arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۲۱۸۵۴
تاریخ انتشار: ۰۵ : ۰۰ - ۱۸ خرداد ۱۴۰۰

سفرنامه ناصرالدین‌شاه به خراسان، جمعه ۱۷ خرداد ۱۲۴۶؛ دهی پیدا بود، اسمش «برف‌ریز» است، چهار پنج خانوار داشت

دهی بالای کوه در دامنه پیدا بود، اسمش «برف‌ریز» است؛ رفتیم آن‌جا. میرشکار و شاهزاده جلو افتادند. رفتم، راهش نرم و خوب بود. کوه پُرعلف است؛ رسیدیم آن‌جا. چهار پنج خانوار داشت. زراعت و باغ داشت. چشمه‌[ای] بالای ده بود، بسیار بسیار آب خوش‌گواری داشت. نیم سنگ می‌شد. آن‌جا فرش انداختند زردآلو، گیلاس [و] خیار خوردیم. چای خورده نماز کردیم. عکاس‌باشی هم بود. چشم‌انداز خوبی به شهر و جلگه داشت. قدری دوربین انداختم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاستم. هوا به طوری سرد بود که حساب نداشت. آتش و کُرسی خوب می‌چسبید. اخبار سواری کرده بودم، از سرما مرخص شده رفتند. رفتم حمام، بعد بیرون آمده خرقه پوشیده رفتم به عمارت پایین. در چادر نمی‌شد زیست کرد. نوشته‌جات از طهران رسیده بود، جواب مستوفی‌الممالک و سردارکل را نوشتم. امین‌الملک و غیره بودند. ناهار هم خورده شد.

بعد شش ساعت به غروب مانده هوا باز شد. آفتاب شد. اخبار سواری شد. اسب و غیره حاضر شد. امروز الحمدالله از گیلان خبر آمد که نوغان [کرم ابریشم] شده است. بسیار بسیار خوش‌حال شدیم. از برکت حضرت سوار اسب عین‌الملکی شده، از طرف اردو و اردوبازار از نزدیک شهر رفتیم رو به طرف شمال. مردم، گدا، فقیر، اهل شهر، اهل اردو، کثافت؛ قدری بد گذشت. بعد از مدتی رسیدیم به کوچه‌باغ، کوچه‌باغ‌های خوب بود. بلبل می‌خواند، بلبل‌های خوب خوش‌آواز. دیوار قلعه خراب بود. مسجد بزرگی از توی شهر بالا آمده بود، پیدا بود.

خلاصه راندیم. از کوچه‌باغ‌ها گذشته، به صحرا افتادیم. همه صحرا حاصل بود، به طوری که نمی‌شد جنبید. حاجب‌الدوله، آقا علی، محقق، پسر بهاءالملک، میرزا علی‌نقی، حسین‌خان، موچول‌خان، آقا دایی، شاهزاده، محمدرحیم‌خان، میرشکار، شهاب‌الملک و پسر امین‌خلوت، محمدعلی‌خان، یحیی‌خان [و] غیره بودند.

خلاصه راندیم. همه جا از زراعت. دهی بالای کوه در دامنه پیدا بود، اسمش «برف‌ریز» است؛ رفتیم آن‌جا. میرشکار و شاهزاده جلو افتادند. رفتم، راهش نرم و خوب بود. کوه پُرعلف است؛ رسیدیم آن‌جا. چهار پنج خانوار داشت. زراعت و باغ داشت. چشمه‌[ای] بالای ده بود، بسیار بسیار آب خوش‌گواری داشت. نیم سنگ می‌شد. آن‌جا فرش انداختند زردآلو، گیلاس [و] خیار خوردیم. چای خورده نماز کردیم. عکاس‌باشی هم بود. چشم‌انداز خوبی به شهر و جلگه داشت. قدری دوربین انداختم. در بین نماز، دسته چتر بزرگ را پسر امین‌خلوت شکست. دو نفر هراتی با خر و بره از کوه پایین می‌آمد، بره را خریدم.

یک خراسانی دیگر از کوه بره به خر بار کرده می‌آمد. آن بره را هم خریدم. سه ساعت به غروب مانده سرازیر شدیم برای منزل.

مزار شیخ ابوالحسن [۱] طرف مغرب مزرعه برف‌ریز است. نزدیک بود [اما] نرفتیم؛ چناری بزرگ دارد.

خلاصه از دره سرازیر شدیم [و] یک‌راست به ده «صومعه» که در پای کوه است وارد شده. زراعت و باغات زیاد داشت. اهل آن‌جا ترکی حرف می‌زدند. در صحرا سوار درشکه شده راندیم. محمدعلی‌خان دزد بیگلرباشی در جلو بلدی کرده، از راه کوچه‌باغ‌ها که خلوت بود داخل منزل شدیم. متصل باغ و کوچه‌باغ بود؛ آدم نابلد بالمره گُم می‌شود. از در اندرون که دیوار خراب کرده‌اند، داخل باغ اندرون شدم. غروبی وارد شدیم، رفتیم عمارت. زن‌ها آمدند، شام را در عمارت خوردیم. بسیار سرد بود. بعد آمده در آلاچیق خوابیدیم. انیس‌الدوله بله شد.

 

پی‌نوشت:

۱- اشاره به مقبره و مزار شیخ ابوالحسن خرقانی، عارف و صوفی نام‌دار ایرانی است.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۲۱۱ و ۲۱۲.

نظرات بینندگان