arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۴۸۴۶۹
تاریخ انتشار: ۰۸ : ۰۰ - ۳۰ آبان ۱۴۰۰

خاطرات فرزند مصدق، شماره ۱۴: دادستانی که پدرم را محاکمه می‌کرد عصر‌ها می‌آمد پای پدرم را می‌بوسید

خاطرات غلامحسین مصدق، فرزند مصدق: آن روزها پدر مرا برای محاکمه می بردند. عصرها [امیرحسین] آزموده (دادستان ارتش که دکتر مصدق را محاکمه می کرد) پدرسوخته می‌‌‌آمد پیش پدرم و پایش را از روی پتو توی حبس می بوسید. پدرم می‌‌‌گفت «برو گمشو مردیکه احمق.» دعوایش می‌‌‌کرد. می‌‌‌آمد پایش را می‌‌‌بوسید و می گفت مرا ببخشید؛ من باید رل بازی کنم و چاره ای ندارم اما من به شما ارادت دارم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات فرزند مصدق، شماره ۱۴: دادستانی که پدرم را محاکمه می‌کرد عصر‌ها می‌آمد پای پدرم را می‌بوسید

خاطرات فرزند مصدق، شماره ۱۴: دادستانی که پدرم را محاکمه می‌کرد عصر‌ها می‌آمد پای پدرم را می‌بوسید

خاطرات فرزند مصدق، شماره ۱۴: دادستانی که پدرم را محاکمه می‌کرد عصر‌ها می‌آمد پای پدرم را می‌بوسید

خاطرات فرزند مصدق، شماره ۱۴: دادستانی که پدرم را محاکمه می‌کرد عصر‌ها می‌آمد پای پدرم را می‌بوسید

خاطرات فرزند مصدق، شماره ۱۴: دادستانی که پدرم را محاکمه می‌کرد عصر‌ها می‌آمد پای پدرم را می‌بوسید

خاطرات فرزند مصدق، شماره ۱۴: دادستانی که پدرم را محاکمه می‌کرد عصر‌ها می‌آمد پای پدرم را می‌بوسید

خاطرات فرزند مصدق، شماره ۱۴: دادستانی که پدرم را محاکمه می‌کرد عصر‌ها می‌آمد پای پدرم را می‌بوسید

نظرات بینندگان