arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۸۸۱۳۶
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۱۳ - ۰۹ مرداد ۱۴۰۱
نشنال اینترست:

از حکومت تک نفره تا منافع انحصاری روسیه؛ در ذهن پوتین چه می‌گذرد؟

در تفکر پوتین، این جامعه آمریکا است که دو نیم شده است. یک مثال موضوع سقط جنین است؛ و هیچ اثری از روسیه نیست. زمان آن فرا رسیده است که سیاستمداران آمریکایی بپذیرند که جامعه آن‌ها بیش از پیش دوپاره شده است. به دلایل داخلی خودش، نه به خاطر روسیه. این ارزیابی کاملا صادقانه است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

کنستانتین رمچوکوف در نشنال اینترست نوشت: ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه، چه می‌خواهد؟ او برای رسیدن به چه چیزی تلاش می‌کند؟ و چه اشتباهی ممکن است پیش بیاید؟ افکار و ایده‌های من نه تنها مبتنی بر تحلیل متون و سیاست‌های پوتین، بلکه مبتنی بر مشاهدات شخصی از منطق و انگیزه‌های او برای تصمیم گیری است. او در جلسات منظم رئیس جمهور با سردبیران رسانه‌های روسی درباره این مسایل صحبت کرده است. قالب این جلسات، بسته است، اما در زمینه تبادل صریح نظرات، کاملا آزاد است. حداقل، من همیشه می‌توانم از پوتین سؤال بپرسم، از میخائیل خودورکوفسکی و الکسی ناوالنی گرفته تا آزادی‌های مدنی و شیوه‌های دموکراتیک. من همیشه پاسخ‌های دقیق می‌گرفتم. آخرین جلسه نیمه شب ۱۷ ژوئن در سن پترزبورگ برگزار شد. این دیدار دریچه‌ای واقعی به ذهنیت و اهداف پوتین ارائه کرد.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: برداشت من از این جلسات این بود: دو رویداد اخیر زمینه‌ساز تحولات اوکراین بودند. روند شدیدا ضد روسی در اعتراضات میدان از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴، همراه با روس هراسی آشکار نسبت به جمعیت روسی زبان، از جمله در کریمه، تردیدی باقی نگذاشت که روسیه پایگاه دریایی خود در سواستوپل و دسترسی به آب‌های اطراف کریمه را به طور کلی از دست خواهد داد. ویکتوریا نولند نه تنها آشکارا نماینده ایالات متحده بود، بلکه نماد ایالات متحده به عنوان نیروی اصلی پشت اعتراضات ضد دولتی بود. از آنجایی که اعتراضات میدان آشکارا ماهیت ضد روسی داشت، مسکو به این نتیجه رسید که رویکرد واشنگتن خصمانه است. این واقعیت که ضامنان حل و فصل اوضاع، یعنی وزرای خارجه آلمان، فرانسه و لهستان، نتوانستند هیچ تضمینی بدهند، در مسکو به عنوان تلاش برای فریب مستقیم شخص پوتین تفسیر شد.

علاوه بر این، اطلاعاتی وجود دارد که ظاهراً رئیس جمهور باراک اوباما شخصاً در آن زمان با پوتین تماس گرفته و پیشنهاد همکاری داده است. قرار بود اوباما معترضان را از میدان دور کند و پوتین به یانوکوویچ پیشنهاد داد که افسران مجری قانون مسلح را به پادگان ببرد. انتخابات جدید رئیس جمهور اوکراین قرار بود در پاییز ۲۰۱۴ برگزار شود. همانطور که می‌دانید، این اتفاق نیفتاد. اوباما هرگز با پوتین تماس نگرفت. او حتی عذرخواهی نکرد تا بگوید همه چیز اشتباه شده است، متاسفم، پیرمرد. او به سادگی هرگز تماس نگرفت و این پایان کار بود.

علاوه بر این، در تفکر پوتین، این جامعه آمریکا است که دو نیم شده است. یک مثال موضوع سقط جنین است؛ و هیچ اثری از روسیه نیست. زمان آن فرا رسیده است که سیاستمداران آمریکایی بپذیرند که جامعه آن‌ها بیش از پیش دوپاره شده است. به دلایل داخلی خودش، نه به خاطر روسیه. این ارزیابی کاملا صادقانه است.

اما در سال ۲۰۱۸، بر اساس تحقیقاتی که مدعی «مداخله روسیه» بود، تحریم‌هایی علیه بخش انرژی روسیه اعمال شد. تکمیل نورد استریم ۲ توسط روسیه غیرقابل قبول اعلام و گاز طبیعی مایع از آمریکا به عنوان جایگزینی برای گاز روسیه معرفی شد. در همان زمان، کنگره مبنای جدیدی را برای گنجاندن شهروندان روسیه در فهرست تحریم‌ها ترسیم کرد که از روابط نزدیک با پوتین برخوردار بودند. به عبارت دیگر، رئیس‌جمهور روسیه را به دوستی مضر برای شهروندانش تبدیل کرد که در میان آن‌ها «سردمداران تجارت روسیه» هم بودند.

فشار موازی تعرفه‌ها و تحریم‌ها بر چین از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ منجر به این شد که رهبری روسیه به این نتیجه قطعی برسد که ایالات متحده از تحریم‌ها به عنوان ابزار رقابت ناعادلانه استفاده می‌کند. مشکلات اویغورها، تبتی‌ها و حقوق بشر در کل چین بلافاصله مورد توجه قرار گرفت. بدیهی است که قرار دادن چنین موضوعات حقوق بشری در دستور کار دوجانبه، مقدمه و نشانه‌ای از جنگ سرد جدید است.

از سوی دیگر، شورای امنیت ملی روسیه به چند نتیجه رسید: اول، جهانی شدن، سناریویی که در آن فقط غرب پیروز می‌شود، پایان یافته است. دوم، تحریم‌ها ناعادلانه هستند و استدلال پشت آن‌ها دور از ذهن است. ثالثاً تحریم‌ها به این زودی‌ها برداشته نمی‌شوند، شاید هم هرگز برداشته نشوند. چهارم، هدف اصلی حمله غرب خود پوتین است. پنجم، افزودن افرادی که با پوتین همکاری می‌کنند به لیست تحریم‌ها جامعه روسیه را به سمت تفرقه و انقلاب سوق می‌دهد. از آن لحظه به بعد، می‌توان حدس زد که دوران بی‌اعتمادی کامل به روابط روسیه با غرب آغاز شده است.

فردی که مجبور به مقابله با چالش جدید روسیه شده است پوتین و فقط خود پوتین بود. دقیقاً به همین دلیل، درک ویژگی‌های کلیدی شخصیت پوتین برای درک منطق تصمیمات او مهم است.

پوتین کیست؟
به نظر من، پاسخ به این سوال که در ژانویه ۲۰۰۰ در داووس پرسیده شد، امروز کم و بیش روشن است. پوتین یک روسی، یک دولتمرد، یک میهن پرست، مامور سابق امنیتی، و کسی است که ملت و مردم عادی را جذب می‌کند. هر یک از این ویژگی‌های شخصیتی او و ترکیب آن‌ها نقش اساسی در درک تصمیماتی دارد که می‌گیرد.

برای شروع، روسی و ارتدوکس مذهبی بودن، درک او را از مسئولیتش در قبال زندگی و موقعیت روس‌ها در هرجایی، تعیین می‌کند. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باعث شد ۲۵ میلیون روس از مرز‌های روسیه خارج شوند. پوتین برای توجیه اقدامات خود در داخل به حفاظت از جان و حیثیت همین روس‌ها متوسل می‌شود. از نظر پوتین، تصمیم غرب برای نادیده گرفتن مشکلات روسی زبانان کشور‌های بالتیک و اوکراین، بداخلاقی و ریاکاری است.

تجربه پوتین در اوج قدرت، او را به این اعتقاد عمیق رساند که رفاه شهروندان به شخصیت رئیس جمهور، و نه نهادها، بستگی دارد. صادقانه بگویم، من هرگز کلمه "موسسه" را از پوتین نشنیده‌ام. شاید او در متون رسمی به آن اشاره کرده باشد، اما به عنوان ابزاری برای تغییر زندگی روسیه، مقوله "نهاد" برای پوتین بی اهمیت است.

اصل دموکراسی نیز به شیوه‌ای خاص در روسیه اعمال می‌شود. دموکراسی برای اکثر ما قدرت اکثریت است، مانند آتن باستان. امروزه، روسیه به ویژگی مهم دموکراسی مدرن مانند حمایت از حقوق اقلیت‌ها که در قانون اساسی تصریح شده است، یا منظم بودن انتخابات آزاد یا حضور رسانه‌های مخالف اهمیتی نمی‌دهد. کاملا برعکس. در نهایت، سبک مدیریت تک نفره نیازی به تفکیک قوا ندارد. تصمیمات پوتین نه در پارلمان و نه در سیستم قضایی، از جمله دادگاه قانون اساسی، با انتقاد یا مقاومت مواجه نمی‌شود. این نوع حکومت - با رویه‌ای بسیار بسته برای اتخاذ مهمترین تصمیمات استراتژیک - به این واقعیت منجر شده است که با در نظر گرفتن وضعیت هسته‌ای کشور، ایده‌های پوتین به یک واقعیت ژئوپلیتیکی برای روسیه تبدیل می‌شود و همه باید با این موضوع کنار بیایند.

همچنین، پوتین، مانند همه افراد یونیفرم پوش (البته با لباس غیرنظامی) متقاعد شده است که این فرد نیست که در مرکز منافع روسیه قرار دارد، بلکه دولت است. تصور پوتین از میهن پرستی به یک ایده ملی جدید تبدیل شده است. او متقاعد شده است که مشکلات اصلی کشور توسط شرکت‌های دولتی، انحصارات دولتی و بانک‌های دولتی قابل حل است؛ و یک وطن پرست شخصی است که ایده حاکمیت دولت را بالاتر از حقوق فردی انسان و شهروند قرار دهد.

به صراحت بگویم، پوتین یک چکیست (مامور سابق سازمان‌های امنیتی شوروی) است. ویژگی‌های اساسی چنین افسر امنیتی بدگمانی، عدم شفافیت و پنهان کاری است. این ویژگی‌های حرفه‌ای، ستون‌های اصلی شخصیت افسر امنیتی است. پوتین این ویژگی‌های حرفه‌ای و شخصیت خود را مبنای تعامل با جامعه قرار داده است. هر رویدادی مانند یک عملیات ویژه است. تا آخرین لحظه هیچکس نباید چیزی بداند. ضرر ۳۲۰ تا ۳۵۰ میلیارد دلاری روسیه در دارایی‌های مسدود شده بانک مرکزی گواه واضح این موضوع است.

شفافیت به عنوان یک اصل مدیریت و تصمیم‌گیری، با عصر اینترنت، ابزارها، کسب اطلاعات غیرمتمرکز و شبکه‌های اجتماعی ناسازگار است. اینجاست که تضاد عمیق بین مقامات امروزی روسیه و نسل اینترنت، افسران امنیتی و پرولتاریای شیفته ابزار‌ها نهفته است. این تغییرات اساسی در سیاست داخلی این کشور پس از سال ۲۰۱۲ و با شروع سومین دوره ریاست جمهوری پوتین آغاز شد.

محبوبیت بالای پوتین، مبتنی بر درک او از سادگی و تلاش او برای درک تفکر مردمی است که به همان اندازه ساده هستند. بسیاری وجود چنین افراد "معمولی" را زیر سوال می‌برند. با این وجود، در این مقاله، منظور من افرادی هستند که نیازمندی‌های اساسی آن‌ها - غذا، مسکن، ایمنی - در سلسله مراتب مزلو به انتهای هرم مربوط می‌شود. خود پوتین این افراد را به عنوان بخشی از طبقه متوسط طبقه بندی و افرادی با درآمد ۱۷۰۰۰ روبل در ماه (۲۵۰-۳۲۰ دلار) را متعلق به این طبقه اشاره کرد. تعجبی ندارد که ویژگی‌های شخصیتی پوتین، تعیین کننده اقدامات او را چه در داخل و چه در خارج از کشور باشد.

نگرانی‌های اصلی پوتین
پوتین متقاعد شده منافع استراتژیک ملت بستگی به این ندارد که چه کسی در روسیه در قدرت باشد - تزار نیکلاس دوم، دبیران کل استالین یا برژنف، رئیس جمهور گورباچف، یلتسین یا پوتین. منافع ملی کشور ثابت است: امنیت. گسترش ناتو به شرق یک تهدید امنیتی آشکار است. پوتین پانزده سال است که در گفتگو با همکاران غربی به این موضوع اشاره کرده، اما استدلال‌های او نادیده گرفته شد.

حقوق مردم روسیه از نظر تمایز فرهنگی و زبانی نقض شد. پوتین نمی‌تواند بپذیرد که حقوق اقلیت‌های جنسی باید رعایت شود، اما حقوق روس‌ها رعایت نشود. موضع اخلاقی او اینجا شکل می‌گیرد: در تنگنا گذاشتن رفقا، مایه شرمساری است. حفاظت از آن‌ها به هر قیمتی باعث افتخار است.

پوتین زمانی گفته بود اگر جاه طلبی‌های ناتو برای جذب اوکراین در ساختار‌های خود نبود، او حتی نگران کریمه هم نبود، چه برسد به دونباس. او به روابط عادی قدیمی خود با رهبران طرفدار غرب در اوکراین مانند یوشچنکو و تیموشنکو اشاره می‌کند. همانطور که خود پوتین گفته، غرب هنوز فاز فعال تبدیل اوکراین به یک پایگاه ضد روسیه را آغاز نکرده است.

مهمترین عاملی که اعتماد روسیه به غرب را از بین برد، بدبینی اصولی، بی عدالتی و عدم صداقت گروهی غرب بود که به شدت در تحریم‌های ناموجه ناشی از اتهامات دور از ذهن تبانی روسیه با دونالد ترامپ تجلی یافت. هر گونه تماس با روس‌ها توسط رسانه‌های اصلی به عنوان اثبات گناه تفسیر می‌شد. تبلیغات جایگزین اطلاعات شده است. روس‌ها از اصل بی گناهی محروم شدند.

دیدگاه‌های ژئوپلیتیک پوتین
پوتین متقاعد شده است که روسیه بر اساس مقیاس و نوع مشکلات در روابط با همسایگان خود (چهارده کشور)، تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند مسائل مربوط به حاکمیت خود را به سازمان‌های فراملی و اعضای آن‌ها واگذار کند. به عبارت دیگر، استونی یا لیتوانی نمی‌توانند بر تصمیمات سیاست خارجی روسیه تأثیر بگذارند. او متقاعد شده است که روسیه، مانند ایالات متحده و چین، باید در اتخاذ همه تصمیم‌ها از حاکمیت کامل برخوردار باشد. "حاکمیت" به عنوان یک مقوله تغییر ناپذیر، برای پوتین بی اندازه مهمتر از مقوله‌های "آزادی" و "دموکراسی" است. تمام تصمیمات سال‌های اخیر در مورد خروج روسیه از تعهدات بین المللی که توسط بوریس یلتسین و اوایل پوتین به عهده گرفته شده بود از این منطق ناشی می‌شود.

آنچه پوتین می‌خواهد
پوتین خواستار به رسمیت شناختن منافع ژئوپلیتیک انحصاری روسیه است. به ویژه، در مسائل امنیتی، او بر حق دور کردن ناتو از مرز‌های روسیه، حداقل از فضای اتحاد جماهیر شوروی سابق، اصرار دارد. این حق روسیه باید بر حق کشور‌های همسایه برای انعقاد هر توافقی غالب باشد. این موضع گیری‌ها به نوعی نشان دهنده بازگشت عناصر دکترین حاکمیت محدود دوران برژنف است.

پوتین مفهوم آشنا، اما از نظر قانونی مبهم «نظم مبتنی بر قوانین» را به رسمیت نمی‌شناسد. او می‌گوید که روسیه این قوانین را درک نمی‌کند، در توسعه این قوانین مشارکت نداشته و از آن‌ها پیروی نخواهد کرد. او متقاعد شده است که صلح یالتا-پوتسدام به لطف نقض دائمی قوانین بین المللی و منشور سازمان ملل توسط کشور‌های غربی پایان یافته است. او بمباران بلگراد، عراق، لیبی و کوزوو را نمونه‌ای از این نتیجه‌گیری می‌داند.

او می‌خواهد نظم نوین جهانی را دوباره – بدون جنگ جهانی هسته‌ای – ایجاد کند. پوتین از غرب می‌خواهد که هرگونه فرآیند سیاسی داخلی در روسیه را بدون تبعیض بپذیرد. او اصرار دارد که هیچ مدل جهانی و ساختار دولتی و سیاسی وجود ندارد که برای همه کشور‌ها اجباری باشد. همه چیز در غرب در راهرو‌های قدرت و دفاتر شرکت‌های تجاری بزرگ تعیین می‌شود. قطع ارتباط ترامپ با رسانه‌های اجتماعی نادرست بودن ادعا‌های مربوط به آزادی بیان در ایالات متحده را نشان داد. استفاده از فناوری رای گیری پستی بدون تایید هویت رای دهنده، تخیل پوتین را تحت تاثیر قرار داد. شرکت‌های بزرگ فناوری، با تکیه بر سود‌های بی‌سابقه و دسترسی به رای‌دهندگان، به عوامل کلیدی در پیروزی در انتخابات تبدیل می‌شوند.

آنچه غرب در مورد پوتین می‌اندیشد
مشغله اصلی غرب این ایده است که پوتین می‌خواهد امپراتوری یا اتحاد جماهیر شوروی را احیا کند. به نظر من این قضاوت اشتباه است. پوتین طرفدار ایده ملیت نوین نیست. او با برجسته کردن روسی بودن "جهان روسیه"، به وضوح به همه پیام داد که ایده‌اش راه حلی پیشنهادی برای مشکلات خاص یک ملت خاص است. شما نمی‌توانید بلاروسی، قزاقی، اوکراینی یا ازبک بودن را جایگزین روس بودن کنید. این واضح است. بنابراین، تنها می‌توان حدس زد که چرا غرب نگرانی‌های خاص پوتین در مورد امنیت و تنگ کردن کمربند کشور‌های دوست در اطراف روسیه را به عنوان تمایل پوتین برای بازسازی امپراتوری تفسیر کرد. پوتین، برخلاف شی جین پینگ، انگیزه‌های ایدئولوژیک ندارد. رئیس جمهور روسیه چندین بار در اظهاراتش گفته سازمان "کشور‌های مستقل مشترک المنافع" نوعی طلاق متمدنانه جمهوری‌های شوروی سابق است.

رتبه بندی و تبلیغات پوتین
پوتین از محبوبیت فوق العاده بالایی – بین ۷۰ تا ۸۰ درصد - در میان مردم روسیه برخوردار است. بسیاری از منتقدان او ادعا می‌کنند که این رقم تبلیغات رسانه‌ای دولت است و رتبه‌بندی‌ها تبلیغات هدایتشده هستند. این درست است. حتی فراتر از این، خود این تبلیغات هم متناسب با تقاضا تهیه می‌شوند. امروزه مردم تقاضای کمتری برای اطلاعات عینی دارند و بیشتر می‌خواهند اطلاعات جانبدارانه، یعنی تبلیغات را بشنوند و این یکی از ویژگی‌های برجسته دنیای امروز است: روایت‌های اصلی مبتنی بر تبلیغات هستند. برخورد روایات امروز، برخورد تبلیغات است که هیچ یک از طرفین در آن شکست نمی‌خورند. شما شاید در جنگ‌های اطلاعاتی شکست بخورید، اما در جنگ‌های تبلیغاتی هرگز شکست نمی‌خورید. زیرا اطلاعات بر اساس تقاضای حقیقت شکل می‌گیرد و تبلیغات بر اساس تمایل دریافت کننده به شنیدن دروغ شکل می‌گیرد.

پوتین این واقعیت جدید را درک کرد که غرب علاقه‌ای به شنیدن اطلاعات درباره نگرانی‌های واقعی روسیه ندارد، پس به زبان تبلیغات در داخل کشور روی آورد. وی در عین حال تمامی مخالفان خود را که در خارج از کشور بودجه دریافت می‌کردند عامل خارجی خواند. گزارش‌های جامعه‌شناسی اواخر ژوئن سال جاری نشان داد عبارت «عامل خارجی» در میان روس‌ها مفهومی منفی‌تر به ذهن می‌آود تا جاسوس، خائن، و دشمن میهن فکر.

جابجایی اطلاعات از طریق تبلیغات نه تنها زمینه اعتماد پوتین و غرب را محدود کرد، بلکه عملاً بستر‌های گفتگوی معنادار بین کارشناسان را برای شناسایی زمینه‌های احتمالی همکاری و عادی سازی حذف کرده است.

جنگ با پرولتاریا
غرب به نهاد‌ها در روسیه و افکار عمومی متوسل می‌شود، اما معمولا توسعه نیافته و فاقد گوشی شنوا هستند. غرب پس از توقف گفتگو با پوتین و شرط بندی بر فرسودگی طولانی مدت نیرو‌ها در داخل روسیه، در انتظار فروپاشی سیستم از نظر پارامتر‌هایی است که برای پوتین و بیشتر روس‌ها ضروری نیست. تاکید می‌کنم، برای اکثریت! در غرب، اکثریت به عنوان منبع مشروعیت مقدس است؛ و تنها در رابطه با روسیه، اکثریت عنصری شرم آور تلقی می‌شود.

اقلیتی از پرولتاریای جدید به عنوان صدای روسیه تلقی می‌شوند. ابزار پرولتاریا، معمولاً مردمی هستند که فاقد دارایی، مسکن، یا خودرو هستند. توانایی آن‌ها در جابجایی به دلیل نداشتن هیچ دارایی‌های جذابی در روسیه است. همانطور که مارکس در مانیفست خود نوشت: پرولتاریا چیزی برای از دست دادن ندارد جز زنجیر خود. امروز، تقریباً در مورد تمام مخالفان پوتین می‌توان همین را گفت. همین اپوزیسیون دلیل اصلی حمله دولت به رسانه‌های اجتماعی به عنوان پلت فرم و "سازمان دهنده توده‌ها" بود. لنین بیش از ۱۰۰ سال پیش روزنامه ایسکرا را "سازمان دهنده توده" نامیده بود.

جراحی شوک‌آور
هزینه‌های اقتصادی در میان مدت سنگین خواهد بود. بسته‌های تحریمی فعلی اقتصاد روسیه را به وضعیتی رسانده که می‌توان آن را «جراحی شوک‌آور» نامید. تفاوت بین "جراحی شوک‌آور" و "شوک درمانی" دهه ۹۰ در این است که در آن زمان، یعنی سی سال پیش، روسیه به دنبال صنایعی بود که بتواند وارد روابط اقتصادی جهانی و زنجیره ارزش شود. امروزه، جراحی شوک‌آور به معنای حذف رقابتی‌ترین بخش‌های اقتصاد روسیه از زنجیره‌های ارزش و عرضه جهانی است. چرخش به شرق، آفریقا و آمریکای لاتین که مقامات درباره آن بحث می‌کنند، نمی‌تواند به سرعت انجام شود. صادرات محصولات نهایی بسیار کم است. خوش‌بینی نسبت به چین، به‌عنوان مصرف‌کننده همه چیز‌هایی که روسیه تحریم می‌کند، بیش از حد است. چین به جز مواد خام روسیه به چیز زیادی نیاز ندارد.

آیا همه چیز در نظر گرفته شده؟
مفهوم یک قوم (روسی-اوکراینی) آشکارا بیش از حد جدی گرفته شده است، زیرا اهمیت آگاهی عمومی نسبت به هویت جمعی را نادیده می‌گیرد. این هویت خود فرد است که تعلق به هر جامعه‌ای را تعیین می‌کند. علاوه بر تاریخ ۱۰۰۰ ساله مشترک، برای یک فرد مدرن، هویت سیاسی، دولتی، جنسیتی و ... مهم است. داخل یک ملت (حتی اگر ثابت شود) ممکن است دو یا سه ملت، دولت را تشکیل دهند (روس ها، اوکراینی ها، بلاروسی ها).

به نظر می‌رسد داده‌های اطلاعاتی در مورد وضعیت روحیه و توانایی واقعی رزمی ارتش اوکراین که به لطف آموزش مربیان ناتو، بریتانیا و لهستان از سال ۲۰۱۴ به شدت تغییر کرده است، اشتباه محاسبه شده است. ظاهراً هیچ کس در روسیه مقیاس و عمق تحریم‌ها را با هدف منزوی کردن روسیه از بازار‌های کلیدی جهانی (سرمایه، مالی، فناوری، مبادلات علمی، فروش اقلام اصلی صادراتی) پیش بینی نکرده بود.

هیچ کس انتظار این شدت از روند کنار گذاشتن روسیه را نداشت که به طور قابل توجهی منابع "قدرت نرم" روسیه را تا سال‌ها تضعیف کرده است. تصور تبادل فرهنگی فشرده در آینده نزدیک دشوار است و فعلا چنین اموری متوقف شده‌اند.

چه چیزی می‌تواند اشتباه باشد و چرا؟
پوتین که در واقع روند بازسازی انقلابی روسیه را در تلاش برای بازآفرینی اوکراین و نظم نوین جهانی آغاز کرده است، شرایط بقای بسیار سختی بر جامعه تحمیل و زندگی بسیاری از مردم معمولی روسیه را تغییر داده است. حدود ۷۰ درصد از حامیان او با آرامش نسبت به بدتر شدن کیفیت زندگی واکنش نشان خواهند داد. ۳۰ درصد از جمعیت با درآمد‌های بالاتر، شرایط جدید را سخت‌تر حس خواهند کرد. من نمی‌توانم جزئیات اتفاقات آینده را حدس بزنم. واقعیت این است که هیچ مورد شناخته شده‌ای در تاریخ وجود ندارد که هسته اصلی یک انقلاب محافظه کار را افرادی در حدود هفتاد سال تشکیل دهند.

من به انرژی این دسته از همکاران و رفقا در آرزوی گذراندن مسیر دشوار انقلاب تا پیروزی شک ندارم، اما شک دارم که شاید انقلابشان را کمی دیر شروع کرده باشند. انقلاب، مانند جنگ، مسئله جوانان است، معروف است که می‌گویند اگر در هسته نیرو‌های اصلی انقلاب تلفات وجود داشته باشد، خیلی چیز‌ها شروع به تغییر خواهند کرد، سناریو‌های جدید تا حد زیادی بسته به افرادی خواهد شد که جای آن‌ها را می‌گیرند.

درگیری در اوکراین چهار تا پنج سال طول خواهد کشید و ما باید برای آن آماده شویم. هنوز هیچ زمینه‌ای برای صلح وجود ندارد. هیچ اعتراض خیابانی به دلایل اجتماعی-اقتصادی در روسیه وجود نخواهد داشت. نه در پاییز و نه تابستان آینده. روسیه در قرن بیستم قدرت چانه‌زنی از پایین را حذف و توده‌های مهمی از شخصیت‌های پرشور را در آتش مبارزات طبقاتی و مدنی پاکسازی کرده است. افسوس، تغییرات در روسیه مانند همیشه از بالا خواهد آمد.

نظرات بینندگان