سرویس تاریخ «انتخاب»؛ مظفرالدینشاه مرد بدی نبود، فطرتا سلامت قلبی داشت که تا حد ضعف نفس رسیده بود. به همین جهت اطرافیانش از ضعف او استفاده میکردند و نسبت به دیگران تجاوز یا اسائهی ادبی مینمودند. بهخصوص عدهای از اطرافیان وی از ترکان قراجهداغی به هیچ وجه از روش مجامع تهران و آداب آن اطلاع نداشته و با شاه از آذربایجان آمده بودند. دور نیست که کمالالملک برای کنارهجویی از چنین درباری همیشه عازم مسافرتی بوده و پس از وقوع حادثه زمرد تختطاوس دیگر نتوانسته اوضع آشفتهی دربار را تحمل کند و با کسب اجازه از مظفرالدینشاه به جانب اروپا حرکت کرده است.
مظفرالدینشاه در سفر دوم خود به او تاکید کرد که بازگردد و مرحوم کمالالملک پس از مدتی نزدیک به سه سال اقامت در فرنگستان به ایران آمد و آنجا یکسر به مخلصآباد ده ملکی خود رفت ولی بالاخره شاه روزی با درباریان خود برای دلجویی از وی به مخلصآباد رفتند و خاطر حساس استاد را استمالتی کرد تا کمالالملک دوباره به طهران آمده به کار خود مشغول داشت.
روزنامهی شرافت در این باره مینویسد: «تا در این ایام بندگان اقدس همایون به صرافت طبع مبارک یک قطعه نشان درجهی اول شیر و خورشید خارجه و یک رشته حمایل سبز مخصوص آن که از امتیازات جلیلهی اولیهی دولت روزافزون است به افتخار معزیالیه مرحمت و مبذول فرمودند و منزلی مخصوص در دربخانهی مبارکه نیز برای معزی الیه مقرر داشتند.»
چند روز بعد از این اظهار مرحمت، کمالالملک تابلوی صورت مظفرالدینشاه را به حضور برد و چون «تمثال عدیمالمثال همایون شاهنشاهی را در منتهی درجهی شباهت و امتیاز بر حسب امر قضا نفاذ همایون اعلی ساخته بود تقدیم حضور مهر ظهور مبارک داشته مورد کمال تحسین و تمجید و قبول خسروانی آمد و محض مزید سربلندی و افتخار معزیالیه یک حلقهی انگشتری بسیار ممتاز که از امتیازات فاخره و مواهب خاصهی سلطنتی است از جواهرخانهی خاصهی مبارکه بدو مرحمت شد.»
با این همه باز مرحوم کمال گرفتار رجال دربار مظفری و ترکان قراجهداغی بود و هریک از او خواهش خلاف ذوق و هنری داشتند از آن میان داستان تابلو خواستن امیربهادر جنگ از همه شیرینتر است. این داستان به صورت مختلفی در افواه است ولی آنطور که مرحوم کمال خود برای یکی از شاگردانش آقای حسین مویدپردازی صحبت کرده چنین است:
پس از بازگشت از سفر اروپا روزی در هنگامی که کمال قصد شرفیابی به حضور مظفرالدینشاه داشت امیربهادر جنگ خطاب به او گفته به لهجهی ترکی غلیظ خود: «اوستا نقاش میخواهم یک پردهی خیلی عالی از قمر بنیهاشم عباس بن علی برای من بسازی که صورتش مانند خورشید بدرخشد، چشمهایش مثل نرگس شهلا و ابرویش چون کمان رستم و دهانش هم مثل غنچهی شکفته باشد و دیگر بقیهاش به سلیقهی خودت.»
کمالالملک هم پس از چند روزی یک دایرهی بزرگ مشمعی کشیده و در وسط آن یک غنچه و در بالای آن دو عدد گل نرگس که در زیر دو کمان تیراندازی واقع شده ساخته و روی آن پرده کشیده و برای او فرستاده و خود نیز (در سال ۱۳۲۱ قمری) شبانه به اتفاق یکی از نوکرهای خود به بینالنهرین رفته مدتی قریب دو سال در آن صفحات به سیاحت و زیارت عتبات عالیات مشغول بود و تابلوهای مهمی که در این دوره ساخته عبارت است از تابلوی «یهودیان فالگیر بغدادی» و «زرگر بغدادی و شاگردش» و «میدان کربلا» و «عرب خوابیده» که تابلوی اخیر به صورت «آبرنگ» ساخته شده و گویا در هنگام اقامت در حسینآباد نیشابور موش آن را از بین برده باشد.
ادامه دارد...
منبع: اطلاعات ماهانه، شمارهی ۴ (۲۸)، تیر ۱۳۲۹، ص ۱۲.