سرویس تاریخ «انتخاب»؛ حق تربیت
استاد بارها گفته بود که «مردم خیال میکنند، چون ناصرالدینشاه به من حقوق و سمت و نشان داده من بدو علاقه دارم، ولی نه، ناصرالدینشاه بر من حق تربیت داشت. هر منظرهی عالی و یا گل زیبا و یا صورت خوبی میدید کس به سراغ من میفرستاد و تا آن منظره یا گل یا صورت را به من نشان نمیداد و من از آن طرحی برنمیداشتم آرام نمیگرفت و حتی گاه خود با دوربین بالای سر من ایستاده کوچکترین غفلت یا مسامحهی مرا گوشزد میکرد و میگفت: کمالالملک! آن بوتهی گل را نساختی، یا آن قطعه سنگ فراموش شده.»
و هم مرحوم استاد به شاگردان خود میگفته که «ناصرالدین شاه در حالی که کمتر جایی بر درباریان خود "شما" اطلاق میکرد همیشه مرا به لفظ "شما" خطاب مینمود.»
سفر به اروپا
کمالالملک سفری به اروپا رفت و در موزههای معروف «لوور» و «ورسای» و رم از آثار هنری بزرگترین نقاشان جهان مثل روبنس، واندیک، رامبراند، تیسین، و داوینچی و دیگران توشهها گرفت و نسبت به یکی دو نفر از آنان علاقهی خاصی پیدا کرد و از روی تابلوهای آنان کپی کرد و بیشتر به کارهای روبنس و رامبراند و تیسین توجه یافت و تعداد کپیهای او از آثار این هنرمندان به دوازده میرسد. جناب آقای میرزا اسماعیل آشتیانی از استادان مسلم زمان ما که خود از نزدیکترین شاگردان کمال بودهاند میگویند: «من هم اصل و هم کپی را دیدهام هیچگونه فرقی با هم ندارد الا آنکه رنگهایی که کمال به کار برده پختهتر و کاملتر است.» جوامع هنری اروپا مقدم استاد هنرمند را گرامی داشتند. گردیجان یکی از نقاشان معروف آن زمان به اندازهای از استحکام طراحی استاد به تعجب آمده بود که از وی درخواست کرد تا طرح تابلویی را بریزد و به کمک یکدیگر آن را تمام کنند. تابلوی «زن لخت ایستاده» یکی از همین تابلوهاست که طرحش را مرحوم کمال ریخته و رنگآمیزی آن را گردیجان نموده، این تابلو را در هنگامی که آقای آشتیانی رئیس انجمن بودند از ورثهی استاد برای انجمن خریدند و اکنون در آن انجمن محفوظ است.
یک نقاش دیگر فرانسوی به نام فانتن لاتور او را به شاگردان خود معرفی نموده و گفته بود: «آتش از ایران آمده است از نور و حرارتش استفاده کنید!»
یک بار نیز با نقاش دیگری به نام بن زور رئیس مدرسهی مونیخ (مرحوم کمال صورت او را ساخته است) با درشکه حرکت میکردند تصادفا کمالالملک از درشکه پرت شد روزنامهها این واقعه را همگی نقل نموده ابراز تاثر فراوان نمودند و این روزنامهها را مرحوم استاد به عنوان یادبود و ارمغان فرنگستان با خود نگهداشته بود.
مطلبی که در اینجا مورد اشکال من است، سال مسافرت استاد است به اروپا، جناب آقای میرزا اسماعیل آشتیانی مرقوم فرمودهاند که «کمالالملک در تاریخ ۱۳۱۱ هجری به اروپا رفت.» و جناب آقای میرزا احمدخان اشتری که از نزدیکان و خصیصین استاد بودهاند در طی مذاکرات شفاهی خود فرمودند: «پس از واقعهی گم شدن جواهر تختطاوس (که ذکرش خواهد آمد) مرحوم کمال رنجیدهخاطر شد اجازهی سفر اروپا گرفت و در سه سال بعد بنا به اصرار ناصرالدینشاه به ایران بازگشت.» و من با کمال معذرت باید بگویم که به عقیده من این هر دو قول «محتاج تامل» است، زیرا روزنامهی ماهانه «شرافت» که در زمان مظفرالدینشاه منتشر میشد و در حقیقت دنبالهی روزنامهی «شرف» عهد ناصری است، در شمارهی شصتم خود مورخه شعبان ۱۳۱۹ درخصوص شرح زندگانی مرحوم کمال پس از ذکر مقدمهای در شرح حیات استاد در دوران سلطنت ناصرالدینشاه چنین مینویسد:
«تا بدایت جلوس مسعود میمون و آغاز سلطنتی روزافزون شاهنشاهی (مقصود جلوس مظفرالدینشاه است) که از توجهات خاصهی اقدس همایونی... به اقتضای قدرشناسی مرحمتهای بیپایان دربارهی جناب کمالالملک مبذول فرموده بر قدر و مقام و رتبه و انعامش بسی بیفزودند... پس از چندی محض تکمیل دقایق صنعت نقاشی و زبان فرانسه به اجازت ملوکانه عزیمت فرنگستان نموده قرب سه سال در آنجا متوقف گشت و نزد اساتید بزرگ تمام شعب صنعت نقاشی را علما و عملا به درجهی کامل رسانید و کارهای اعلی و پردههای ممتاز گرانبها که تذکرهی هر انجمن و مایهی حیرت استادان فن گردید بساخت که پردهی کار جناب معزی الیه در موزهی لوور پاریس با تابلوهای کار اساتید مسلم ماضی و حال فرنگ همسو و برابر آمده، بزرگ یادگاری از صنعت و کار درخور شرف و افتخار وی و تمام ملت ایران در آنجا بماند چنانکه بسیاری از روزنامهجات اروپ شرح ترقیات باافتخار معزیالیه را مسطور و منتشر نمودند تا سال گذشته هنگام تشریففرمایی بندگان همایون شاهنشاهی به دارالملک پاریس به شرف حضور همایون نایل و مورد کمال مرحمت و عنایت خسروانی شده، چون کار تحصیل و تکمیل صنعت نقاشی را به انتها رسانیده و از لغت فرانسه و تاریخ و ادبیات آن زبان نیز بهرهی کامل حاصل نموده بود بر حسب امر اکید همایونی پس از چندی مراجعت به ایران و دارالخلافهی طهران نموده شرفیاب حضور مهر ظهور اعلی گردید.»
چنانکه از این شرح برمیآید مسافرت مرحوم کمال به اروپا پس از واقعهی قتل ناصرالدین شاه و جلوس مظفرالدینشاه و به اجازهی این پادشاه اخیر بود و در سفر دومی که مظفرالدین شاه به اروپا کرد (۱۳۱۸ ق) او را در پاریس دیده تاکید به آمدن به ایران نمود. بار دیگر از جسارتی که به حضور استاد گرانمایه و این دو مرد بزرگوار کردهام معذرت میخواهم.
راجع به سفر اروپا و علت آن جناب آقای میرزا احمد اشتری فرمودند که با تمام محبتهای دربار قاجار نسبت به استاد، واقعهای اتفاق افتاد که استاد نازکدل حساس و زودرنج ما رنجید. میگوید در هنگام ساختن تابلویی (به قول ایشان تابلوی تالار آئینه، ولی چنانکه عرض کردم از لحاظ تاریخ زمان به نظر بنده مشکل میآید) اتفاقا یکی از زمردهای تخت طاوس مفقود میشود و مرحوم کمال هرچند که مورد سوءظن واقع نمیشود، ولی برای تحقیق و پرسش گویا مدتی نزدیک به ۲۴ ساعت در کاخ مجبور به ماندن میشود و این موضوع او را به طوری رنجیده ساخت که از همان لحظه به خیال عزیمت از طهران افتاد.
حسن اتفاق را همان روز دزد جواهر پیدا شد و کاشف به عمل آمد که شاگرد سرایدار پسر نجفقلی قوچانی زمرد را «پیدا کرده» و دوباره به قول خودش «برگردانده». شاه هم حضورا شکم دزد ناکام را پاره کرد.
با این حال استاد هنرمند عازم حرکت بود و میخواست از این محیط تنگ مادی فرار کند.
ادامه دارد...
منبع: اطلاعات ماهانه، شمارهی ۴ (۲۸)، تیر ۱۳۲۹، صص ۱۰-۱۲.
شهریار شاعر توانای معاصر است که یک بار به قدم ارادت به گوشهی عزلت استاد راه یافته و از نزدیک مرد تقوی و چکیدهی هنر و ذوق را دیده است/ یک روزی مستخدم در خدمت خویش قصوری کرده و شیری بد و ضایع آورده بود که استاد [کمالالملک] نخورد سردار به اندازهای از این مطلب شرمگین و عصبانی شد که سنگی برداشته به قصد مستخدم گناهکار انداخت و تصادفا سنگ به چشم استاد خورده چشمش نابینا گشت!