پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ [...] چون مظفرالدینشاه از طهران به مقر سلطنت آمد بر حسب اصول بنا گذاشتند ادارات و وزارتخانهها را به حضور او ببرند و تشریفات سلطنتی بجا بیاورند. من و پدرم جزو وزارت انطباعات به حضور رفتیم. پدرم به سمت ریاست دارالترجمه و من به عنوان مترجم. شاه در باغ گلستان جلوی شمسالعماره ایستاده و امینالسلطان نزدیک او بود.
محمدباقرخان اعتمادالسلطنه ما را معرفی کرد. سپس شاه بنای سخن گفتن گذاشت و شرح مشبعی در باب روزنامه و دارالترجمه و کلیهی امور انطباعات بیان کرد که همه بسیار منطقی و مستحسن و حاکی از نیات حسنه و توجه به معایب کار و اصلاحطلبی و ترقیخواهی و عدالتپروری بود؛ چنانکه ما بسیار امیدوار و شاد شدیم که بحمدالله پادشاهی، چنانکه باید، در این مملکت فرمانروا شده است. اما در دنبال این گفتار، کرداری ندیدیم.
همهی امور محول به صدراعظم بود و شاه از خود هیچ رای و ارادهای نشان نمیداد، چنانکه همه میگفتند پادشاه حقیقی امینالسلطان است. از آن طرف نوکرهایی که از آذربایجان همراه آورده بود همه مردمان فرومایه بودند، ولی بر او تسلط داشتند و مانند کودکان او را بازی میدادند و به لهو و لعب مشغول میکردند و همّشان مصروف جمع مال بود و همواره از شاه پول و مواجب و انعام میخواستند و او هم خودداری نمیکرد و آثار سستی و بیحالی و فرومایگی و ضعف عقل و شعور و ارادهی شاه روز به روز نمایانتر میشد، تا آنجا که عوام و کودکان او را «آبجی مظفر» لقب دادند و مضمونها در حقش گفتند و تصنیف ساختند که:
آبجی مظفر آمد/ با گلهی خر آمد
دُردُر و دُردُرش را ببین/ امیربهادرش را ببین
با این همه در حسن نیت مظفرالدینشاه ظاهرا شکی نیست، جز اینکه عقلش ضعیف و مزاجش علیل و ارادهاش سست بود. نزدیکانش دائما گولش میزدند و به عنوان اصلاح و ترقی مملکت به خرابکاری وادارش میکردند. عاقبت بعد از چند ماه در سال اول سلطنت، در زمستان ۱۳۱۴ قمری شاه را به عزل امینالسلطان وادار کردند و عبدالحسین میرزای فرمانفرما که هم داماد شاه و هم برادرزن او بود وزیر جنگ و بدون عنوانِ صدارت شخص اول گردید.
ادامه دارد...
منبع: خاطرات محمدعلی فروغی به همراه یادداشتهای روزانه از سالهای ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰، به خواستاری ایرج افشار، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۸، صص ۸۸- (رساله در سرگذشت خود و پدر).