سرویس تاریخ «انتخاب»؛ این یک نوع احترام سیاسی از جانب ما نسبت به دولتی بود که پیش از این از متحدین ما بود و من تاکنون نمیدانم از این اقدام چه ضرری متوجه ما شده یا لااقل محتمل است در آتیه متوجه ما گردد. (!)
ایران یک دولت بحری آنچنان بیضرری است که هر قدر هم دعاوی آن بسیار باشد ما نباید نسبت بدان حسد بورزیم و معلوم بود ادامهی یک سلسله مکاتبات رنجشآور که موضوع آن چیزی جز یک موضوع شرافتی بیمغز نبود به زحمت آن نمیارزید.
مولف مزبور در آخر بیانات خود این یادداشت را در تاریخ ۱۲۹۲ (۱۸۷۵ م) افزوده است: «موضوع بحرین در این اواخر تغییرات کلی کرده، کنارهگیری ایران از هرگونه مداخلات جدی توام شده است با دخالتهای عثمانی که برای اجرای نقشهی جدید امپراطوری عربستان باعث مشکلاتی شده است که هنوز هم دوام دارد. مامورین عثمانی اکنون از ساخلو قطیف که در مقابل بحرین است کمکم مشغول بسط قوای خود در اراضی جنوب شدهاند و این خود به منزلهی مقدمهی حمله بدان جزایر است که یا مستقیما و یا به وسیلهی اعرابی که به کمک خواهند گرفت صورت خواهد یافت. و این واقعه در صورتی رخ خواهد داد که ما در اقدامات حمایتآمیز خود نسبت به این جزایر کوتاهی کنیم و چون در ضمن ما مسئول استقلال این ناحیهایم ممکن است چنین حملهای نتایح وخیم ببخشد.»
مولف مفاتیحالادب (۱۰-۱۱) مینویسد: محمد بن خلیفه امور سپاه خود را به برادر خویش علی سپرده بود، پس از چند گاه برادر از او رنجیده در خفا با عبدالله بن احمد ساخت و خاندان خود را از محمد رنجانید و مردم را بر برادر خود شوراند و محمد شبانه به ریاض گریخت و به عبدالله امام نجد پناه برد و عبدالله بن احمد پس از فرار وی حکمران بحرین شد و نه ماه حکمرانی کرد ولی تمام کسان وی از بدرفتاری او رنجیدند و در صدد دفع او شدند، عیسی بن طریف خال محمد را که در جزیرهی قیس ساکن بود به یاری خواستند و محمد را از نجد به خود خواندند، عیسی و محمد در زباره به یکدیگر رسیدند و با هم به بحرین رفتند و پس از چند جنگ عبدالله شکست خورد و شبانه به کشتی نشست و به مسقط رفت و فردای روزی که به مسقط رسید درگذشت و چهار فرزند او او ماند: مبارک و ناصر و محمد و احمد. در این سال که ۱۲۸۵ بود محمد بار دیگر حکمران شد. علی برادرش مدتی در خفا بود ولی عاقبت محمد او را امان داد و دوباره کارهای سپاه را به وی سپرد.
در سال ۱۲۸۲ به دستیاری شیخ بوظبی با پانصد زورق و کشتی و عدهای سپاه به جانب قطر روانه شدن و محمد بن ثانی حکمران قطر با سیصد کشتی و زورق به جنگ او آمد و در میان دریا جنگی رخ داد. عاقبت محمد بن ثانی شکست خورد و محمد بن خلیفه قطر را گرفت ولی صلحی در میان افتاد و قرار شد هر سال مبلغی مالیات از قطر به بحرین بفرستند و محمد بن خلیفه به بحرین بازگشت.
این جنگ بهانهای برای مداخلات انگلیس در جزایر بحرین شد، پیش از آن عیسی بن علی ابن خلیفه به صوابدید حاج احمد خان پدر مولف مفاتیحالادب خلیل مریخی را که از عمال وی بود به بوشهر فرستاد و از حسامالسلطنه سلطان مراد میرزا حکمران فارس خواست که مامور دانایی با پنجاه سوار به بحرین بفرستند و او متعهد میشد بحرین را به تصرف دولت ایران بدهد ولی چون دولت ایران اعتنایی نکرد کلنل پیلی مامور دولت انگلیس با یکی از کشتیهای دولت به بحرین رفت و اعلان تصرف رسمی داد که باید محمد بن خلیفه از حکمرانی آنجا عزل شود و او را اخراج کنند و سفاینی که با آن جنگ کردهاند به دولت انگلیس تسلیم کنند و دویست هزار ریال فرانسه که معادل صد هزار تومان باشد مردم جزیره جریمه بدهند. محمد به محض ورود کلنل پیلی فرار کرد و به قطر رفت، علی بن خلیفه حاج احمدخان سابقالذکر را شفیع قرار داد و عاقبت پس از مذاکرات قرار شد کشتی موسوم به دنیا را که متعلق به محمد بود با دو زورق و بیست هزار ریال جریمه به کلنل پیلی بدهند و بحرین در تحت حمایت دولت انگلیس باشد. کلنل مزبور هم پذیرفت و کشتی موسوم به دنیا را به بوشهر فرستاد و آن دو زورق را آتش زد و قلعهی محرک را که در جزیره بود خراب کرد وعلی بن خلیفه را به حکومت شناخت...
اما محمد پس از این واقعه به ناصر بن مبارک شیخ کویت پناه برد و او با بنیهاجر به یاری وی برخاستند و در سال ۱۲۸۶ به سوی بحرین عزیمت کردند. علی به مقابلهی ایشان آمد و در رفاع جنگ درگرفت. محمد بن عبدالله پیشوای سپاه علی که در باطن با وی دشمن بود و داعیهی حکومت داشت از قضا نیزهای بر علی زد و او را کشت. ابراهیم بن علی را نیز هلاک کرد و محمد بن عبدالله و محمد بن خلیفه با هم وارد بحرین شدند و محمد بن عبدالله به محض ورود محمد بن خلیفه را در قلعه حبس کرد و سپاه او تمام جزیره را غارت کردند و حتی اموال اتباع انگلیس را هم به تاراج بردند. پس از اندکی کلنل پیلی با چند کشتی انگلیسی به بحرین آمد و محمد بن خلیفه و اموال تارجکرده را خواست، محمد بن عبدالله هم پذیرفت به شرط آنکه در حکومت بحرین باقی بماند و در این میان عیسی بن علی از قطر از جانب کلنل پیلی به بحرین آمد و به عهده گرفت اموال تاراجشده را در سه سال بازگرداند و کلنل پیلی وی را به حکومت برقرار کرد و او محمد بن خلیفه و محمد بن عبدالله و چند تن از همدستان ایشان را گرفت و به کشتی فرستاد و سپاه محمد بن عبدالله را از بحرین بیرون کرد و عیسی حکمران بحرین شد، کلنل پیلی هم کشتی مخصوصی برای نگاهبانی او گماشت و بدین نهج در سال ۱۲۸۶ عیسی به حکمرانی رسید.
در سال ۱۲۸۳ در بین این گیر و دارهایی که شرح کردم محمد بن خلیفه بن سلمان آل خلیفه حکمران بحرین در ۱۳ محرم آن سال مکتوبی به نایبالایاله که مراد فرهادمیرزا معتمدالدوله حکمران فارس باشد نوشته است و از دولت ایران استمداد کرده و قلمروی خویش را از ایالات ایران شمرده است. در دایرهالمعارف بریطانیکا مسطور است که در ۱۲۸۴ (۱۸۶۷ م) ایرانیان بحرین را تهدید کردهاند و در سال ۱۲۹۲ (۱۸۷۵ م) ترکها بر بحرین دست یافتند ولی بالاخره بیدخالت حکومت بریطانیا (!) یک نوع حکومت محلی بومی تحتالحمایهی انگلستان در بحرین تشکیل یافت.
منبع: اطلاعات: شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۱۱
در همین سال ۱۳۱۳ در نتیجهی مشاجره بر سر جزایر بحرین و عزیمت دو کشتی جنگی انگلیسی با دویست سرباز و دو توپ سنگین قلعهکوب از بمبئی که در ماه ربیعالاول آن سال روی داده است در ممالک شرق همهجا همهمهای برخاست و حتی در جراید هندوستان منعکس شد و مطبوعات هند به دولت ایران گوشه و کنایه میزدند که مالک واقعی این جزایر ایران است و چگونه میگذراند که دیگری در آنجا مداخلات مالکانه کند!