کمتر چیزی به اندازه این ناخوشایند است که پای تماشای سریالی تلویزیونی بنشینید که واقعاً می تواند سریال فوق العاده ای باشد اما با پیشرفت داستان متوجه می شوید که داستان به هدر رفته و پتانسیل بالایی که داشت تلف شده است. این موضوع در مورد تمام سریال هایی که در ادامه به آن ها اشاره خواهیم کرد صدق می کند، سریال هایی که تمامشان ترکیبات لازم برای سریالی فوق العاده را داشتند اما به نحوی راهی برای از دست دادن چیزی که می توانستند باشند پیدا کردند، چه به خاطر نویسندگی ضعیف بوده باشد و چه درگیری های پشت صحنه یا اجرای فاجعه بار تم های کلیدی.
ساخت سریال کار دشواری است و شکی در این موضوع نیست و رسیدن به ایده و مفهومی باکیفیت و کارآمد چیزی است که کمتر نویسنده و فیلمسازی می تواند به آن دست یابد اما حتی با قبول این شرایط نیز دشوار است که به عنوان کسی که از بیرون گود نگاه می کند، این سریال ها را دید و به چندین راه فکر کرد که می توانستند هر یک از این سریال ها را از شکست نجات دهند. با داشتن این موضوع در فکرتان، از تریلرهای آخرالزمانی تا درام های نوجوانانه جنجالی و سریال های حماسی علمی تخیلی، در ادامه شما را با ۱۰ سریالی آشنا خواهیم کرد که ایده هایی فوق العاده و جذاب را به هدر دادند.
۱۰- Heroes- یک سریال ابرقهرمانی تاریک
سریال Heroes که به مدت ۴ فصل از ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ ادامه داشت، یکی از شیبدارترین کاهش های کیفیت در تاریخ تلویزیون را پس از فصل اول بسیار باکیفیتش داشت و امروز تنها به خاطر به هدر دادن پتانسیلی که داشت به یاد آورده می شود، و اینکه چقدر طرفدارانش را پس از فصل اول ناامید و عصبانی کرد. با داستانی در مورد گروهی انسان های معمولی که توانایی های فراانسانی پیدا کرده و با انتظارات و قدرت های جدیدشان مشکل پیدا می کنند، این درام پر از بازیگران برجسته هم انتخاب بازگیران خوبی داشت و هم داستانی غنی از افسانه پردازی و روایت های ابرقهرمانی منحصربفرد.
شوربختانه- اگر چه فصل اول یک موفقیت بسیار قابل توجه بود- فصل دوم در سال ۲۰۰۷ بیش از حد کوتاه شد و داستانش از سرعت پایین روایتِ به شدت دیوانه کننده اش و بخشندگی بیش از حد در لو دادن داستان رنج برد و در ادامه سریال نیز هرگز این اشکالات برطرف نشد. بعد از دومین فصل، تعداد مخاطبان سریال Heroes به شدت کاهش یافته و منتقدان نیز علاقه شان به آن را از دست دادند در حالی که نویسندگان سریال هرگز نتوانستند جادویی که زمانی سریال داشت را بازگردانند.
۹- Studio 60 On The Sunset Strip- سریالی در مورد سریالی شکست خورده
آرون سورکین همیشه سلیقه دشواری برای هضم کردن داشته است، به ویژه با دیالوگ های تند و مونولوگ های حماسی اش، اما وقتی ابزار درستی در دستش باشد، بدون شک می داند که چطور داستانی خوب با شخصیت های بی نقص خلق کند و برای ثابت کردن این موضوع کافی است به The West Wing, The Social Network, و A Few Good Men نگاه کنید. سریال Studio 60 on the Sunset Strip یکی از بدترین شکست های این نویسنده مشهور است، با داستانی در مورد دو نویسنده شکست خورده که تلاش دارند یک سریال کمدی در حال مرگ را نجات دهند. این درام کمدی اما در نهایت تنها یک فصل دوام می آورد در حالی که ۳۰ Rock که تقریباً همزمان با این سریال کارش را آغاز کرده بود از روایت کمتر توسعه یافته اش نهایت استفاده را برد و پایان خوشی را برای نویسنده اش رقم زد.
۸- Revolution – اگر الکتریسیته از بین برود چه اتفاقی می افتد؟
سریال Revolution یکی از آن سریال های نادر است که ظاهراً همه چیز برای موفقیت دارد و اینکه آن را سریالی شکست خورده تصور کنیم بسیار دشوار است. این سریال که توسط اریک کریپکه (Supernatural, The Boys) و با بازی بیلی برک، جیانکارلو اسپوزیتو و الیزابت میچل ساخته شد، یک درام علمی تخیلی است که در دنیایی رخ می دهد که بدنبال از بین رفتن سیستم الکتریسیته در کل جهان، در آشوب و بی قانونی فرو می رود. با نویسندگانی کهنه کار و بازیگرانی برجسته، Revolution نیز راهی برای از دست دادن شانسی که داشت پیدا کرد.
اگر چه فصل اول آن توانست تحسین نسبی منتقدان و بینندگان را در پی داشته باشد، فصل دوم دیگر آن روایت تاریک اورجینال را نداشت و به سمت کلیشه های همیشگی ژانر علمی تخیلی و استفاده از انگیزه های شخصیتی ناخوشایند رفت که داستانی نه چندان خوشایند را در پی داشت. در این سریال واقعاً حس می کنید که کریپکه در حال به تصویر کشیدن چیزی جدید در دنیای تلویزیون است، اصولاً بر پایه قضاوت اپیزود به اپیزود، اما مشکلات حال و هوایی نهایی آن باعث شد که Revolution نتوانست آن منظره اولیه ای که پیش رویش می دید را حفظ کند.
۷- Riverdale – یک اقتباس دیوانه وار از کمیک های آرچی
از تمام سریال هایی که در این فهرست هستند، Riverdale تنها سریالی است که به خاطر بد بودنش محبوب و مشهور بود و بسیاری از بینندگان تنها به خاطر دیدن روایت های بی معنی نویسندگان در اپیزودهای جدید به تماشای آن می نشستند. بر اساس سری کتاب های کمیک آرچی، سریال Riverdale داستان گروهی از دانش آموزان دبیرستانی را روایت می کند که مدام با یکدیگر و خانواده هایشان درگیری داشته و باید تلاش کنند با همکاری هم، رازهای متعدد شهرشان را حل و فصل کنند که اغلب اوقات توضیحاتی ماوراءالطبیعه و پیچش هایی مرگبار دارند. شاید در ظاهر این عناصر برای یک سریال موفق کافی باشند اما نتیجه این نبود.
در حالی که فصل اول شبیه یک درام جنایی نوجوانانه استاندارد اما به شدت ملودرامیک پیش می رود اما از آن به بعد شاهد سقوط داستان به عمق دیوانگی هستیم که روی پیچش های داستانی عجیب و غریب، شخصیت های غیرقابل باور و دیالوگ های بی کیفیت برای روایت داستان هایی پیچیده متمرکز است. سریال Riverdale تمامی عناصر لازم برای ساخت یک سریال جنایی بی نقص را داشت و با بازیگرانی برجسته که به سادگی مخاطب را به داستان علاقمند می کردند اما بعد از مدتی به یک هجو بی معنی با نقاط ضعف متعدد تبدیل شد که فقط برای خندیدن به داستان بی مزه و غیرقابل باورش مورد توجه قرار گرفت.
۶- Dexter- سریالی پلیسی جنایی با حضور یک قاتل سریالی
اگر چه اکثر سریال های این فهرست پتانسیل شان را از در بیرون انداختند اما Dexter از ایده اصلی داستان در مورد یک تحلیل گر جنایی که قاتلان سریال را شکار می کند تا علاقه اش به کشتار را در کنترل داشته باشد در ابتدا از این ایده به خوبی استفاده کرد. علیرغم بن مایه های ملودرامیکی که در سال های اولیه کمی بیش از حد زیاد بود، چهار فصل اول سریال Dexter یک تجربه تماشای خارق العاده و باکیفیت را برای مخاطب رقم می زد. این چهار فصل بسیار تاریک اما سرگرم کننده بودند، با بازی هایی خوب از بازیگران و رازهایی درونی شان که بسیار هیجان انگیز و البته غیرقابل پیش بینی در بهترین شکل ممکنش بودند. با ابهام و تعلیقی که در فصل چهارم رخ داد، که در آن همسر بیگناه و معصوم دکستر به نام ریتا به هولناک ترین شکل ممکن توسط تازه ترین دشمن دکستر کشته می شود، سریال از مسیر موفقش خارج شده و هرگز نتوانست به شکوه و اعتباری که در سال های اول داشت بازگردد.
از طریق چندین پیچش داستانی آزمایشی برای اینکه ببینند کدام یک کار می کند، نیمه دوم سریال دکستر با خطوط داستانی نامناسب و سرسری، روایت های کلیشه ای و پایانی به شدت ناامید کننده که برای همیشه تصویر سریال را در ذهن مخاطبان تغییر داد به بیراهه رفت. سریال دکستر هرگز بد نبود اما سخت است این سریال را تماشا کرد در حالی که می دانید چقدر می توانست بهتر و بی نقص تر باشد اگر همانند دوران اوجش به پایان می رسید.
۵- FlashForward- چه می شود اگر دنیا بتواند شش ماه آینده خود را ببیند؟
سریال FlashForward از ایده و مفهوم بسیار هیجان انگیز و جذابی سود می برد که در دنیای آن، هر کسی می تواند تصویری از زندگی خود در شش ماه آینده داشته باشد. این سریال داستان گروهی از شخصیت ها را روایت می کند که با آینده ای که در انتظارشان است درگیر هستند. با ساختاری که به یک اندازه درام-جنایی و علمی تخیلی است، سریال FlashForward تمامی ترکیبات لازم برای یک سریال عمیق در مورد طبیعت انسان که مقاومت در برابر تماشای آن دشوار باشد را داشت اما در نهایت به خاطر اجرای شوکه کننده و بسیار ضعیف این ایده، شکست خورد و ایده جذابش را هدر داد.
در حالی که در ظاهر بسیار شبیه پدر معنوی The Leftovers است، ایده اساسی سریال FlashForward در نهایت به خاطر نویسندگی پراشتباه و ضعیف، روایت بیش از حد کند و نداشتن عناصر جذاب نابود شد، در شرایطی که نویسندگان سریال مطمئن نبودند می خواهند درامشان به کجا برود و چه بگوید. شاید روایت اصلی سریال شبیه یک داستان با موفقیت تضمین شده باشد اما FlashForward اگر چه تنها یک فصل ادامه داشت اما ارزش تماشا کردن را ندارد.
۴- Fear The Walking Dead- درامی در دوران آغاز یک آخرالزمان
آیا تاکنون سریالی را دیده اید که به اندازه سریال Fear The Walking Dead به یکباره تغییر کرده باشد؟ اگر هم باشد دستکم من به عنوان نویسنده این مطلب علاقه ای به اطلاع داشتن در موردش ندارم! به عنوان اسپین آفی از سریال اصلی The Walking Dead، این سریال در سه فصل اول خود کاری فوق العاده با داستان کلی فرانچایز انجام می دهد و به خوبی مخاطب را به روزهای ابتدایی آخرالزمان زامبی ها برده و فضایی پر از اکشن را در تپه های زیبای مکزیک خلق می کند. تغییر لوکیشن و فضا و معرفی شخصیت های متعدد به داستان باعث می شود که سه فصل اول Fear the Walking Dead به شکلی واقعی خیره کننده و جذاب باشد که هر بار حضور و نبوغ خود را ثابت می کند.
اما سپس فصل چهارم از راه می رسد و اکثر شخصیت های اصلی کشته می شوند و درام ماجراها تلاش می کند با زمانبندی سریال اصلی پیش برود. از آن زمان به بعد، این سریال دیگر نتوانست هویتش را بازیابد و شبیه فصل دیگری از سریال اصلی است. شخصیت ها بسیار بی ثبات شده، درام داستان تکراری و بسیار کند است و اگر چیزی نمی توان تمام آن را بی کیفیت و منفی دانست اما بسیار ناراحت کننده است که دید این سریال مسیری که در پیش داشت را از دست داد و به مسیری مشابه سریال اصلی رفت که اصلاً خوشایند نبود و کیفیتی پایین تر از فصول ابتدایی داشت.
۳- Terra Nova- نجات جهان با فرار به گذشته
داستان سریال Terra Nova باعث می شود که شبیه یک سریال با موفقیت واضح و حتمی به نظر برسد: در آینده ای که جمعیت فزاینده و تغییرات آب و هوایی باعث نابودی کره زمین شده، بسیاری شانسی برای زندگی دوباره پیدا می کنند، در شرایطی که می توانند از طریق یک دروازه یک طرفه به کلونی بزرگی منتقل شوند که میلیون ها سال در گذشته زمین به سر می برد. این ایده بسیار حماسی و فوق العاده به نظر می رسد، به ویژه وقتی یک درام خانوادگی و یک جنگ داخلی قریب الوقوع را نیز به این ترکیب اضافه می کنید اما از همان ابتدای شروع داستان، Terra Nova راه خود را گم می کند.
از جلوه های ویژه بسیار ضعیف، دیالوگ های بی مزه و بی کیفیت، تا افشاسازی بیش از حد داستان و شخصیت های ضعیف، این سریال علیرغم انتظارات و امیدهای بسیاری که نسبت به آن وجود دارد، به بدترین و عجیب ترین شکل ممکن داستان را پیش می برد که باعث می شود سرمایه گذاری مخاطب برای تماشای داستان غیرممکن و بدون رضایت باشد. اگر چه بودجه ای بیشتر و یک برنامه ریزی بهتر می توانست نتیجه بهتری در پی داشته باشد، Terra Nova خوشبختانه بعد از تنها یک فصل کنسل شد زیرا پتانسیل آن واقعاً به هدر رفته بود.
۲- The Newsroom- جانشین سریال The West Wing
برخلاف Studio 60، این پروژه آرون سورکین توانست سه فصل داشته باشد و در جریان اپیزودهای اولش به نظر می رسید که دنباله بی نقص این نویسنده بر The West Wing باشد. با بازی جف دانیلز در نقش یک مجری کهنه کار که تلاش دارد یک شبکه خبری را تاسیس کند که رویکردی بی معنی و متفاوت در کار دارد، The Newsroom از اتفاقات واقعی دنیای امروزی برای روایت خود استفاده می کند و به سورکین این امکان را می دهد که از عقاید متعدد سیاسی اش برای به تصویر کشیدن داستانی هیجان انگیز استفاده کند.
این موضوع شاید خوب و بی نقص به نظر برسد، به ویژه اگر طرفدار کارهای سورکین باشید اما بعد از مدت کوتاهی، The Newsroom بیش از حد در دنیای سیاست گرفتار شده و رویکرد نصیحتی سورکین نیز پا را از گلیمش فراتر برد، تا این دو نقطه ضعف به شکل تراژیکی بر بازیگران برجسته و درام شخصیتی خوب سریال سایه بیفکنند. این سریال فرصتش را داشت تا موضوعات مهم تری را روایت کند و همزمان یک درام اداره ای قوی را خلق کند اما The Newsroom بیش از حد موعظه مآبانه شد و هرگز نتوانست پتانسیلی که داشت را در اختیار داشته باشد.
۱- ۱۳ Reasons Why- پرداختن به مشکلات واقعی نوجوانان
به عنوان یکی از بحث برانگیزترین سریال های ساخته شده در دهه های اخیر، ۱۳ Reasons Why می توانست یک تجربه تماشای هوشمندانه و حیاتی برای هر کسی باشد. اما تم های داستان بیش از حد ترسناک و خشونت آمیز پیش رفت و بیش از حد درگیر جنجال و بحث های روانشناسانه شد که باعث شد نتواند درامی تاثیرگذار باشد. داستان دختر نوجوانی که خودکشی می کند و سپس نوارهایش که در آن به دلیل خودکشی اش اشاره شده را برای دوستانش می فرستد، این سریال قرار بود برداشتی مهم و آموزشی بر خودکشی نوجوانان، سوء رفتار با آن ها، روابط جنسی، اعتیاد و سلامت روانی این قشر حساس از جامعه باشد.
اما در شرایطی که تمام این تم ها در مرکز و کانون توجه داستان قرار دارند، ۱۳ Reasons Why اهمیت زیادی به سبک پرداختن به آن ها نداد. با به تصویر کشیدن خشونت غیرلازم و بدون ناراحتی سکانس خودکشی و تجاوز تکان دهنده اش، می توان این سریال را دستنامه ای بزرگ در مورد اینکه چطور سلامت روانی و درام نوجوانانه را به تصویر نکشید دانست. بازی های بازیگران سریال همیشه بی نقص بوده و اولین فصل نیز لحظات جذاب و باکیفیت متعددی داشت اما به ویژه در فصول بعدی، ۱۳ Reasons Why فرصت ایجاد یک تغییر که هدف واضح آن از ابتدا بود را از دست داد.
منبع: روزیاتو