رضا کدخدازاده: یکی از قابل تاملترین موضوعاتی که در جامعۀ علمی ایران -مشخصاً علوم انسانی- به چشم میخورد و جا دارد اساتید دلسوز، آن را به عنوان موضوع رساله به دانشجویان خود پیشنهاد دهند، «غربگراییِ مدعیانِ بهظاهر غربستیز» است. نقل است دانشجویی به یک استاد جامعهشناسی که انواع و اقسام پروژهها و سخنرانیهای دولتی و غیر دولتی در تکفیر علوم غربی و دفاع از بومیسازی علوم انسانی در ایران را در پروندۀ کاری خود دارد، مراجعه میکند تا در مورد جامعۀ ایران در عصر مغول رسالهاش را بنویسد. استاد به دانشجو پیشنهاد میکند برای چارچوب نظری پژوهش خود، از فلان نظریۀ «آنتونی گیدنز» -جامعهشناس بریتانیایی قرن حاضر- استفاده کند.
در اینجا دو سوال پیش میآید که ای کاش آن دانشجو چنین جسارتی داشت از استاد بپرسد: یک اینکه فلان نظریۀ آنتونی گیدنز در قرن 21 چه طور میتواند جامعۀ ایرانِ عهد مغول را تبیین کند؟! دو دیگر اینکه اگر پس از بیش از دو دهه قلمفرسایی و سخنرانی در همایش و سمینار و میزگرد و ... در باب بومیسازی علوم انسانی در ایران، استاد جامعهشناسی هنوز یک اثر بومی برای تبیین دورهای از تاریخ کشور نمیتواند معرفی کند، معرفت حکم میکند ایشان در همان لحظه استعفاء دهد و تمام دریافتیهای مادی و معنویِ سخنوری و قلمفرسایی در مذمت علوم انسانی غربی را به خزانۀ دولت بازگرداند! به قول یک اندیشمند معاصر «موضوع جامعهشناسی، جامعه در دوران جدید است و بدیهی است که موضوع تاریخ نمیتواند همان جامعهای باشد که موضوع جامعهشناسی است.»
باری در ایران اغلب کسانی که در مذمت غرب روضهها خواندهاند، از قضا از همه غربگراتر بودهاند! طُرفه آنکه خیلی از همین افراد، آنگاه که خواستند غرب را نقد کنند نیز از معرفت غربی بهره گرفتند؛ مثل چپهای وطنی که در نکوهش غرب، جز چنگ انداختن به مارکسیسم چیزی در چنته نداشتند؛ حال آنکه همین مارکسیسم هم ایدئولوژیای غربی است نه بومی! البته در این میان «بچهزرنگ»هایی هم پیدا شدند که چون ساختار حاکم را اسلامی دیدند، رندی پیشه کردند و رنگ و بوی اسلامی هم به مارکسیسم دادند و شدند مدعیان بومیسازی علوم انسانی در ایران! مدعیانی در عمل غربگرا، که نانِ غربستیزی را میخورند...!
مقدمۀ نسبتاً طولانی بالا آورده شد تا به موضوع اصلی بحث بپردازم. در واقع آنچه گفته شد نگاهی ریشهای به چرایی ادعای نژادپرستانه بودن سیاهیِ صورت حاجی فیروز توسط «دانشیار جامعهشناسی دانشگاه تهران» و «معاون شهردار تهران در امور اجتماعی و فرهنگی» است. بدیهی است در اینجا قصد پرداختن به ریشههای حاجی فیروز را ندارم؛ چراکه اگر کسی واقعاً در این زمینه بخواهد کسب دانش کند، به اهل فن باید مراجعه کند نه «هشتگ»های توئیتری!
در میان اهل فن، بزرگانی همچون روانشاد مهرداد بهار و سرکار خانم دکتر ژاله آموزگار از منظر ادبیات و اسطوره و اساتیدی همچون بهرام بیضایی و علی نصیریان از منظر هنر در مورد آن گفته و نوشتهاند. در این میان، پژوهشگرانی نیز از نگاهی اکادمیک در نقد و بررسی آنچه جنبه ی نژادپرستانه ی حاجی فیروز دانسته شده، به تحقیق پرداخته اند. راقم این سطور به همین اندازه کفایت میکند که در اینجا یادآور شود که در میان پژوهشگران ایرانی، خاستگاه حاجی فیروز در حوزههای گوناگونی در تاریخ، ادبیات، اساطیر و افسانهها دنبال شده، اما با وجود اینکه هیچ یک از آنها داعیۀ بومی کردنِ علوم انسانی را نداشتهاند، خاستگاه حاجی فیروز را در نظریات نژادگرایانۀ غربی جستجو و تبیین نکردهاند! چراکه پژوهش آنها مربوط به موضوعی منحصر در تمدن ایرانی بوده که در زمان شکل و بسطش در ادبیات، اساطیر و افسانههای آن، هنوز تمدن غربی وجود نداشت که انسانها بر اساس رنگ پوستشان تقسیم شوند!
با این توضیح به خود بخشنامه و کسی که آن را امضاء و منتشر کرده میپردازم. در ابتدای بخشنامه آمده است «کارناوالها با استقبال مردم روبرو شده» و در ادامه به نقدهایی دربارۀ سیاهی چهرۀ حاجی فیروز اشاره شده است.
اولین مساله، در خط آخر بخشنامه است؛ جایی که از پژوهشگران دعوت شده تا با بحث در مورد موضوع، مسئولان امر را «در رسیدن به فهم دقیقتر از این موضوع کمک کنند.» در واقع در اینجا معاون محترم شهرداری تهران فصل نوینی در مدیریت گشوده است: اینکه اول بخشنامه و دستورالعمل صادر میکنیم و سپس در مورد آن کار کارشناسی انجام میدهیم!
دومین مسالۀ قابل تامل اینکه اگر این کارناوالها با استقبال مردم روبرو شده، پس نقدها از سوی مردم نبوده است. حال باید پرسید، پس این نقدها از سوی چه افرادی مطرح شده است؟! مسالۀ بعدی نیز پاسخی است که محمدرضا جوادی یگانه به این پرسش داده است. باعث تعجب است که جوادی یگانه به عنوان استاد دانشگاه، مقالهای را که به آن ارجاع داده اعتبارسنجی نکرده است؛ چراکه اگر زحمت این کار را به خود داده بود، مشاهده میکرد که نام مجلۀ Journal of the Cultural Studies Association در هیچ یک از پایگاههای علمی مورد تایید نظام دانشگاهی ایران درج نشده است. اعتبارسنجی مقالات ارجاعی در نظام دانشگاهی، از الفبای اصول استادی دانشگاه که چه عرض شود؛ از الفبای اصول دانشجویی است.
از این بدتر اینکه استاد دانشگاه به یک هشتگ مجازی نیز ارجاع داده است! آن هم نه هشتگی به زبان فارسی که دستکم بتوان نظر تمام مردم ایران را در آن ملاحظه کرد. جالب آنکه با مراجعه به هشتگ #hajifiruzisracist به معنای «حاجی فیروز نژادپرست است» (کذا و کذا و کذا!) تعداد محتوای موجود در زمان نگارش آن، به عدد انگشتان دو دست نیز نمیرسید.
آیا حاصل سالها شعار بومی کردنِ علوم انسانی این شده که استاد دانشگاه تهران -که به عنوان نماد نظام دانشگاهی کشور شناخته میشود- در مورد یک موضوع کاملاً بومی و ایرانی به هشتگ توئیتر ارجاع دهد؟! او که بالیده در نظام دانشگاهیای است که از بام تا شام شعار بومیسازی علوم انسانی سر میدهد، چه شد که برای دریافت فهم بهتری از یک موضوع کاملاً بومی، به ذهنش نرسید که دهها کتاب و مقاله توسط پژوهشگران ایرانی در مورد آن نوشته شده است؟!
صبح تا شب شعار «مرگ بر آمریکا» میدهیم، بعد حاجی فیروز بینوای خود را که به قول خودش «سالی یک روز هست» بر اساس فهم علوم اجتماعی آمریکایی درکش میکنیم که مبتنی بر نژاد سیاه و سفید است؟! مایی که در تاریخ دور و درازمان حتی یک خط دعوای سیاهپوست و سفیدپوست نداریم، چرا باید در مورد یک موضوع فرهنگی و هنری بومی خود، با توصیۀ استاد دانشگاه مادر در چاهی بیفتیم که غربیها با صدها سال بردهداری و آزار سیاهان در آن غرق بوده و حالا باید برای پاک کردن آن لکۀ ننگ، هزار و یک ادا و اطوار متمدنانه درآورد؟! چرا اصرار داریم موضوعی را که در ایران هیچگاه مساله نبوده و نیست، به مساله تبدیل کنیم؟! کم مساله در این کشور داریم که به تقلید از غربیها دعوای سیاه و سفید هم در کشور راه بیندازیم؟!
این نوشتار را بهتر است با توصیه به مطالعه و خواندن کتاب به پایان رساند. بدین خاطر آقای جوادی یگانه را به عنوان «استاد دانشگاه» دعوت میکنم که دستکم مصاحبۀ کوتاه دکتر عباس کاظمی -همکار سابق خود در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران که در دولت محمود احمدینژاد و در دوران قلع و قمع اساتید توسط فرهاد رهبر رئیس وقت دانشگاه تهران اخراج شد- بخواند. دکتر کاظمی در این مصاحبه با شمارۀ نوروزی مجلۀ سیاستنامه به خوبی توضیح داده که «جامعهشناسی نیامده است تا تئوریها را آموزش دهد، جامعهشناسی آمده تا در باب جامعهای که در آن زندگی میکنیم، توضیح دهد. آمده تا بگوید چه طور میتوانیم بهتر زندگی کنیم. چه طور جامعهای بهتر بسازیم. پس باید همان جامعهای را که در آن زندگی میکنیم برای ما توضیح دهد نه به [عنوان] مثال جامعۀ آمریکایی و انگلیسی که به کار ما نمیآید.» وی همچنین تاکید کرده که متاسفانه در ایران «ما جامعهشناس زیاد داریم، اما آنان که دغدغۀ جامعۀ ایران را داشته باشند، کم هستند.» مسالهای که صدور بخشنامۀ اخیر علیه چهرۀ بینوای حاجی فیروز در فرهنگ ایرانزمین توسط یک فرد دانشگاهی، بار دیگر رُخ عیان کرد!