arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۱۴۴۱
تاریخ انتشار: ۰۲ : ۰۰ - ۱۵ مرداد ۱۴۰۰

سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه به خراسان، دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۲۴۶؛ امروز باید رفت به «نوده» که خاک بوجنورد است

امروز باید رفت به «نوده» که خاک بوجنورد است... امروز راه الی دو فرسنگ همه پست و بلند زیادی داشت. در طرفین، دهات چیزی هم دیده نشد، مگر پشت کوه و ماهورها باشد. اما کالسکه می‌رفت، به صعوبت... نُوده دویست سیصد خانوار دارد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح زود از خواب برخاستم. امروز باید رفت به «نوده» که خاک بوجنورد است. چهار فرسنگ راه است. رفتم حمام. درآمده، رخت پوشیده سوار اسب سفید امیرحسین‌خانی شده، راندم.

هیأت ارضی: امروز راه الی دو فرسنگ همه پست و بلند زیادی داشت. در طرفین، دهات چیزی هم دیده نشد، مگر پشت کوه و ماهورها باشد. اما کالسکه می‌رفت، به صعوبت.

من سواره خیلی رفتم. با دبیر و امین‌الملک صحبت می‌کردم. سواره‌ی هزاره از اسفراین آمده بود، در راه دیده شد. ۶۵۰ نفر بودند. بعد از دیدن سواره‌ی هزاره بلند و پست هم کمتر شد. راه افتاد به دره که طرفین کوه و تپه است، اما دره راه صاف خوبی داشت. در راه نورمحمدخان آمد که سه نفر از قوش‌خانه آمده‌اند که دیروز، چهارصد نفر سواره‌ی ترکمان آمده، همه‌ی قوش‌خانه را برده است. بعد از تحقیق از امیرحسین‌خان و غیره معلوم شد هفت هشت نفر برده‌اند. او را هم من دروغ دانستم. تدبیری بوده است که سواره‌ی زعفرانلو را مرخص کنم بروند. اما مرخص نکردم سواره را.

بعد راندیم. گرد و خاک زیادی بود. اطراف همه کوه‌های بزرگ و کوچک است. کبک و فره‌ی زیادی داشته است، مردم گرفتند. بعد از مدتی به هزار جریب که صحرایی است زراعت می‌کنند [و] اول خاک بوجنورد است رسیدیم. حیدرقلی‌خان ایلخانی با هزار نفر سواره از شادلو در صحرا حاضر بود. با او خیلی صحبت کردیم تا رسیدیم به اردو. از بلندی بود، سرازیر شده به اردو رسیده پیاده شدیم.

چادر را در چمنی زده‌اند. چشمه‌ی آب بدی از اندرون بیرون آمده. در دیوان‌خانه حوض بزرگی بسته‌اند. تخت بزرگی زده بودند. هوا قدری گرم شد. ناهار را منزل خوردیم. بعد از ناهار خوابیدم. بعد از خواب برخاسته، حیدرقلی‌خان را خواستیم آمد. در باب امور استرآباد خیلی گفت‌وگو شد. از مشهد، ظهیرالدوله پاره[ای] عرایض نوشته بود. از آن جمله نوشته بود اسماعیل‌خان افشار، سرهنگ توپخانه، دیوانه شده توی کوچه‌ها افتاده سنگ به سینه‌ می‌زند.

اسدالله‌خان پیش‌خدمت و محمدخان پیش‌خدمت هم با اردو نشسته، از مشهد از آن راه رفته‌اند. معیرالممالک که در شیروان مانده بود، یک‌سر به این منزل آمد، رسید. اردو در دره افتاده است، اطراف همه کوه است. نُوده دویست سیصد خانوار دارد.

به حسب استمرار شب شد. بعد از شام قرق شد، پیش‌خدمت‌ها همه آمدند. اگرچه کسل‌خیالی بودم، اما به حاجی میرزا علی بسیار خندیدم. امروز عصری خانِ خانان [۱] بادبادک هوا کرده بود، ایلچی فرستاده بود. این منزل موش زیاد است، فقیری و کوفته [نام گربه‌های شاه] خیلی موش گرفتند. شب را خوابیدیم. زهرا بله شد.

 

پی‌نوشت:

۱- خانِ خانان پسر اعتضادالدوله از بطن عزت‌الدوله (خواهر شاه) بود که در ۹ شعبان سال ۱۲۸۵ ق درگذشت.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان،  تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم،صص ۲۹۵ و ۲۹۶.

نظرات بینندگان