سرویس تاریخ «انتخاب»؛ [ادامه مقاله «حکومت فشار» نقل از: «طلیعه آئینه افکار»] بالاخره در مدت زمامداری همین حکومت است که یک مشت طرفداران کودتای نرمان و یک عده سوسیالیست دروغی و قلابی، اما بیعرضه و نالایق منافع مملکت و حیثیت ایران را قبضه کرده و با زور و سرنیزه ناموس اهالی را تهدید میکنند.
این است حکومتی که عامه قلبا از آن ناراضی، ولی جرأت اظهار و جسارت گفتار ندارند.
آیا با این همه کشمکشهای دنیا و با این خونهایی که در قدم آزادی ریخته شده است، باز باید زندگی ما اینطور به قهقرا برگردد.
آیا اگر کسی نخواهد طرفدار جدی دولت باشد، اگر کسی معتقد به این طرز حکومت کردن و این قسم شیوه زمامداری نبود و مایل نباشد که هر صباح آستان ملکت پاسبان حکومت فشار را بوسه زند. اگر کسی نخواهد گردن اطاعت و تملق در برابر این عناصر قانونشکن خم نموده و تسلیم اراده ضعیف آنها نشود، چه باید بکند؟
آیا برای اینکه یک دسته میخواهند مسندنشینی کرده و به آب وزارت آتش شهوت خود را فرو بنشانند، برای اینکه یک نفر میخواهد دیکتاتوری و مالکالرقابی کرده، بدبختانه قائم بالغیر حکومت کند.
برای اینکه جمعی مسندطلب بدون هیچ کفایتی امورات کشوری را مونوپل خود کنند دیگران باید معدوم شوند، سایرین باید بمیرند؟
آیا این همه متملقین و چاپلوس شما را بس نیست؟
آیا این است اجرای قانون و حفظ حقوق مملکت؟
اگر در روز اول تشکیل کابینه به جای آن بیانیه بالابلند و آن مواد مشعشع و کلمات ریاکارانه به ما میگفتند که از امروز به جای حکومت قانون باید تسلیم زور و فشار بشوید، باید از عقیده و افکار خود چشم بپوشید، باید هرکه را که میخواهیم وکیل کنید، ما حرفی نداشتیم و دیگران هم سخنی نمیگفتند.
ولی شما میخواهید به عنوان اجرای قانون اراده و میل خود را بر مردم تحمیل کنید. به نام حفظ حقوق مملکت هرچه میخواهید بکنید و کسی هم قدرت و جرأت سخن گفتن نداشته باشد.
این است طریقهای که ما نمیتوانیم تحمل کرده و با تمام قدرت شما نفس را در سینه خفه کنیم.
شما با چنگال آلوده خود حلقوم اهالی را گرفته و میگویید فریاد نکنید، راضی باشید، مملکت امن است، قانون حکمفرماست!
نه، با این رویه زندگی قابل ادامه نیست. یا رویه خود را تغییر داده و مردم را در عقاید و افکار خود آزاد بگذارید، یعنی اجازه ندهید محاکم قانونی و صلاحیتدار متخلفین از قانون را مجازات دهد، محکمه قانونی مدیر روزنامه را تبعید کند، اداره روزنامه را مهر و موم نماید، جراید را مانع از انتشار بشود، و یا این اساس بسط حقهبازی را برچیده و این قوانین ریایی و مدون را پاره کرده و آن وقت هر عمل نامشروع و خلاف قانونی را که میخواهید مرتکب بشوید.
این بود عقاید و مطالبی که لازم میدانستیم قبل از انتشار روزنامه تقدیم افکار آزاد بنماییم و البته اگر روزگار مجالی داد و با این عقایدی که حاضریم برای اثبات آن در هر محکمه قانونی حاضر بشویم ما را به حال خود گذارند از این پس هر هفته سه شماره در مباحث عمیقتری داخل خواهیم شد.
مدیرمسئول – علیمحمد فخامالسلطنه مستوفی
پایان مقاله
پس از نشر مقاله فوق، فرخی را گرفتند و به کرمان فرستادند. به محض ورود به کرمان در سربازخانه کرمان وی را زندانی کردند. تقریبا مدت دو ماه در زندان کرمان به سر برد تا آنکه والی کرمان که در آن موقع سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) بود به تهران احضار میشود. وی نیز در موقع حرکت تلگرافی از سردار سپه رئیسالوزاری وقت، عفو و استخلاص فرخی را خواستار میشود. این درخواست مورد قبول واقع گردید. فرخی به اتفاق تیمورتاش تقریبا پس از سه ماه و کسری به تهران ورود مینمایند و مدتی روزنامهاش به حال توقیف بود تا آنکه دوباره آن را منتشر ساخت.
خلاصه روزنامه طوفان تا سال سوم و آخرین شماره آن یعنی ۲۷ بیش از ۱۵ مرتبه توقیف میشود. [۱]روزنامه طوفان یکی از بهترین جراید ایران بوده است، زیرا مقالاتش در موضوع آزادیخواهی خیلی تند و صریح بود و در قسمت ادبی آن هم هر شماره یک رباعی به مناسبت سرمقاله و یک غزل در صفحه آخر آن درج میگردید.
فرخی موازی با انتشار روزنامه طوفان، روزنامه هفتگی هم منتشر مینموده [..]آثار فرخی از لحاظ ارزش ادبی مورد توجه و ستایش فرهنگیان و ادبای فارسیزبان و اساتید دانشگاههای بزرگ هندوستان و در نظر خاورشناسان یکی از مفاخر ادبی قرن اخیر به شمار میرود.
در بین ایرانیان کمتر کسی است که قسمتی از اشعار آبدارش را حفظ نداشته باشد. موقعی که فرخی غزل معروف خود را به مطلع:
شب که در بستم و مست از مینابش کردم/ ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
سرود، مورد استقبال تمام شعرای پارسیزبان واقع گردید. مخصوصا شعرای بزرگ افغانستان مانند «قاری عبداللهخان» و «امیر عمرخان» و دیگر شعرای خوب آن کشور این غزل را استقبال نمودند که نگارنده برای مقایسه تا آنجا که مقدور بود جمعآوری کرده در صفحه ۵۰ گلزار ادب درج و نشر نموده است و نیز در مجله «ارمغان» دو غزل فرخی به مسابقه ادبی گذارده میشود که در پاورقی غزلها نقل گردیده است تا مقام فرخی را در غزلسرایی دریابند و نه تنها مرگ وی را یکی از ضربات سهمگین بر پیکر دلفریب ادب و درشتسیلی بر چهره زیبای سخن دانند. بلکه فقدان المناک ادیبی جبرانناپذیر به شمار آرند، زیرا این قبیل اشخاص در هر عصری خود به خود پیدا نمیشوند و قرنها میگذرد تا چنین افرادی پا به عرصه ظهور گذارند، همچنانکه مردانی مانند سعدی و حافظ و فردوسی و دیگر بزرگان ادب پیدا نشدند.
پینوشت:
۱- حتی فرخی برای جلوگیری از نفوذ حکومت دیکتاتوری مجبور میشود که مدتی هم بر علیه اقدامات غیرقانونی سردار سپه به سفارت شوروی متحصن شود. پس از مدتی سردار سپه به سفارت شوروی رفته به او تامین میدهد و فرخی هم به تحصن خود خاتمه داده، از سفارت شوروی خارج میشود.
منبع: خواندنیها، شماره ۴۱، سال سیونهم، شنبه ۹ تیر ۱۳۵۸، صص ۴۰-۴۲.
فرخی را همان روزی که آن حرفها را زده بود، به قول خودش، از زندان شهر به قصر قاجار منتقل کرده بودند و چون کسی را نداشت که برای او چیزی بیاورد و وسایل زندگیاش را فراهم نماید، وضع بدی دچار شده بود و لباسهای روی خود را فروخته بود. پیراهن و زیرشلوارش پاره و وصلهدار و سیمایش مکدر و حزنانگیز بود.