سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در دسامبر ۲۰۰۳ و ژانویهی ۲۰۰۴ جان نیکسون نخستین آمریکایی بود که پس از دستگیری صدام حسین از سوی نیروهای ایالات متحده، برای مدتی طولانی از او بازجویی کرد. نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که از پنج سال پیش از آن در حوزههای عراق و ایران کار میکرد. او در آغاز روند بازجویی خیال میکرد که صدام را میشناسد، ولی در هفتههای بعد متوجه شد که ایالات متحده به طوری گسترده دربارهی شخص صدام و نیز نقشی که به عنوان دشمن قاطع جریانهای رادیکال در دنیای اسلام، از جمله افراطیگری سنی ایفا کرده، دچار بدفهمی بوده است. جان نیکسون در فصل چهارم کتاب خاطراتش با عنوان «بازجویی از صدام» که با ترجمهی هوشنگ جیرانی سال ۱۳۹۶ توسط کتاب پارسه در ایران منتشر شد و تا به امروز به شانزده چاپ رسیده جزئیات این بازجوییها را توضیح داده است. بخش نخست روند بازجویی از صدام به قلم نیکسون در ادامه از نظرتان خواهد گذشت:
تخلیهی اطلاعاتی صدام حسین کاری چالشبرانگیز بود، به ویژه برای نخستین گروهی که این کار را میکرد. او به وضوح از تنگنایی که در آن گیر افتاده بود خشنود نبود و دائما میکوشید کنترل برنامهی تخلیهی اطلاعاتی را از دست ما بیرون بیاورد. پس از چند هفته توانستیم با صدام به تفاهم برسیم و او کمکم با شرایط اطرافش و همینطور با زندان کنار آمد. این قضیه به تیمهای تخلیهی اطلاعاتی امکان داد تا کار را بعدا شروع کنند. هنگامی که خواستههایش تامین میشد، به شکلی فوقالعاده آدمی صاف و صادق بود. وقتی حس میکرد که همه چیز معلوم است یا چیزی برای پنهان کردن ندارد، خیلی راحت حرف میزد. به عنوان مثال او بینش جالبی دربارهی حزب بعث و سالهای ابتدایی شکلگیری آن به دست داد. ولی ما بیشتر وقتمان را صرف شکافتن لایههای دفاعی او میکردیم که هدفش ایجاد مانع یا فریب ما بود؛ مثلا اگر بخواهم اسم ببرم، بیشتر در حوزههایی، چون تاریخچهی زندگیاش، نقض حقوق بشر و سلاحهای کشتار جمعی.
صدام آدمی سرسخت، زیرک و دغلباز بود. او با تیزبینی دربارهی طرفهای صحبتش قضاوت میکرد و مدام به دنبال پیدا کردن نقطهضعف حریف بود تا از پاسخ دادن طفره برود. همهی هم و غماش کنترل کردن بود – نه فقط هنگام تخلیهی اطلاعاتی، بلکه همچنین زمانی که پای محافظانش، غذا، چکاپهای پزشکی و شرایط بازداشتش به میان میآمد. چون میخواست هر نوع تلاشی را برای مدیریت کردن خود یا به چالش کشیدن حس کنترلش پس بزند، بدون شرمساری به غرورش احترام میگذاشتیم و سوالها را از راههای غیرمستقیم میپرسیدیم.
صدام در بیشتر بخشها آدمی اهل توجه بود و این توانایی را داشت که دربارهی گسترهی وسیعی از موضوعات بحث کند. بارها پیش میآمد که به دشواری میشد دهانش را بست. عاشق حرف زدن بود، به ویژه در جاهایی که به خودش مربوط میشد. ولی هنگامی که دربارهی مسئولیتش در قبال بدبختی عراق میپرسیدیم، در لاک خودش فرو میرفت و نگاههایی غضبناک به ما میانداخت. در موضوعاتی که پای متهم سازی یا مسئولیت شخصیاش در میان نبود، حافظهاش میتوانست مثل تیغِ بُرا باشد. پیش میآمد که از او چیزی مبهم میپرسیدم یا عکسی از بیست و پنج سال قبل به او نشان میدادم و پاسخ او دقیق و با جزئیات بود. بر خلاف بسیاری از زندانیان، به نظر نمیرسید که به طور خاص از زندانی شدنش اذیت شده باشد، شاید به علت دو سال زندانی شدن (از ۱۹۶۴-۱۹۶۶) بود یا به این دلیل که زندگیاش به عنوان رئیسجمهوری عراق شدیدا کنترلشده بود، به گونهای که تقریبا احساس میکرد برایش مثل زندان است.
هیچ نشانهای از اضطراب، اختلال، پارانویا یا توهم از خودش بروز نداد. بارها پیش میآمد که حتی حس شوخطبعیاش گل میکرد و به طور ناگهانی شلیک خنده سر میداد تا جایی که شانههایش تکان میخورد. اغلب سوالها را با سوال یا در قالب حکایت پاسخ میداد. پارهای از اوقات هم اینطور نبود و پرسشگر باید میفهمید که او چه میخواهد بگوید، به جای اینکه دربارهی پرسشها توضیح دهد. بینش جهانی نداشت؛ گفتار و کردارش بازتابی از گذشتهی فقیرانه، روستایی و قبیلهایاش در تکریت بود. اما همین کاستیهای شناختهشده، منبع فهم غریزی و عمیقش از جامعهی عراق و اهرمهای قدرت بود که برای کنترل آن کشور لازم بود.
ارزیابی اولیه از صدام حاکی از این بود که او دروغگویی کهنهکار است.
منبع: جان نیکسون، «بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیسجمهور»، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چاپ شانزدهم، ۱۴۰۰، صص ۷۵-۷۷.
برای خرید کتاب «بازجویی از صدام» به اینجا مراجعه کنید.