سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح یک ساعت به دسته مانده از خواب برخاستم، رفتم حمام رخت پوشیده، مردانه شد. در چادر ایستادیم؛ امینالملک، ایلخانی شادلو [و] ایشیکآقاسیباشی آمدند. ریشسفیدان کوکلان را به حضور آوردند.
بعد سوار کالسکه شده راندیم. راه کالسکه صاف و خوب است. صحرا باز بوته و علف دارد. طرف دست راست کوههای بزرگ سخت است، به فاصله یک فرسنگ. طرف دست چپ صحراست، منتهی میشود به دره ماهورهای بدترکیب که محل عبور ترکمان است. صحرا هوبره، باقرقره [و] خرگوش زیاد دارد؛ آهو هم پیدا میشود.
دهاتی که در طرف دست راست است، اول مزرعهای است و باغی متعلق به ده اسراییلی. ده اسراییلی در میاه کوه بود، پیدا نبود. این باغ و مزرعه سر راه بود. دهات دیگر از راه دور و قطار هم زیر دامنه کوه افتادهاند. عرب مینشیند. محمدآباد، جودانه، کلاته اسد. مزرعه مرجان مشهور به بندمرجان است. سر راه بود متعلق به میامی است، سکنه ندارد.
امروز راه پنج فرسنگ کمتر میشد. کوه سنگی سخت بلندی بالای ده میامی واقع است. دو سنگ آب از دره آن میآید، میامی را مشروب میکند. سکنه میامی از اهل عجم است؛ اولاد محمدتقیخان عجم مینشینند. دو خرگوش روی اسب زدم. بعد به بندمرجان نرسیده در صحرا به ناهار افتادیم. بعد از ناهار سواره از صحرا رفتم. حرم به ناهار افتاده بود. رفتم پیش حرمها. از آنجا سوار کالسکه شده راندیم. نزدیک میامی سوار اسب شده رفتم بالای ده، به دره[ای] که آب میآید.
اول رسیدیم به چنار بسیار بسیار بزرگ بلندی؛ پُرسایه. آقا علی آشتیانی [و] حاجی میرزابیک آنجا خوابیده بودند، بیدار شدند. خواستم زیر آن چنار بیفتم، کثیف بود. قدری بالاتر رفته، زیر سایه چنار دیگری که ساقه قوی داشت و شاخ و برگ کم، افتادیم. دست و رو شسته، خیار و سکنجبین خوردیم.
اشرک، محقق، آقا علی، عکاسباشی، موچولخان، حسینخان، علی گرجی و غیره بودند. شخصی آهوی تکه بسیار بزرگی زده بود آورد. شکارچیِ میامی را میرشکار آورد، تفصیل شکارگاهها را پرسیدم. بعد با میرشکار و غیره رفتند بالای تنگه ببینند شکار هست یا نه. شکار هم باشد کوهش خیلی سخت است.
هوای این دره بسیار خوب است؛ سرد [و] خوب. امروز گربه کوفته را سر ناهار آوردند. اموال حاجی میرزا حسنعلی خراسانی را حاجی مطلبخان میگفت در همین راه بندمرجان، ترکمان زده بود.
قدری خوابیدم. محقق و غیره کتاب خواندند. به حضرات گفتم مواظب باشید مار نیاید. بعد از اینکه بیدار شدم، محقق گفت یک ماری آمد، عقب کردیم رفت سوراخ. از خواب برخاستم، چای خورده نماز کردم. میرشکار آمد گفت: «چیزی در کوه ندیدم.» یک نفر مرد شکارچی دیگری همراه خود آورده، یک سبد بزرگ گوجه بسیار خوبی آورده بود، عجب گوجه[ای] بود و میگفت این مرد میگوید سر راه فردا گورخر هست. گفتم صبح زود بروند، اگر انشاءالله پیدا کردند خبر کنند.
بعد زنبوری توی نیِ قلیان بوده است، لبِ حسن قهوهچی را زده بود. بعد سوار شده رفتم اردو. اردو مابین میامی و ابراهیمآباد افتاده است؛ یعنی چسبیده به میامی است اردو. یک ساعت به غروب مانده وارد اردو شدم. سربازی مار سیاه بزرگی کشته بود، خیلی بزرگ بود. امروز شعری در سر آب صاف برای افشاربیک گفته شد:
چون ریش سیاه خان افشار دیدم/ برخاستم و دویدم و ...م
مشکترمشیر در این صحرا بسیار وفور دارد. امروز درختهای زرشک این دره همه گلهایش تمام شده و زرشک دانه بسته بود، اما دیروز در ارمیان درخت زرشک تازه گل کرده بود. هوای اینجا و آنجا خیلی تفاوت دارد.
شب بعد از شام قُرُق شد؛ حاجبالدوله و غیره آمدند، یحییخان برای شتر پسخانه – پیشخانه؛ خیلی کجخلق شدم؛ بیست فرسنگ شتر را میبردند. شب تارچی بله شد.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۸۴-۱۸۶.