پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
آن روزهای قبل از ۱۳۰۶ که هنوز از کار مطبوعاتی خارج نشده بودم امر سانسور به دست یک مامور کمسوار سپرده شده بود به نام ابوالقاسمخان شمیم عضو شهربانی. وقتی که عصرها به ادارات روزنامهها میآمد و مقالات و اخبار را میدید و هر کدام را میخواست سانسور کند روی آن با خط قرمز مینوشت: «چاپ نشود» در آن صورت کدام چاپخانهای بود جرأت نافرمانی در دستور او را داشته باشد؟
سرتیپ محمدخان درگاهی معروف به «چاقو» نیز مرد بسیار کمگذشتی بود. من که قبل از سردبیری روزنامهی «طوفان» به نگارش مقالات روزنامهی «ستاره ایران» میپرداختم گاهی با شمیم بحث داشتم که چرا فلان مقالهام را سانسور میکنی؟ او با کمال صداقت میگفت: «برای اینکه نفهمیدم چه نوشتهاید؟ احتیاط میکنم که فردا گرفتار فحش و بددهنی رئیس اداره قرار نگیرم.»
از کارهای مضحک او یکی این بود که گاهی به تصحیح مطالب هم میپرداخت که بسیار شیرین میشد مثلا روزی در یکی از مطالب نوشته شده بود: «دیروز رئیس معارف تهران به ایراد نطقی برای محصلین پرداخت که بیاندازه آن نطق در آنها کارگر افتاد.» ابوالقاسمخان بیدرنگ روی کلمهی «کارگر» خط زده نوشت: «عمله»، زیرا او دستور داشت عبارات و کلماتی را که از آن بوی کمونیستی میآید سانسور کند و کلمهی «کارگر» را از مفاهیم این دستور تشخیص داده بود! البته چند سال بعد که بودجهی مملکت زیاد شد ادارهی سانسور هم توسعه یافت و در اختیار دو نویسندهی معروف درآمد، که یکی از آنها بیشتر از چهل و چند سال است وکیل و سفیر و سناتور میباشد، ریاست آن را به عهده داشت و دیگری نیز چند سال پیش درگذشت که معاون آن اداره بود. آن اختناق به شدت تا شهریور ۱۳۲۰ باقی بود.
ادامه دارد...
منبع: سپید وسیاه، شمارهی ۱۰۸۹، چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۵۷، صص ۷ و ۳۷.