پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاسته رفتم حمام، رخت پوشیده سوار شدیم به اسب عینالملکی. راندیم طرف شاهرود. در بین راه پانصد نفر سواره شادلو و جوینی و جاجرمی ملاحظه شدند. ایلخانی و سه برادرش بودند [با] سبحانقلیخان، شیرمحمدخان و غیره. الحق سواره بسیار خوبی داشت؛ اسبهای بسیار خوب، تفنگهای دولوله و شمخال [۱] و غیره.
بعد سوار کالسکه شده راندیم. از بالادست شاهرود طرف چپ گذشته، دیگر باغات و شاهرود ملاحظه نشد. طرف دست چپ بسیار به مسافت نزدیک کوهی بود الی یک فرسنگ کشیده، کوه سخت سنگی است. میگفتند شکار دارد. طرف دست راست جلگه است و بعضی دهات. دزج و رویان، سعدآباد؛ آخرش بدشت است تیول محمدرحیمخان قاجار. آب بدشت چشمه است، از یک فرسنگی میآید، آب زیادی دارد به قدر سه سنگ.
در آخر کوه، در بلندی به ناهار افتادیم. حرم هم عقب سر ما به ناهار افتاده بودند. غلامبچهها گربه کوفته را آوردند، قدری آب دادم. بعد از ناهار سوار شده رفتم به کالسکه. اردو پیدا بود. رفتم منزل، هوا قدری گرم بود. منزل امروز خیرآباد است. خرابه است اما آب زیاد بود، از بسطام سه فرسنگ میشود، از شاهرود دو فرسنگ.
خلاصه قدری خوابیدم. بعد برخاسته قدری خیار سنکنجبین خورده؛ ملکآرا، میرزا نصرالله [و] دبیرالملک آمدند. حساب محمدولیخان استرآباد ملاحظه شد. قرار شده است به علت کمآبی منزل میاندشت، اردو نصف از این منزل پیش بروند، به ریاست شهابالملک. خلاصه بعد خوابیدیم. نوشآفرین بله شد.
پینوشت:
۱- تفنگ سرپر و سنگین. (فرهنگ عمید)
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۸۱ و ۱۴۲.