محمد حسین خانلرخانی*: زمانی که دولت جدید در آمریکا به قدرت رسید انتظار میرفت با توجه به سخنان رهبران آن اعم از شخص بایدن بازگشت به برجام مانند تغییر رویکرد دولت جدید در موضوعاتی مانند تغییرات آب و هوایی و مهاجرت به سرعت انجام شود. اما گذشت زمان نشان داد بازگشت به برجام حداقل به آن آسانی که تصور میشد نیست. وزیر امور خارجه آمریکا نیز صراحتا به این موضوع اشاره کرده است: « منتظر خواهیم ماند تا زمانی که اطمینان حاصل کنیم ایران از عملیات غنی سازی عقب نشینی خواهد کرد و به تعهدات برجامی باز خواهد گشت. البته تا آنجا فاصله زیادی داریم...به راحتی میتوان گفت ما هنوز در آن مرحله نیستیم.» از سوی دیگر مقامات دولت بایدن به صراحت اعلام کردهاند برجام صرفا به عنوان یک سکو جهت شکلگیری توافقی «طولانیتر و قویتر» خواهد بود. اخیرا سخنگوی کاخ سفید در این خصوص گفت: «اگر ایران به پایبندی کامل به تعهداتش در برجام بازگردد، آمریکا نیز همین کار را خواهد کرد و از این مسئله به عنوان مبنایی برای توافق طولانی تر و قویتر شامل سایر حوزهّها بهره خواهد برد.»
این در حالی است که موضع ایران محدود ماندن برجام به همان اهداف سند قبلی و عدم مذاکره در هیچ حوزه دیگری است: «هیچ بند و فرد دیگری به برجام اضافه نخواهد شد.»
بر این اساس با نمایان شدن دشواریها و انتظارات طرفین از توافق، موضوع هر چه بیشتر بغرنج شده است. هر یک از طرفین میخواهند بدون واگذاری امتیاز قابل توجه، طرف مقابل راهی برای خروج از این وضعیت پیدا کند. در این حالت ابزارهای قدرت طرفین از اهمیت برخوردارند. دولت بایدن با توسل به میراث بجای مانده از ترامپ و سیاست فشار حداکثری سعی در حفظ اهرم فشار دارد. در مقابل ایران نیز با پیشبرد برنامه هستهای سعی دارد محرک لازم را برای فشار به دولت آمریکا فراهم کند. آخرین تحول در این عرصه نیز تصویب قانون موسوم به طرح اقدام راهبردی برای لغو تحریمها از سوی مجلس شورای اسلامی است. بر این اساس مسئله اصلی برای ایران اینست که آیا بکارگیری اهرم پیشبرد برنامه هستهای میتواند آمریکا را مجبور به بازگشت به برجام و لغو تمامی تحریمها کند؟
برای پاسخ به این سئوال ابتدا باید گفت جریان تندرو نسبت به ایران چه در آمریکا و چه در منطقه و بالاخص اسراییل به دنبال جاانداختن نوعی «روایت سقوط خاورمیانه» هستند که از هستهای شدن ایران منشاء میگیرد. بر اساس این روایت ذات برنامه هستهای ایران جنبه نظامی دارد و ایران به دنبال کسب سلاح هستهای برای افزایش قدرت و اعمال آن (power projection) است. بنابراین با هستهای شدن ایران دیگر کشورهای منطقه نیز به سمت هستهای شدن حرکت خواهند کرد و در نتیجه نظم شکننده کل منطقه از بین رفته و هرج و مرج به نحوی گسترده میشود که صلح و امنیت بینالمللی نابود خواهد شد. بر این اساس میتوان استدلال کرد پیگیری قوانینی از نوع قانون اخیر مجلس اگر چه در ابتدا بازی دو سر برد به نظر میرسد- بدین معنا که اگر آمریکاییها تحت تاثیر تهدید خروج ایران از لایحه الحاقی و اخراج بازرسان و... راضی به بازگشت بدون درد سر به برجام و ملغی کردن تحریمهای اخیر شد که فبه المراد اما اگر چنانچه در این مسیر حرکت نکرد ایران چیزی از دست نداده بلکه با پیشبرد برنامه هستهایاش میتواند در آینده امتیازات بیشتری کسب کند- اما ممکن است همزمان باعث تایید روایت سقوط خاورمیانه و نزدیکی دولت جدید آمریکا به مواضع تندروها اعم از اسراییل و عربستان گردد. برای درک بیشتر این موضوع و توجه بیشتر به پیچیدگیهای سیاست بینالملل میتوان از یک قیاس تاریخی بهره برد. اگر چه قیاسهای تاریخی اتقان قیاس منطقی را ندارند اما با افزایش فهم تاریخی به غنای درک کنونی از واقعیت کمک میکند.
در این چارچوب شاید بتوان از بنبست شکل گرفته در جریان ملی کردن نفت که در نهایت منجر به شکلگیری کودتا علیه دولت دکتر مصدق شد، کمک گرفت. بعد از آنکه ایدن وزیر امور خارجه دولت جدید محافظهکار بریتانیا پیشنهاد «مکگی-مصدق» را که طی مذاکرات آمریکا بدست آمده بود رد کرد، میتوان گفت بحث ملی کردن نفت وارد بن بست شد. اساس این بنبست تضاد دیدگاههای طرفین مبنی بر نحوه پرداخت غرامت بود. در حالی که بریتانیا خواستار دریافت غرامت کامل شامل سودهای آینده از قرارداد نفت ایران(خسارت ازدست دادن کسب و کار) بود؛ دولت مصدق غرامت را صرفا شامل تاسیسات شرکت نفت در ایران میدانست. از سوی دیگر بریتانیا استدلال میکرد از آنجا که ایران توانایی پرداخت غرامت را ندارد و همچنین نمیتواند صنعت نفت را در سه بخش تولید، پالایش و فروش مدیریت کند باید با شرایطی مجددا اداره صنعت نفت را به بریتانیا بازگرداند. این فرمول در نهایت به تنصیف منافع ختم میشد، چیزی که از همان ابتدا مد نظر آمریکا و در نهایت بریتانیا برای حل موضوع نفت بود. اما دولت مصدق نه تنها نحوه پرداخت غرامت را مبنی بر خسارت ازدست دادن کسب و کار را قبول نداشت بلکه بازگرداندن اداره صنعت نفت به بریتانیاییها را نیز نمیپذیرفت: «واگذارى حق استفاده از این دارایى به شرکت جدید ثالثى که از طرف شرکت سهامى سابق نفت تشکیل شود علاوه بر این که با قوانین راجع به ملّى شدن نفت متناقض است بیشتر به بازیهاى کودکانه براى اسکات طرف شباهت دارد.»
بنابراین با تداوم بنبست اقتصاد ایران که به شدت تحت تحریم بریتانیا بود به مشکلات عدیدهای مواجه شد. کاهش درآمد ارضی حاصل از عدم فروش نفت و پیگیری تز اقتصاد بدون نفت فشارهای مضاعفی به جامعه و دولت وارد کرد. دولت مصدق برای رهایی از این مشکلات از آمریکا درخواست وام کرده بود اما آمریکا تحت تاثیر فشارهای بریتانیا و البته حفظ فشار بر دولت مصدق برای مصالحه با بریتانیا از پرداخت وام سر باز میزد. این در حالی بود که آمریکا همزمان بریتانیا را نیز برای شکلگیری نوعی مصالحه به ایران تحت فشار قرار میداد. اما دولت بریتانیا مخصوصا پس از پیروزی چرچیل خواهان حمایت آمریکا از بریتانیا برای ایجاد فشار مضاعف بر دولت مصدق بود. در حالی که آمریکاییها در ابتدا مصدق را تنها قدرت قابل اتکا برای توافق آینده میدانستند، دولت چرچیل تداوم دولت مصدق را عامل اصلی تخریب توافق و در نهایت فروپاشی ایران میدانست. با گذشت زمان و پیچیدهتر شدن بن بست موجود و البته تقویت شکافّها و بحرانهای داخلی ایران نوعی «روایت سقوط» در آمریکا شکل گرفت و تقویت شد. بر اساس این روایت قطع درآمدهای نفتی در نهایت باعث فروپاشی اقتصاد و جامعه ایران میگردد به نحوی که دولت مصدق توانایی اداره این وضعیت را نخواهد داشت و جامعه ایران به دامان کمونیسم سقوط خواهد کرد. دولت چرچیل نه تنها از این روایت حمایت میکرد بلکه به آن دامن نیز میزد. بنابراین در حالی که دولت آمریکا خواهان حل مسئله نفت با دولت مصدق بود این روایت با حمایت بریتانیا حل بحران را در ساقط کردن دولت مصدق میدانست. در این میان مصدق برای تحت فشار قرار دادن دولت آمریکا جهت پرداخت وام تهدید کرد «تصمیم گرفته با ارسال پیامی به مجلس شورای ملی، اعلام کند، امیدی به حل و فصل مسأله نفت وجود ندارد و از آنان بخواهد تا با فروش نفت به هر خریدار و به هر قیمتی موافقت کنند.» این تهدید به معنای فروش نفت به بلوک شرق بود. از سوی دیگر در نامهای به ريیس جمهور آمریکا خطر قریبالوقوع یک انقلاب کمونیستی را هشدار داد تا از این طریق به زعم خود دولت آمریکا را برای ارائه کمک مالی تحت فشار بگذارد. اما این عمل درست نتیجه عکس داشت به نحوی که دولت آمریکا را به دامان دولت چرچیل سوق داد. اکنون مسئله برای آمریکاییّها از چگونگی عقد قرارداد جدید نفتی با دولت مصدق تبدیل به چگونگی ایجاد یک دولت قوی برای کسب قرارداد جدی نفتی شد. آمریکاییها که پیش از این طرح کودتا را نپذیرفته بودند، حاضر میشوند برای اجرای آن با بریتانیا همکاری کنند. در واقع تهدید مصدق محرک ترس از شکلگیری بدترین سناریوها را در آمریکاییها تقویت کرد و آنها نیز رادیکالترین تصمیم را به عنوان آخرین انتخاب ممکن، اتخاذ کردند. این تهدید باعث شد آمریکا که چندان تمایل به قرار گرفتن در کنار بریتانیا برای پیشبرد مطامع اقتصادی آن نداشت به سوی این کشور رانده شود. در واقع بریتانیا می دانست منافع اقتصادی این کشور از نفت ایران از اولویت چندانی برای آمریکا برخوردار نیست به نحوی که آمریکا راضی شود در کنار بریتانیا و در مقابل دولت مصدق قرار بگیرد. بنابراین سعی کرد موضوع ایران را بیش از پیش امنیتی سازد به نحوی که نه تنها موضوع ایران برای آمریکا از اهمیت زیاد برخوردار شود بلکه در کنار انگلیس و در جهت حمایت از تز براندازی دولت مصدق عمل کند. چیزی که آمریکایی ها در ابتدا با آن همراهی نداشتند.
در وضعیت کنونی نیز نباید فراموش کرد روایت فروپاشی خاورمیانه که مخصوصا از سوی اسراییل دنبال میشود ممکن است در نهایت چنان برای آمریکاییها معتبر شود که این کشور را در جهت مطامع اسراییل نسبت به ایران قرار دهد. وضعیتی که طی روایت سقوط تصویر میشود، خاورمیانهای آشوبناک است که قدرت بازدارنده آمریکا در آن به نحو چشمگیری کاهش و توازن قوا به نفع جمهوری اسلامی تغییر یافته است. بنابراین اگر در زمان مصدق راه جلوگیری از فروپاشی ایران و سقوط آن به کمونیسم همکاری با بریتانیا جهت تغییر رژیم در ایران بود اکنون نیز روایت فروپاشی خاورمیانه راه حل جلوگیری از فروپاشی را حمله مستقیم به تاسیسات هستهای ایران و در نهایت تغییر نظام جستجو میکند.
از سوی دیگر در مرکز هر کدام از این دو روایت نوع نگاه بدبینانه نسبت به ذات ایرانیان وجود دارد. در حالی که در روایت فروپاشی نوعی نگاه شرقشناسانه نسبت به توانایی ایرانیان در اداره خویشتن وجود داشت در روایت فروپاشی خاورمیانه نیز نوعی نگاه بدبینانه به ذات جمهوری اسلامی ایران وجود دارد که بر اساس آن فعالیتهای هستهای ایران تلاش برای کسب تسلیحات هستهای برای اعمال قدرت در سطح منطقهای و حتی جهانی برداشت میشود. در این چارچوب باید حتیالامکان از تحرکاتی که باعث معتبر شدن بیشتر روایت فروپاشی خاورمیانه میشود، جلوگیری کرد.
اگر چه امریکا در حال حاضر تمایلی به استفاده از ابزار نظامی ندارد و حتی در خفا اسراییل را نیز از این کار بر حذر میدارد اما تاریخ نشان داده در صورتی که این گزینه تبدیل به تنها گزینه پیش روی تصمیمساز آمریکایی برای جلوگیری از آنچه فروپاشی خاورمیانه می نامند باشد در استفاده از آن تردیدی نخواهد کرد. بنابراین پیشبرد نوعی مذاکره حداقل برای تضعیف مواضع بدخواهان ایران و گذر از مواضع حداکثری در چارچوب بکارگیری تهدید، در مقطع کنونی لازم و ضروری به نظر میرسد.
*دکتری روابط بینالملل دانشگاه تهران- کارشناس مسائل آمریکا