سرویس بین الملل «انتخاب»: برای کشوری که تحت شدیدترین تحریم های اقتصادی قرار دارد، باورمندی به اتحادهای نیم بندی که اساسا نقش چندانی در رفع این تحریم ها ندارند، یک کابوس به تمام معناست؛ تحریم هایی که نفس اقتصاد ایران را گرفته و متحدان مورد وثوقش نیز در روزگار نه چندان دور دست به یقه شدن ایران با رقبای منطقهای و قدرتهای بینالمللی، از این فرصت دریغ نخواهند کرد تا از ابزارهای اقتصادی برای افزایش فشار بر آن بهره ببرند. آنچه این کابوس را در روزهای اخیر به واقعیت نزدیک کرده، موج خوشحالی فراگیر دولت و حامیانش در پی پیوند ایران به گروه بین المللی «بریکس» است. نشانه های خطرناک این موج را باید در وزن دادن چندبرابری و دور از واقعیت به چنین رویدادی دید که حامیانش ظفرمندانه از کنار زدن دلار از صحنه مبادلات جهانی سخن می گویند و به آلترنانیوهایی دلخوش کرده اند که در شرایط کنونی تکیه به آنها چیزی جز یک طنز تلخ نمی تواند باشد.
دولت سیزدهم در حالی برای اجرای سیاست خارجی خود مبنی بر مشارکت فعال در نهادهای منطقه ای و جهانی آستین بالا زده است و از عضویت در سازمانها و گروههایی همچون «شانگهای» و «بریکس» دستاوردسازی می کند که هنوز مختصات قرار گرفتن در چارچوب تبادلات سیاسی و اقتصادی چنین ائتلاف هایی را نمی داند و حتی به این واقعیت وقوف ندارد که اساسا اهداف پس پرده قدرتهای تشکیل دهنده این اتحادهای نوظهور تا چه اندازه با اهداف ضروری و فوری یک اقتصاد تحریم زده همچون اقتصاد ایران همخوانی دارد؟
رئیسی اگر بخواهد پاسخ این پرسش را دهد که اساسا امکانهای اقتصادی کشور برای بازیگری در «شانگهای» و «بریکس» با تکیه به کدام ظرفیت ها درنظر گرفته شده باید به این سؤال هم پاسخ بگوید که این پیمان ها قرار است از کدام یک از نیازهای اقتصادی ایران با کمک به بی اثر کردن تحریم های آمریکایی گره باز کند؟
برای نمونه حامیان «بریکس» از پهنه جغرافیایی 82 درصدی این گروه در اوراسیا سخن می گویند اما درباره سهم تولید ناخالص جهانی کمتر از 30 درصدی آن که اگر چین را از آن حذف کنیم، به کمتر از یک سوم کاهش پیدا می کند، نظری ندارند. اما آنچه بیش از همه دولت و حامیانش را بابت پیوند به این گروه بین المللی دچار خوشحالی پیروزمندانه کرده، امید واهی به شکل گیری زودهنگام «ارز بریکس» است؛ هدفی که در صورت عزم و اراده جدی اعضا، شکل گیری آن ممکن نیست مگر در صورت پدیدار شدن مجموعهای مشترک از استانداردها و دستورالعمل های بنیادین؛ پیش نیازی که روندهای جاری مبنی بر اتصال اقتصاد کشورهای بزرگی همچون چین و هند به اقتصاد جهانی، نشان نمی دهد در حال حاضر چنین فوریت و ظرفیتی برای شکل گیری آن به وجود آمده باشد یا در کوتاه مدت به وجود آید. شبکههای بانکی این کشورها در پیوند تنگاتنگ با بانکهای جهانی و اقتصاد بین الملل قرار دارند نه همچون ایران که بسان یک جزیره سرگردان همه ارتباطات بانکی اش ذیل تحریم ها و عدم اتصال به «FATF» با انسداد رو به روست.
فارغ از همه اینها و در صورت فرض انگاره شکل گیری ارز جایگزین دلار، مگر نه اینکه استراتژی اقتصادی در صحنه بین الملل مبتنی بر رقابتی کردن بازار است و تصمیم سازان، نیازهای اقتصادی را ذیل منافع ملی کشورهایشان فهرست می کنند و برای نیل به آن، مانور قدرت می دهند؟ با این حساب، ایران تحت تحریم چاره ای جز پذیرش استانداردهای تحمیلی کشورهای عضو این اتحادهای تازه شکل گرفته ندارد جز اینکه مجبور شود همان مشکلاتی را که قبلا با دلار تجربه کرده بود این بار با «روپیه» هند یا «یوان» چین تجربه کند.
بدیهی است در چنین شرایطی وقتی حتی نمی توان در بانکهای هیچ یک از این کشورها حساب باز کرد یا پول خود را از آنها گرفت، تحقق وعده های تکراری با پیمان های تازه امری ناممکن به نظر می رسد.
حقیقت چیست؟
حقیقت این است که ایران در شرایط کنونی با موضوع حیاتی تحریم های بی امان پولی، بانکی و همچنین تحریم در حوزه انرژی رو به روست؛ تحریمهایی که امکان سرمایه گذاری در حوزه اقتصاد و انرژی را از ایران گرفته و به تداوم تورم، بی ارزش شدن پول ملی، کاهش تولید ناخالص داخلی، تنزل جایگاه حاکمیت به تأمین کننده مایحتاج اولیه مردم، افزایش بیکاری وکاهش قدرت خرید برای حداقل مایحتاج روزانه و اقلام اساسی منجر شده که خوشبین ترین ناظران نیز این موج را ادامهدار ارزیابی می کنند و مهار وخامت فراینده اوضاع معیشی مردم در ماههای آینده را ناممکن میدانند.
در چنین شرایطی طرفداران دولت کماکان با زیست در دنیایی غیر واقعی از دستاوردهای خیالی سخن به میان میآورند و با بی اعتنایی به منطق جاری در مناسبات بین الملل، چشم و گوش خود را به واقعیات بسته و تصور می کنند می توانند با مانور سیاسی پاسخگوی خواستهای مردم و بی اثر کردن سیاستهای تحریمآفرین در عرصه بینالمللی باشند.
آنچه حامیان دولت نمی بینند یا می بینند اما قادر به فهم آن نیستند این واقعیت است که تامین نیازهای ارزی، تجاری و سرمایهای ایران زیر سایه تحریم های کمرشکن آمریکا به اندازه ای فوریت دارد که نقش آفرینی های دیپلماتیک در قالب پیوست به اتحادیه های منطقه ای و جهانی همچون «بریکس» نمی تواند به این فوریتها ولو در بلندمدت پاسخ گوید.
اگر دستاوردسازی دولت زیر سایه چنین اتحادهایی با هدف نمایش های سیاسی و پاسخ گویی به منتقدان شکل می گیرد، این نوشتار موضوعیتی ندارد اما اگر رئیسی و جریان های سیاسی حامی اش، خود فریب این بزرگنمایی را می خورند و سرنوشت مردم و منافع ملی را به چند نشست دیپلماتیک گره می زنند، آنجاست که باید هشدار داد.
این هشدار ناظر به همان ضرورتی است که دولت سیزدهم را که پیشتر دلیلی برای انجام مذاکره دوجانبه با آمریکا نمی دید، مجاب و مجبور به مذاکره کرد؛ زمانی که بالاخره رئیسی سیگنال خطر فروپاشی اقتصادی را جدی گرفت و بدون رفع تحریم هایی که هیچ کدام از کشورهای هم پیمانش مانند چین و روسیه کمترین اقدام عملی برای رفع آنها برنداشته اند، اداره کشور را ناممکن دانست.
آنچه اکنون دولت و مجموعه حاکمیت با آن رو به روست، جامعه ای است که از فشار تنگناهای اقتصادی، بالاترین سطح تاب آوری را تجربه کرده است. چنانچه این وضعیت جاي خود را به گشايش هاي محسوس و دستاوردهاي گره¬گشا ندهد و حاکمیت به جای پاسخگویی به مطالبات اصلی به وعده های نامعقول و ناممکن همچون عضویت در پیمان های بین المللی متوسل شود، نمی توان چشم اندازی جز فرو ریختن اندک بارقه های امید و اعتماد به گشایش در امور پیش بینی کرد. بنابراین در این محدوده زمانی سرنوشت ساز که ایران ناگزیر ورود به مذاکرات مرحله ای با آمریکا را کلیده زده است، عقلانیت رسمی نباید تحتالشعاع تحرکات جریان های در سایه قرار گیرد که با بیشترین سایهافکنی بر عرصه سیاست خارجی در بیش از یک دهه گذشته و در نتیجه هموارترکردن مسیر تحمیل تحریمهای ظالمانه علیه ایران، این حوزه را به مهمترین عامل تأثیرگذار بر اقتصاد کشور تبدیل کرده و امید مردم را بیش از پیش ناامید کرده اند