برخي از ما و همچنين برخي از مسئولان به اندازه کافي و لازم! دچار غرور،
خودشيفتگي و خودبزرگ بيني هستيم که ديگر نيازي نيست بادمجان دور
قاب چين ها، متملقان و چاپلوسان بر اين کوره بدمند و آتش بيار معرکه غرور و
خودبرتربيني ما شوند.
بله برخي از ما و مسئولان چه آنان که به تاريخ پيوسته اند چه آنان که حي و
حاضرند چه آنان که فردا و فرداهاي ديگر پا به عرصه وجود مي گذارند فرعون
وجودمان و فرعون وجودشان آماده عصيان و سرکشي و سر دادن نغمه شوم «انا ربکم
الاعلي»!! هست که ديگر لازم نباشد عده اي بستري فراهم کنند و کاري کنند که
اين فرعون طاغي تر و عصيان گرتر و سرکش تر شود پس برخي کم همتان و
کم مايگان دست بردارند، زبان به کام گيرند و دهان خود را آب بکشند از
مجيزگويي ها و تملق ها و چاپلوسي ها و بستن القاب کذايي و آن چناني به اين
مسئول و آن مسئول.
اين چگونه ادبياتي است که معاون يک وزير در يک جلسه با حضور مسئولان يک
استان بگويد من سلام «مقام عالي وزارت ...» را تقديم شما مي کنم. آخر کسي
نيست به امثال اين آقايان بگويد ديگر گذشت آن دوران ياقوت و طاغوت که يکي
خود را ظل ا... مي دانست و ديگري فلان الدوله و اين يکي بهمان الدوله و
مقام منيع و مقام عالي و چنين و چنان.
ادبيات انقلاب و نظام اسلامي ادبيات «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته»
است، يعني ادبيات اسلام ناب يعني همان سيره و روش پيامبر عظيم الشان اسلام
حضرت محمدمصطفي(ص) و علي مرتضي(ع) که خطاب به مردم انبار فرمود: چرا با من
رفتاري همچون رفتار با سلاطين مي کنيد ، ادبيات انقلاب و نظام اسلامي همان
رفتاري است و بايد باشد که امام راحل عظيم الشان در نهايت صفا و صميميت و
بي ريايي خطاب به ملت مي فرمود: به من خدمتگزار بگوييد بهتر از اين است که
رهبر بگوييد و همچنين عاشقانه و عارفانه خطاب به رزمندگان اسلام مي فرمود:
من دست و بازوي شما رزمندگان اسلام را که دست خدا بالاي آن است مي بوسم و
بر اين بوسه افتخار مي کنم و مي بينيم خلف صالح امام، خامنه اي عزيز نيز به
همين سيره و روش عمل مي کند و حتي از شعار برخاسته از عمق وجود و احساسات و
عواطف پاک نظاميان که مي گفتند: «ا...اکبر، جانم فداي رهبر» انتقاد
مي کنند و اين چنين مي گويند: «اين را من بايد تاکيد کنم؛ نه خدا راضي است،
نه احکام اسلام اجازه مي دهد که ما بگوييم ارتش ما، يا نيروهاي مسلح ما ،
يا عناصر ما، براي خاطر فلان آدم بميرند؛ نه. بله، براي خاطر اسلام، همه
بميرند؛ فلان آدم هم براي خاطر اسلام بميرد. براي برافراشته نگهداشتن پرچم
استقلال کشور- که کشور اسلامي است- همه آماده باشند براي مردن در اين راه؛
که اين مردن، اسمش شهادت است. در اين صورت، اين ارتش مي شود ارتش الهي و
معنوي؛ اين ارتش مي شود ارتش اسلامي؛ اين همان شجره طيبه اي است که بنده
گفتم. از اول انقلاب تا امروز، هدف اين بوده و خوشبختانه ما به اين هدف،
نزديک و نزديکتر شده ايم.»
با وجود اين مصاديق روشن پس چرا بعضي در حضور و غياب برخي مسئولان القاب
کذايي و آن چناني براي آنان جعل مي کنند اين کار نکوهيده هم کوچکي و خفت
براي گوينده در پي دارد هم آتش کبر و غرور و فرعون وجود لقب گيرنده را روشن
و بيدار مي کند هم فضاي صميميت و محبت و يکرويي و يکرنگي را مي بندد هم سم
مهلک خودبرتربيني و خودبزرگ بيني را منتشر مي کند و هم فضاي نقد و انتقاد
را مي بندد و هم ياد نامبارک فراعنه و سلاطين را به خاطرها مي آورد.
پس هرچه زودتر اين گونه افراد هرچند ممکن است تعدادشان بسيار اندک باشد و
حتي ممکن است به عواقب سوء کار نکوهيده خودآگاه نباشند بايد در اين دکان
مکاره خود را تخته کنند و شنوندگان چنين القاب و مجيزهايي نيز موظفند واکنش
متناسب انجام دهند وگرنه گمان خوش آمدنشان از اين گونه القاب در اذهان
قوت مي گيرد و البته که بايد هر جوان و نوجوان و ميانسال و کهنسال و مرد و
زني رعايت ادب و احترام و شان و جايگاه و عزت و کرامت انسان ها را در فکر و
گفتار و کردار محترم بشمارد و پاس بدارد و ادب را زينت کلام و گفتار و
رفتار خود قرار دهد و صد البته که رعايت ادب و مراعات حريم ها و حرمت ها با
مجيزگويي و چاپلوسي و تملق و القاب کذايي به اين و آن دادن کاملا متفاوت
است.