سرویس تاریخ «انتخاب»؛ پیش از ظهر سهشنبه ۱۳ دیماه ۱۳۶۷ یک هیأت عالیرتبه از نمایندگان امام خمینی برای تسلیم پیام ایشان به میخائیل گورباچف، صدر هیأترئیسه اتحاد جماهیر شوروی، عازم مسکو شد. سرپرست این هیات آیتالله جوادی آملی و اعضای آن عبارت بودند از محمدجواد لاریجانی معاون اروپا و آمریکایی وزارت خارج و مرحومه مرضه حدیدچی (دباغ) نماینده وقت مجلس شورای اسلامی. هیأت ایرانی عصر روز سهشنبه ۱۳ دی ۶۷ وارد مسکو شد و از سوی دبیر هیاترئیسه شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی، معاون وزیر خارجه، سفیر ایران در مسکو و امامجمعه مسکو مورد استقبال قرار گرفت. هیات نمایندگی ایران روز چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۶۷ پیام کتبی امام خمینی را به گورباچف تسلیم کرد. متن این پیام را که عینا در روزنامه کیهان مورخ چهارشنبه ۱۳ دی ۶۸ [کیهان متن کامل پیام امام را به گورباچف را سال بعد از آن منتشر کرد] منتشر شد و نیز واکنش گورباچف به آن را که در کیهان مورخ ۱۵ دی ۶۷ انعکاس یافت در ادامه میخوانید:
متن نامه امام به گورباچف
بسمالله الرحمالرحیم
جناب آقای گورباچف؛ صدر هیأترئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
به امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی
از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس میشود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصا در رابطه با مسائل شوروی در دور جدید از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم:
هرچند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن، حل پارهای از مشکلات مردمتان باشد؛ ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلاب جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است، و اگر به فراتر از این مقدار فکر میکنید اولین مسئلهای که مطمئنا باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دینزدایی» از جامعه که تحقیقا بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم و کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است.
شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکردهاید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، چراکه امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بنبست رسیده است دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف!
باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستوجو کرد. چراکه مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چراکه مکتبی است مادی و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد.
حضرت آقای گورباچف!
ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبهها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود میدانید که ثبوتا اینگونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علیالظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید، امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم ولی از شما جدا میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید.
امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایههای پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید.
امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان میتپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمین و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیست که صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است مصرف کنند.
آقای گورباچف!
وقتی از گلدستههای مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از هفتاد سال بانگ «الله اکبر» و شهادت و رسالت حضرت ختمی مرتبت «صلیالله علیه و آله و سلم» به گوش رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی «ص» را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهانبینی مادی و الهی بیندیشید.
مادیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمروی علم بیرون میدانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمیدانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه میدانند. در حالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی اعم از «حس و عقل» میباشد و چیزی که معقول باشد داخل قلمروی علم میباشد گرچه محسوس نباشد، لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، میتواند موجود باشد. و همانطور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است. قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد میکند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست وگرنه دیده میشد « لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً » میفرماید: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ»
از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است و اصولا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه بهخصوص فلاسفه اسلامی بیندازم، فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم میتوانند از آن بهرهای ببرند بسنده میکنم:
این از بدیهیات است که ماده و جسم، هرچه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی از انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان میبینیم که انسان و حیوان، از همه اطراف خود آگاه است، میداند کجاست، در محیطش چه میگذرد، در جهان چه غوغایی است، پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن ماده نمیمیرد و باقی است.
انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق میخواهد، و شما خوب میدانید که انسان میخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود: جهان دیگر هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد.
آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم. انسان میخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید میتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم، علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه به نوشتههای فارابی و بوعلیسینا «رحمهالله علیهما» در حکت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که: قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است معقول است نه محسوس، و ادارک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس. و نیز به کتابهای سهروردی «رحمهالله علی» در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که: جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس میباشد، نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده حسی است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتالهین «رضوانالله تعالی علیه و حشرهالله معالنببین و الصالحین» مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا بهخصوص محیالدین بن عربی نام نمیبرم که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویا دست دارند راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما میخواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهانشمول اسلام است که میتواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید.
نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد.
ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک میدانیم.
با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمیکنید که مذهب مخدر جامعه است.
راستی، مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟
آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشود که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است. ولی این دیگر، مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب آمریکایی مینامند.
در خاتمه صریحا اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی میتواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم میشمارد.
والسلام علی منالتبعالهدی
روحالله الموسی الخمینی
واکنش گورباچف
میخائیل گورباچف نیز روز چهارشنبه ۱۴ دی ۶۷ در دیدار با نماینده هیأت ایرانی که حامل پیام امام بود اظهاراتی همدلانه با این پیام ابراز داشت، فرازهایی از اظهارات او بدین شرح بود:
ما میخواهیم اشتباهاتی را که در گذشته مرتکب شدهایم، اصلاح و یک زندگی سالم از نظر مادی و معنوی برای مردم خود مهیا سازیم.
ما تصمیم داریم به زودی قانون آزادی ایمان را در اتحاد جماهیر شوروی تصویب کنیم.
شوروی به عنوان همسایه از این که ایران به مرحله جدید صلح وارد میشود استقبال میکند و آماده است در تمامی زمینههای ممکن با جمهوری اسلامی ایران همکاری کند.
ما از ابتدا تحولات انقلاب اسلامی در ایران را با دقت مورد توجه داشتهایم و به انتخاب روشی که ملت ایران تحت رهبری امام خمینی برای کشور خود داشته است با احترام عمیق مینگریم.
مردم ایران و شوروی در عین اینکه پیروان عقاید مختلفی هستند این اختلاف مانع از این نمیشود که بر اساس اصول و سنن مشترک همکاری نکنیم.
میخائیل گورباچف، از رهبران اتحاد شوروی سابق یک برنامه تلویزیونی به نام دالاس را مقصر سقوط اتحاد شوروی سابق دانست چون باعث شد چشمهای مردم به روی سبک زندگی غربی باز شود.