییِ خطش- آنرا خط نمیزد و تمام ابیات را هم ساده و قابلفهم میساخت». باتوجه به وجود تمام این مشکلات، ایشان در بیان یکی دیگر از مشکلات نسخهشناسی بیان کردند: «ما گاهی از اثری تنها یک نسخه داریم، گاهی چند نسخه داریم که یکی از آنها قدیمیتر است که آن نسخه بهعنوان نسخه اساس شناخته شده و باقی نسخهها متاخرتر خواهند بود. اما گاهی نسخهها بهنسبت همزمان هستند که در برخورد با آنها باید انتقادی عمل و تفاوتها را شناسایی کرد تا مورد صحیح را تشخیص داد. که برای این تشخیص صحیح باید دید کدام به زبان و فضای زندگی شاعر نزدیک است. اینجا تصحیح انتقادی کار دشواری است؛ و ما در تصحیح دیوان قطران با فضایی اینچنین روبرو بودیم».
دکتر عابدی در راستای بیان اهداف فرهنگستان زبان فارسی یادآور شدند که فرهنگستان «تنها بخش واژهگزینی یا تصحیح متون ندارد و شامل بخشهایی چون بررسی گویشها و بررسی زبانهای پیشاز اسلامی نیز هست» و نیز آشکار ساختند که کار تصحیح -در کل؛ و تصحیح دیوان قطران بهویژه- کاری اداری نبوده و پیوندی ژرف با شبهای مصحح داشته تا کاری شایستهی «حاضران، علاقهمندان قطران، علاقهمندان زبان فارسی، علاقهمندان تاریخ و جغرافیا و آداب آذربایجان» آماده شود. دکتر عابدی در بیان اهمیت زبان پارسی بیان داشتند که خودشان ابتدا به زبان ترکی آموزش دیده و سخن گفتهاند اما سپستر خودشان در راستای بهرهمندی از آثارِ دومین زبان جهان اسلام (فارسی) این زبان را آموختهاند؛ و در این راستا و در میانِ شگفتی حاضران بیان داشتند: «کلمات ترکی که در دیوانهای فرخی و عنصری و منوچهری و دیگر شاعران خراسانی بهکار رفته، بسیار بیشتراز دیوان قطران بوده و قطران بسیار کم از کلمات ترکی استفاده کرده است».
ایشان در بخش پایانی سخنان خود از «دکتر جعفری» که همیشه همراه ایشان بودهاند، «خانم عطایی» که نسخهها را معرفی و تبارشناسی میکردهاند، «دکتر اسدالله واحد» که با همراهی «فاضل ارجمند شیرینزبان آقای علیزاده» و «دکتر ایرانی» که با ذوق و علاقهشان ایشان را همراهی کردهاند، سپاسگزاری و قدردانی کرده و در آخر افزودند: «قطران نمیدانست ما روزی در اینجا جمع خواهیم شد و راجعبه او سخن خواهیم گفت، ما هم نمیدانستیم؛ و این زیباییِ زندگیست. درود خداوند بر شما و ما باد که زبان پارسی را و فرهنگ پارسی را که مجموعهی کلمات پارسی است و در به نام خداوند جان و خرد تجلی مییابد، دوست میداریم». دکتر عابدی با سخنان خود در مجلسیان چنان شوری افکندند که تشویق ایشان تا دقایقی طولانی ادامه یافته و در پایان جلسه سِیلی از عاشقان «فرهنگ پارسی» که از «واژگان پارسی» سرچشمه گرفته است را بهسوی ایشان گسیل داد و شوق را در اشک آمیخت.
بنا و قرار بر آن بود تا استاد «علی اشرفصادقی» گرامی نیز در آن نشست همراهِ عاشقان باشند تا بارانی از درّ واژگان ببارانند، اما بخت یار نبود و ایشان در همان صبحِ روزِ جلسه بهسبب بیماری، راهی بیمارستان شدند، که آرزوی تندرستی و پایداری برای ایشان داریم. کوتاه سخنِ پایانیِ نگارندهی گزارش این که: آذربایجان باری دیگر ثابت نمود که مدافع سرسخت ایران و ستون ستبرِ آن، زبان و ادب پارسی است