سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صدام اکثریت شیعه را تحت استیلای خود درآورده بود، که غالبا با استفاده از زور این کار را میکرد؛ با وجود این، ناتوان از این بود که تهدید شیعیان را علیه رژیمش به طور کامل ریشهکن کند. با هوشمندی، ضعفش را در این زمینه به نقطهی قوت تبدیل کرد. او با ساختن شبح شیعه تلاش کرد تا وفاداری سنیها را که ممکن بود از طرق دیگر به دنبال سرنگونیاش باشند حفظ کند. در واقع صدام خود را پاسدار اقلیت سنی معرفی کرد.
اما او میدانست که بنیادگرایان اسلامی هرگز به وی اعتقاد ندارند. به گفتهی صدام، نیروهای وهابی تلاش میکردند به درون رژیم نفوذ و قدرتش را تهدید کنند. صدام این تهدید را با صحبت کردن دربارهی «کامل ساجد الجنبی» ترسیم کرد؛ ژنرال عراقی آیندهداری که در جنگ ایران و عراق قهرمان بود و در ستاد مشترک ارتش خدمت کرده بود. بعد از آنکه کویت از سوی عراق اشغال شد، کامل ساجد به این کشور فرستاده شد تا به اشغال آن کمک کند. او در این موقعیت، شاهد نابودی ارتش عراق در جریان جنگ خلیج [فارس]در سال ۱۹۹۱ بود. ارتش برای او نهادی بسیار عزیز بود، و خفت و خواری آن سرآغاز سرخوردگیاش از رژیم شد.
صدام به ما گفت که دلبستهی کامل ساجد بود. او این ژنرال را پس از جنگ خلیج [فارس]از خدمت معاف نمود، ولی وی را به عنوان عضو «انجمن سلحشوران» نظامی منصوب کرد که همچنان یونیفورم نظامی به تن میکردند و با وجود اینکه رسما بازنشسته شده بودند، حقوق میگرفتند. در دههی ۱۹۹۰، کامل ساجد زمان زیادی را صرف امور مذهبی کرد. صدام او را به کناری کشید و به وی گفت که مذهب، آرمای اصیل است، ولی بهتر است مراقب دوستان جدیدش باشد. صدام خبردار شد که کامل ساجد توصیهی او را نادیده گرفته و با وهابیها ارتباط برقرار کرده است.
در اواخر سال ۱۹۹۸، صدام پیش از آنکه اقدام ِ مظنون به کودتا به مرحلهی عمل برسد، ضربهی اول را زد. او کامل ساجد را دستگیر و به اتهام توطئه علیه رژیم اعدام کرد. این توطئه – اگر قائل به این باشیم که چنین چیزی در کار بود – حتی در مراحل ابتدایی خود قرار نداشت. همزمان که صدام داستان کامل ساجد را بیان میکرد، درد و رنج در چهرهاش هویدا میشد. اما اولویت با وفاداری بود. اگر صدام کسی را غیروفادار تشخیص میداد، زندگیاش به مخاطره میافتاد. سالها بعد، کتابی فوقالعاده به نام «اهمیت یک دانه خردل» نوشتهی وندل استیونسون را خواندم. نویسنده روی داستان کامل ساجد و مرگ او به دست استخبارات کار کرده بود. کامل ساجد یک ژنرال وفادار عراقی بود که پس از تهاجم عراق به کویت نسبت به رهبری صدام بیاعتماد شد. ساجد، مردی عمیقا مذهبی، جذب غیوران مذهبی سنی شد که در نهایت به تلاش برای براندازی صدام متهم و سپس اعدام شدند. معهذا آنچه استیونسون کشف نکرد، پیوندهای کامل ساجد با وهابیها بود که مسبب نابودی او بودند. چند سال بعد، پسر کامل ساجد عضو گروه شورشی القاعده در عراق شد که علیه ایالات متحده میجنگید.
ادامه دارد...
منبع: جان نیکسون، «بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیسجمهور»، تهران: ترجمهی هوشنگ جیرانی، کتاب پارسه، چاپ شانزدهم، ۱۴۰۰، صص ۱۲۱-۱۲۳.
مامور اطلاعاتی سیا: صدام هرگونه ارتباط با القاعده را تکذیب کرد و اصرار داشت که دشمن قسمخوردهی این گروه بوده است. از او دربارهی حادثهی یازدهم سپتامبر پرسیدیم... او... این رویداد را به گونهای میدید که ممکن است عراق و ایالات متحده را به هم نزدیکتر کند. از آنجا که حملات تروریستی به نیویورک و واشنگتن کار بنیادگرایان اسلامی بود، صدام فکر میکرد که ایالات متحده به حکومت سکولار او احساس نیاز پیدا میکند تا از آن برای مبارزه با آفت شبهنظامیگری وهابیت کمک بگیرد.