پیتر باینارت روزنامه نگار برجسته آمریکایی و مقاله نویس در نیویورک تایمز و تایم، در خبرنامهی شخصی خود نوشت: آیا شما هم میخواهید شخصیتی فراحزبی و مورد احترام هر دو جریان یعنی دموکراتها و جمهوریخواهان باشید؟ کافی است فقط به تیم سیاست خارجی جو بایدن نگاه کنید. هفته گذشته، لیندزی گراهام، آنتونی بلینکن، نامزد جو بایدن برای سمت وزیر امور خارجه را یک انتخاب برجسته خواند.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: ویکتوریا نولاند، گزینه بایدن برای معاونت سیاسی وزیر امور خارجه نیز سومین پست مهم در دولت است. نولاند نه تنها در دولتهای کلینتون و اوباما کار کرده، بلکه به عنوان معاون مشاور امنیت ملی دیک چنی نیز فعالیت میکرده است. چندین گزینه برتر بایدن برای سمتهای مختلف همین حالا با مرکز جدید امنیت آمریکا ارتباط دارند، مرکزی که در حال حاضر تحت ریاست یکی از دستیاران سناتور سابق جمهوریخواه جان مک کین است.
با این وجود اخیرا هنگامی که وب سایت جوییش اینسایدر گزارش داد که بایدن در حال بررسی انتخاب راب مالی به عنوان دستیار ویژه خود در امور ایران است، تندروها سریعا از این انتخاب بر آشفتند. تام کاتن، سناتور آرکانزاس که ادعا کرده بود جنگ با ایران فقط چند روز طول میکشد، این بار گفت که مالی سابقه طولانی مدتی در همدردی با ایران و خصومت با اسرائیل دارد. تحلیلگران تندرو هشدار دادند که اگر بایدن مالی را انتخاب کند، ضربهای مهم به تلاشهای خودش برای انتخاب چهرههای فراحزبی وارد کرده است.
این اظهارات به نظر تا حدی زیادی سم پراکنی است. در واقع، همانطور که آرون میلر، خاطرنشان کرده، دیدگاههای مالی در مورد ایران مشابه سایر اعضای ارشد دولت بایدن است.
با این حال وقتی بیشتر در موضوع انتخاب بایدن عمیق میشوید خواهید فهمید که چرا افرادی مانند کاتن نگران انتخاب وی هستند. از آنجایی که راب مالی توانایی انجام کارهایی را دارد که تندروهای میلیتاریست در واشنگتن، آن را به شدت تهدید آمیز میدانند، پس طبیعی است که از این انتخاب ناخرسند باشند. فقط کافی است خودپسندی آمریکا را ببینید و نحوه نگاه آمریکا و متحدانش به برخی قربانیان را بفهمید، این دقیقا همان نکتهای است که راب مالی را از دیگران متمایز میکند.
برای درک اینکه چه چیزی مالی را از دیگران متمایز میکند، او را با نامزد مورد علاقه لیندزی گراهام یعنی آنتونی بلینکن مقایسه کنید. بلینکن در جریان شهادت خود در کمیته روابط خارجی سنا، داستانی را که بارها گفته بود دوباره تکرار کرد. این داستان در مورد ساموئل پیسار، ناپدریاش بود. پیسار یک بازمانده از هولوکاست است که از دست نازیها فرار کرد و پس از رو به رو شدن با یک تانک آمریکایی زانو زده و فریاد زد: خدا آمریکا را خیر و برکت دهد!
خوب این یک داستان تاثیرگذار و از نظر سیاسی اطمینان بخش است چرا که تانکهای آمریکایی را به عنوان یک نیروی نیک به تصویر میکشد. در حقیقت، روایت بلینکن از آمریکا به عنوان نجات دهنده جهان از شر نازیسم، خالق نظم بین المللی لیبرال پس از جنگ و طرف پیروز بر تهدید یعنی کمونیسم توتالیتر شوروی، دقیقا همان چیزی است که فکر و ذکر و گفتمان سیاست خارجی مجموعهی حاکم در آمریکاست. شایان ذکر است که این روایت بیشتر در مورد سیاست آمریکا در اروپا مورد استفاده قرار میگیرد.
داستان خانوادگی راب مالی، اما متفاوت است. پدرش سایمون متولد مصر و در خانوادهای با ریشه سوری الاصل یک یهودی عربتبار بود. تجربیاتی که دیدگاه سایمون مالی را نسبت به جهان و آمریکا شکل داد نیز نه ریشه در استعمارگری اروپا بلکه نشات گرفته از مبارزه علیه توتالیتاریسم اروپا داشت. در این بین جنگ استقلال الجزایر نقطه عطف زندگی او بود. وی جنگ را به عنوان یک روزنامه نگار دنبال میکرد، سپس با همسرش در حالی که برای جنبش ملی گرایانه الجزایر در سازمان ملل کار میکرد، آشنا شد. سایمون مالی در ادامه یک مجله با محوریت موضوعات و مسائل آفریقا تاسیس کرد. او در این مجله مسائل کشورهای تازه استقلال یافته مانند الجزایر و مصر و مبارزات آزادی خواهانه در سراسر جهان به ویژه مبارزات فلسطینیها را به تصویر میکشید. مالی معتقد بود این موضوعات توسط رسانههای جریان اصلی به درستی پوشش داده نمیشوند.
سیاست گذاران آمریکایی بندرت اعتراف میکنند که بسیاری از مردم آسیا، آفریقا، خاورمیانه و آمریکا دلیل خوبی برای ترس از آمریکاییها دارند. وقتی سیاستمدارانی صادقانه در مورد تاریخ سیاستورزی آمریکا در کشورهای در حال توسعه صحبت کنند، احتمالا افرادی مانند تام کاتن آنها را ضد آمریکایی بدانند، به عنوان مثال باراک اوباما به نقش آمریکا در سرنگونی محمد مصدق، نخست وزیر منتخب ایران در سال ۱۹۵۳ اذعان کرد.
با این حال راب مالی مانند پدرش نخواهد بود. او قهرمان جنبشهای ضد امپریالیستی در کشورهای در حال توسعه نیست، اما درعوض پیشینهی رابرت مالی باعث میشود که او بتواند مانند اوباما، آمریکا و غرب را به طور کلی از بیرون و از پایین به بالا درک کنند.
مالی در مقالهای در سال ۱۹۹۶، روایات و تصویرسازیهای موجود در واشنگتن پس از ۱۱ سپتامبر را به چالش کشید، روایاتی که میگفتند مشکل در خاورمیانه، اسلام است و راه حل مداخله نظامی بیشتر از سوی غرب است.
این شیوه از درک تجارب که مقامات در واشنگتن عادت دارند آن را نادیده بگیرند، ویژگی اصلی رابرت مالی است. پس از آنکه دولت کلینتون نتوانست توافق نامه صلح بین ایهود باراک، نخست وزیر اسرائیل و یاسر عرفات رهبر تشکیلات خودگردان فلسطینی را در کمپ دیوید در سال ۲۰۰۰ به سرانجام برساند، مالی مقالهای نوشت و در آن این ادعا که فلسطینیها مسئول اصلی این شکست هستند، را به چالش کشید.
در سال ۲۰۰۸، اوباما در جریان مبارزات انتخاباتیاش مالی را که به عنوان مشاور غیر رسمی خدمت میکرد به دلیل ملاقات با اعضای حماس، کنار گذاشت. مالی البته هرگز از این گروه اسلامگرا تمجید و یا کمکی به آنها نکرده بود. او فقط استدلال کرد که شما باید راهی برای خنثی سازی اقدامات حماس پیدا کنید و بدین منظور چارهای جز گفتگو با آن ندارید. در هر حال اگرچه مالی در جایگاه دیگر و به عنوان محقق گروه بحران بین المللی با نمایندگان حماس ملاقات کرده بود، اما دیگر تا اواخر دوره دوم ریاست جمهوری اوباما اجازه ورود به دولت را نیافت. در همین حال، استراتژی اوباما برای منزوی کردن حماس به سختی شکست خورد. با گذشت بیش از یک دهه، امروز حماس کنترل غزه را در دست گرفته، تشکیلات خودگردان فلسطین همچنان دو دسته است و آمریکا نیز همچنان به حمایت از محاصره این باریکه توسط اسرائیل ادامه میدهد. به گفته یک گروه حقوق بشر اسرائیلی محاصره غزه یک فاجعه برای تقریباً دو میلیون نفر ساکن این منطقه است. با این حال، در واشنگتن، پیشنهاد اینکه آمریکا باید به صراحت با حماس گفتگو کند، همچنان یک گناه نابخشودنی است. به همین دلیل هم دعوا بر سر انتصاب راب مالی مهم است. این یک آزمایش است که آیا دولت دموکرات میتواند بی توجه به انتقادات فریاد صدای ناشنیده چند سال اخیر باشد؟
من یک دلیل شخصی هم برای موفقیت راب مالی در سمتاش دارم. سیمون مالی در مصر و پدر من، جولیان باینارت در کیپ تاون متولد شدند، اما هر دو از طرفداران ناسیونالیسم آفریقایی و به طور کلی مبارزات ضد امپریالیستی بودند. به یاد میآورم که من هم مانند مالی در دوران کودکی، نسخههای پاره و قدیمی مجلهای را که پدرم در سال ۱۹۶۱ در اوگاندا تأسیس کرده بود، جمع آوری میکردم. در واقع من هم مانند مالى تلاش کردهام که در هنگام مشارکت در بحثهاى سیاست خارجى قدرتمندترین امپراتورى جهان از آن میراث ضد امپریالیستی پدرم استفاده کنم. حالا راحت سر به بالین میگذارم چرا که میدانم کسی در حال طراحی سیاستهای بایدن در قبال ایران است که دقیقا همان کار را میکند.