در خاطرات جان کری، وزیر خارجه آمریکا در دوره باراک اوباما، درباره مذاکرات هسته ای با ایران آمده است:
هدف اولیهی ما این بود که نخست به یک توافق مقدماتی برسیم و بتوانیم زمان لازم را در اختیار بگیریم تا بعد به یک مفاهمهی همهجانبه و جامع و بلندمدت دست پیدا کنیم. تا جایی که به ما مربوط میشد، میدانستیم که نمیتوانیم وقت زیادی را روی میز مذاکره بگذاریم چون برنامهی اتمی ایران با نهایت سرعت به پیش میتازد. از آن سو هم روحانی رأی بالایی از مردمش گرفته بود با این وعده که اقتصاد زمینگیر ایران را بهبود خواهد داد و به همین خاطر میخواست قدری از فشار مهلک تحریمهای سخت جهانی بکاهد و فشار را از روی مردمش بردارد. به همین خاطر ما میخواستیم مذاکراتی صورت بگیرد که از یک سو ایران را ملزم به وقفه در کار برنامهی اتمیاش کند و در عوض قدری از تحریمهای اتمی جانی بر ایران بکاهد.
در این برهه، ما پیشاپیش مشغول مذاکره با ایرانیها بودیم تا ببینیم چنین توافقی با چه شکلی ممکن است صورت بگیرد. در اوایل ماه نوامبر که وندی شرمن و دیگر شرکای ما آمادهی حضور در ژنو میشدند، او با من تماس گرفت و خبر داد که فکر میکند در و پیکر کار به هم جفت شده و وقتش رسیده که من هم در ژنو باشم و از این رهگذر، اجرایی بودن این توافق اولیه را تضمین کنم.
قرار بود باقی سران و وزرای امور خارجهي ۵+۱ هم در ژنو باشند و یادم هست که به خودم گفتم: «شاید اینطوری یک لحظهی تاریخی را رقم بزنیم. هدف ما این است که نهایت تلاشمان را بکنیم تا یک توافق اولیهی کارآ و حسابشده شکل بگیرد، ولی همیشه باید یادمان باشد که نرسیدن به توافق، بهتر از حصول به یک توافق بد است.» هیچکس فکرش را هم نمیکرد که لوران فابیوس [وزیر خارجهی وقت فرانسه] چه حقهای در آستین دارد و چگونه ما را به شگفتی خواهد انداخت.
او به محض اینکه پایش به هتل محل اجلاس رسید، جلوی خبرنگاران رفت و رو به آنها گفت: «تا الان که با شما حرف میزنم، هیچ قطعیتی وجود ندارد که ما بتوانیم توافق قریبی حاصل کنیم و درِ باغ سبز به کسی نشان بدهیم. دستکم فرانسه پای چنین کاری صحه نمیگذارد.» و این را با آن صدای پرطنین و عمیقش به اخطار توی میکروفن همهی رسانهها گفت و رفت.
وقتی خبرش را به من دادند به فکر فرو رفتم. بارها با او در جلسات ۵+۱ همکلام شده بودیم و همراه با وندی شرمن زیاد پای حرف او نشسته بودیم. عجیب اینکه پیش از اعلان و رسانهای کردن این حرفش اصلا سعی نکرد موضوع را با ما در میان بگذارد و یا شخصا به خود من بگوید. این اصلا رسمش نبود و در قاموس یک رابطهی همکاری چندجانبه نمیگنجید. با همهی این احوال من باید همهی تلاشم را به کار میگرفتم تا باز اوضاع را به حال عادی برگردانم.
با فابیوس تماس گرفتم و از او وقتی برای ملاقات خواستم و از آنجا که همه در یک هتل بودیم به آسانی به اتاقش رفتم. نشستیم و چاقسلامتی کوتاهی کردیم و بعد من از او خواستم تا دقیقا برایم معلوم کند که چه زبانی را در نگارش پیشنویس اولیهی توافق میپسندد. اصلا یادم نیست که چه جوابی داد و شاید هیچ چیز روشنی از دهانش درنیامد. یک جمله، یا حتی یک واژه هم پیشنهاد نکرد و حتی نگفت الان باید کار را چگونه جلو ببریم. خلاصه که «سه لاوی [فرانسوی به معنای «زندگی همین است.»]».
منبع: جان کری، «هر روز موهبتی است»، ترجمهی علی مجتهدزاده، تهران: پارسه، چاپ چهارم، ۱۴۰۰، صص ۶۳۳ و ۶۳۴.
خاطرات جان کری: دلزده و ناراحت از پیش فابیوس رفتم و سعی کردم خودم را برای دیدار آن روز عصرم با ظریف آماده کنم. دیداری که با توجه به آنچه پیش آمده بود دورنمایش بسیار دشوارتر از پیش مینمود. ایران با این ذهنیت پیش آمده بود که کشورهای ۱+۵ در وضع خود کاملا متحد و متفقالقول هستند و این نقطهی قوت ما به شمار میآمد. فابیوس که پیشتر از این متحد و دوست خوب و نزدیک ما به نظر میرسید با این کارش نشانهای را بروز داد که از آن میشد چنین استنباط کرد که در درونِ این گروه به ظاهر متحد، اختلاف نظر وجود دارد.