وفاء العم در المیادین نوشت: پالسهای مثبتی در روابط عربستان و ایران وجود ندارد و در افق هیچ عاملی نشان پایان دادن به تنشها و درگیریها بین دو طرف نیست. به نظر میرسد ریاض دعوتهای مربوط به وساطت را جدی نگرفته، که آخرین آنها درخواست قطر برای وساطت میان ایران و دولتهای حاشیه خلیج فارس نخواهد بود.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: همانطور که اظهارات مسئولان ایرانی مبتنی بر امادگی برای مذاکره با ریاض است و آخرین آنها صحبتهای سخنگوی وزارت خارجه این کشور، سعید خطیب زاده در این مورد است که ایران برخی اشتباهات عربستان را نادیده گرفته و اماده گفتگو با ان در مورد نگرانی هایش است، در حالی که عربستان همچنان به موضع قبلی خود پایبند بوده و معتقد است دعوتهای ایران جدی نیست. همین مساله سوالاتی را در مورد دلایل مخالفت سعودیها با انجام مذاکره مستقیم با تهران و گشودن درهای صلح سیاسی در پروندههای مختلف منطقه به دنبال دارد، از جمله در پرونده شکست عربستان در تحقق اهداف جنگ علیه یمن و خسارتهای آن در لبنان، عراق و سوریه.
در واقع، این خسارتهاست که عصبیت سعودی را تقویت میکند و هر کس تاریخ این منطقه بیابانی از جهان را میشناسد، میداند که زیان و خسارت عصبیت قبلیگی را به حرکت به سمت درگیری سوق میدهد، نه برعکس، و این براساس قاعده «یا ما، یا انها» ست. این ویژگیهای جغرافیا و انسانهایی است که در این منطقه زندگی میکنند.
برای سعودیها، مساله با ایران تنها یک دشمنی نیست، بلکه درگیری موجودیتی است. به معنای دقیقتر، در دیپلماسی سعودی، مفهوم تقسیم نفوذ جایی ندارد و عربستان قبول نمیکند که رهبری جهان اسلام را با قدرتی شریک شود. همین مساله است که رابطه متشنج عربستان با انکارا و دشمنی سرسختانه اش با ایران را تفسیر میکند.
شاید برخی سوال کنند: در مورد صلح با قطر چگونه است؟ در واقع، دشمنی با قطر، براساس تقسیم نفوذ نبوده، بلکه قطر از خانه کشورهای حاشیه خلیج فارس به رهبری ریاض خارج شد و تلاش میکرد از یک وجهه سیاسی مستقل برخوردار شده یا ائتلافهای مستقلی داشته باشد که چه بسا با دیدگاه ریاض هماهنگی ندارد. از این رو، سعودیها تصمیم گرفتند برای یک منفعت بزرگتر، یعنی مقابله با ایران، با قطر وارد صلح شوند.
از سوی دیگر، برخی معتقدند آنچه عربستان را به میز مذاکره میکشاند، ارائه امتیازهایی است که جایگاه آن بعنوان مرکز مهمی در جهان عربی و اسلامی را حفظ کند، نه بعنوان یک طرف.
با توجه به توازنها در برخی دولتهای منطقه، معادله تغییر کرده و برای دولتی با حجم عربستان، دردناک است، سعودیها پس از آنکه از مرکزیت برخوردار بودند، اکنون به طرفی در یمن، لبنان، عراق و سوریه تبدیل شده و زیانهای زیادی متحمل شده اند. عربستان این تغییر را نمیپذیرد و در برابر ان مقاومت میکند، چرا که این تحول در سطح امنیت و نفوذ است. عملا، ریاض با نفوذ ایران در عراق از شمال و در یمن از جنوب، محاصره شده است.
همین امر، بد خلقی و سرسختی عربستان در مقابل ایران بین تلاش برای باز پس گرفتن نفوذ از دست رفته و شکستن محاصره و نظارت بر عادی سازی با اسرائیل را تفسیر میکند. جبهه کشورهای حاشیه خلیج فارس تلاش میکند یک جبهه با اسرائیل تشکیل دهد تا با دولت بایدن در مورد بازگشت به مذاکره با ایران فشار وارد کرده و مانع از آن شود.
دولتهای حاشیه خلیج فارس در نشست «العلا» به صراحت گفتند: «این بار دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس باید در هر گونه مذاکره احتمالی بین دولت بایدن و ایران در مورد توافق هستهای جدید حضور داشته باشند، تا پرداختن به تواناییهای موشکی ایران و فعالیتهای منطقهای آن، تضمین شود». اما وزیر خارجه سعودی تاکید کرد قبل از تغییر رفتار ایران در منطقه، تفاهمی با آن صورت نمیگیرد.
در مقابل، طبق اطلاعات، عربستان به قطر اشارههای مثبتی نشان داده است تا نقش میانجی را با ترکیه ایفا کند. اما هنوز مشخص نیست آیا ریاض به دنبال توافقهای اساسی با ترکیه است یا مذاکره با آن برای کاهش تنش ها. آنچه مشخص است، ریاض سعی دارد به سازشهای مرحلهای با برخی دشمنانش دست یابد.
آنچه عربستان در این مرحله به آن نیاز دارد، آمادگی برای مرحله بایدن است، تا دستاوردهای خود در طول مدت ریاست ترامپ را حفظ کند، اما به نظر نمیرسد سیاست بایدن شباهتی به سیاست ترامپ داشته باشد و انتظار میرود وی برای توقف جنگ یمن به عربستان فشار وارد کرده و از تحریمهای ایران بکاهد تا بتواند وارد مذاکره با آن شود.
هیچ یک از این موارد ریاض را برای مذاکره با ایران تشویق نمیکند، و هیچ نشانهای از گفتگو بین ایران و عربستان، از سوی سعودیها، دیده نمیشود و آنها تمایلی برای قبول میانجی گریها در این باره نیز ندارند.