پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاستم. چاپار طهران آمده بود. امروز اینجا اطراق است. بعد از ناهار الی غروب کاغذ خوانده و جواب نوشتم که چاپار برود. امروز بسیار کسلخیالی و خسته بودم، بسیار کسل بودم. به همینطورها گذشت، به کسالت زیاد. ملکصور از مشهد امروز آمد. تیمور رفته بود شکار، فره بلدرچین آورده بود. آب اینجا از کوه میآید. همان آب را گرفته رفته بودند بالا. میگفت چشمههای خوب داشت و این آب هم از دره میآید. همهجا درخت کاشتهاند، اما این طرف آن طرف دره سختان است.
امروز یک تکه آهو یک تکه بز بزرگ آورده بودند. معلوم شد اینجاها شکار دارد. محمدرضاخان حاکم عمویی دارد، خانلرخان نام. چشم چپش کور است. کلاهش قدیمی، مثل کلاه مصطفیبیک و خانلرخان قاجار مرحوم، حاکم بارفروش. محمدرضاخان حاکم به طوری به میرزا بزرگخان، کارپرداز بغداد شبیه است که اگر اتفاقا یکی از این دو به خانهی دیگری برود، زن همدیگر را ...د، زنکه فرق و تشخیص نخواهد داد که کدام شوهر اوست. شب را با کسالت تمام خوابیدیم.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، صص ۲۷۸ و ۲۸۹.