arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۲۳۲۹۲
تاریخ انتشار: ۱۲ : ۲۱ - ۲۶ خرداد ۱۴۰۰
«سرگذشت و شرح مبارزات فرخی یزدی» به قلم حسین مکی؛

قسمت نهم/ در کریدورِ شماره یکِ توقیفگاه موقت (زندان شهربانی)

در این موقع پرونده‌ای سیاسی به نام اسائه ادب به مقام سلطنت... برایش تهیه کردند و او را به زندان شهربانی (توقیف‌گاه موقت، کریدور شماره یک، اتاق شماره ۱ و بعدا به اتاق شماره ۲۸) می‌برند... فرخی در تمام محاکمات کاملا سکوت اختیار می‌کرد و در آخر هر جلسه محاکمه فقط این جمله را به زبان می‌راند: «قضاوت نهایی با ملت است»... یک روز در اتاق خود با صدای بلند... شروع به معرفی خود و صحبت کرد. در این اثنا عده‌ای به سر او ریخته و با کتک و لگد او را از حرف باز می‌داشتند، ولی فرخی به صحبت خود ادامه می‌داد در حالی که کشان‌کشان وی را می‌بردند به زندان قصر تا...۲۳ زندانی نمایند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ با وضعیت فوق فرخی بیش از یک سال در تهران به سر نبرد، که به عمارت معروف به کلاه فرنگی واقع در دربند شمیران نقل‌مکان کرد. آن‌جا نیز وضعتیش دشوارتر شد و تحت نظر شدید قرار گرفت و غزلی در آن‌جا بسرود که مطلعش بدین مضمون است:

ای که پرسی تا به کی در بند دربندیم ما/ تا که آزادی بود در بند دربندیم ما

پس از مدتی به اتهام دستاویز آن‌که ۳ هزار ریال به آقا رضای کاغذفروش مدیون است بر علیه وی اجراییه صادر شد. [۱]

فرخی چون هیچ‌وقت برای خود اساسا اندوخته‌ای نمی‌نمود، و هرچه به دست می‌آورد خرج می‌کرد، بدیهی است در چنین موقع وخیمی تهی‌دست و بی‌چیز بود. آری استاد سعدی گوید:

قرار در کف آزادگان نگیرد مال/ نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال

به همین علتِ ظاهری و دستاویز (اجراییه) زندانی گردید. در این موقع چند نفر از دوستانش خواستند قرض او را بدهند، ولی قبول نکرد و مدت‌ها در زندان ثبت اسناد به سر برد.

شنیدم که در حبس چندی بماند نه شکوه نوشت و نه فریاد خواند ولی به سبب روح آزادی‌خواهی که به حد افراط در طبیعت و سرشت وی بود، آرام نمی‌گرفت و مانند عاشق هجران‌کشیده‌ای که از معشوق خود جدا مانده باشد و یا مانند شخصی که دانه فوق‌العاده قیمتی و پربها از کفش بیرون کشیده باشند دائما به جست‌وجوی معشوق و دانه قیمتی خود (یعنی آزادی) بود، چنان‌که گوید:

شاهد زیبای آزادی خدایا پس کجاست؟/ مقدم او را به جانبازی اگر پذرفته‌ایم

تا مگر خاشاک بیداد و ستم کمتر شود/ بارها این راه را با نوک مژگان رفته‌ایم

 

سخنانی آبدار بدون پروا و درشت به زبان می‌راند که در حقیقت همین امر و علل دیگری [۲] موجبات زندانی ابدی وی را به زندان شهربانی تهران و زندان قصر فراهم ساخت.

تا آن‌که یک روز به زندان‌بان خود می‌گوید: «من در فروردین ۱۳۱۶ خواهم رفت.» زندان‌بان به تصور آن‌که فرخی خیال فرار دارد (در اثر جمله بالا) در اطراف وی مراقبت را شدید می‌نماید.

تا بالنتجیه شب ۱۴ فروردین ۱۳۱۶ به قصد انتحار مقداری تریاک ‌می‌خورد و چکامه‌ای به دیوار زندان به خط خود می‌نویسد که متاسفانه بیش از چند بیت آن در دست نیست:

هیچ دانی از چه خود را خوب تزیین می‌کنم/ بهر میدان قیامت رخش را زین می‌کنم

می‌روم امشب به استقبال مرگ و مردوار/ تا سحر با زندگانی جنگ خونین می‌کنم

نامه حق‌گوی طوفان را به آزادی مدام/ منتشر بی‌زحمت توقیف و توهین می‌کنم

می‌روم در مجلس روحانیون آخرت/ وندر آن‌جایی کتک طرح قوانین می‌کنم

و نیز این رباعی را می‌گوید:

زین محبس تنگ در گشودم رفتم/ زنجیر ستم پاره نمودم رفتم

بی‌چیز و گرسنه و تهی‌دست و فقیر/ ز انسان که نخست آمده بودم رفتم

 

پاسی از شب گذشته زندان‌بان آگاهی حاصل کرد که وضع تنفس فرخی غیرطبیعی و نزدیک خفه شدن است (در این موقع زندان‌بان مفهوم جمله فرخی را که قبلا گفته بود درمی‌یابد). فورا چگونگی حال وی را به مقامات مربوطه اطلاع می‌دهد. چیزی نگذشت که پزشک قانونی و دادستان و یک نفر دیگر به بالین وی حاضر می‌شوند و وی را از خط مرگ نجات می‌دهند.

 

فرخی در زندان شهربانی

در این موقع پرونده‌ای سیاسی به نام اسائه ادب به مقام سلطنت که به شاعر بی‌پروا و آزادی‌خواه می‌چسبد، برایش تهیه کردند و او را به زندان شهربانی (توقیف‌گاه موقت، کریدور شماره یک، اتاق شماره ۱ و بعدا به اتاق شماره ۲۸) می‌برند. [۳]

در محکمه بدوا به ۲۷ ماه [۴] و بعدا به سی ماه حبس محکومش می‌کنند! فرخی در تمام محاکمات کاملا سکوت اختیار می‌کرد و در آخر هر جلسه محاکمه فقط این جمله را به زبان می‌راند: «قضاوت نهایی با ملت است» و حکم محکمه را رویت و امضا نمی‌کرد.

ویلسون مرد سیاسی و رئیس‌جمهور اسبق ممالک متحده آمریکا در مورد روزنامه‌نگار چنین عقیده داشته است که با روزنامه‌نگار از سه تصمیم یکی را باید اتخاذ کرد:

۱- محاکمه به وسیله هیأت منصفه.

۲- مقابله به مثل (یعنی اگر روزنامه‌نگاری بر خلاف حقیقت هم مقاله نشر داد در همان روزنامه و یا در روزنامه دیگری، دولت پاسخ داده و حقیقت را آشکار سازد.)

۳- کم‌اعتنایی (یعنی اساسا در پاسخ سکوت اختیار و به قضاوت ملت واگذار شود.)

هم‌چنین معروف است که یکی از روزنامه‌نگاران در زمان صدارت بیسمارک صدراعظم متوفی آلمان به سال ۱۸۹۸ شب‌نامه‌ای بر علیه وی نشر داده و به در و دیوار چسبانده بود، بامدادان موقعی که صدراعظم ضمن عبور یکی از آن‌ها را مشاهده کرد و به دقت مفاد آن را که کاملا بر علیه او و مغرضانه نوشته شده بود در نظر گرفت به یکی از نوکرهای خود دستور داد که آن شب‌نامه را از جای خود کنده و قدری پایین‌تر بچسبانند تا قارئین برای خواندن آن دچار زحمت نگردند و خود به مسیرش ادامه داد.

ولی فرخی به عوض، مدت‌ها در زوایای مخوف و سلول‌های تاریک زندان شهربانی تهران و قصر به سر برد و از هیچ‌گونه مصادمات هراس‌ناک و زندان‌های انفرادی و مرطوب نهراسید و از آزادی‌خواهی و میهن‌پرستی وی تا آخرین نفس به اندازه سر سوزنی کاسته نشد.

هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق

فرخی مدتی در زندان شهربانی تهران به سر برد تا آن‌که یک روز در اتاق خود با صدای بلند به طوری که زندانیان او را نمی‌دیدند، ولی صدای او را به خوبی تشخیص می‌دادند شروع به معرفی خود و صحبت کرد. در این اثنا عده‌ای به سر او ریخته و با کتک و لگد او را از حرف باز می‌داشتند، ولی فرخی به صحبت خود ادامه می‌داد در حالی که کشان‌کشان وی را می‌بردند به زندان قصر تا در کریدور شماره ۴ به اتاق مرطوب ۲۳ زندانی نمایند.

 

پی‌نوشت:

۱- در حقیقت اصل قضیه بدین شرح بوده است که فرخی مراسله‌ای به طرز بخش‌نامه به تمام دوستان صمیمی خود می‌نگارد که «چون فعلا بی‌کار و تهی‌دست می‌باشم هر یک در حدود استطاعت مبلغی به عنوان قرض به من وام بدهید تا در موقع مقتضی بپردازم.» این موضوع طرف توجه رئیس شهربانی وقت (سرلشگر آیرم) واقع شد، فرخی را شخصا ملاقات کرده به وی چنین گفت: «وام گرفتن از دوستانت صورت خوشی ندارد. من شخصا ماهیانه از دارایی خود مبلغ ۵۰۰ ریال به تو کمک خواهم کرد.» ولی فرخی زیر بار نرفت و برای جلب کمک وی به هیچ نوع تن در نداد. سپس به وی پیشنهاد شد که در تشکیلات شهربانی شغلی بپذیرد. این مرد آزاده برای شغل هم حاضر نشده تا آن‌جا که اطرافیان پست و فرومایه نظریات فرخی را در مقابل شاه سابق معلل به غرض و غیره وانموده کردند. به طور کلی موجبات زندان و بدبختی و مرگ وی را فراهم ساختند.

۲- فعلات به علت تطویل کلام از ذکر این موضوع و چگونگی آن که نسبتا مفصل می‌باشد خودداری می‌شود.

۳- موقعی که فرخی را به اداره بازجویی شهربانی شعبه سیاسی می‌برند مستنطق وی جوانشیر بوده که گویا در پاسخ سوالات او هیچ‌گونه جواب نداده است.

۴- دادستان وقت پرونده اتهام را تنظیم و در دادگاه جنحه که تحت ریاست آقای عبدالله معقول تشکیل شده بود، فرخی به ۲۷ ماه حبس محکوم شد، ولی دادستان بدایت به این مقدار هم قناعت نکرده تشدید مجازات وی را از دادگاه استیناف خواست و در دادگاهِ ۸ استان مرکز طبق حکمی که رونوشت آن به وسیله آقای ادیب رضوی یزدی به دست آمد، به سه سال حبس محکوم گردید.

 

منبع: خواندنیها، شماره ۴۲، سال سی‌ونهم، شنبه ۱۶ تیر ۱۳۵۸، صص ۴۷ و ۴۸.

نظرات بینندگان