پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ دیشب انیسالدوله بله شده بود، صبح رفتم حمام. پسر یعنی نوه [ننه]مولا در روی مهتابی il evai merde - یعنی ریده بود - او را تنبیه کردم. بعد رفتم حمام رخت پوشیده، سوار شدیم به اسب کهر یمینالدوله، راندیم برای زیارت. همه بودند، به کالسکه نشستیم. رسیدیم به هاشمآباد، ناهار آنجا خورده شد. امینخلوت آنجا بود. کتابچه عرایض صندوق خوانده شد. قدری حکیم مینوشت.
امینخلوت، تیمورمیرزا، علیرضاخان، محمدعلیخان، حسینخان، پسربهاءالملک، آقا علی، علیرضاخان [تکراری] و غیره و غیره بودند. معقول آب و آبادی در هاشمآباد بود. بعد از ناهار رفتیم سمت حضرت عبدالعظیم، حَقاری [نوعی پرنده] سمت راه حضرت، قوشچیهای تیمور خوابانده بودند. آنجا رفتم. تیمور سیاهچشم انداخت گرفتند. تماشا کردم.
بعد رفتم زیارت. معلوم است آداب زیارت و گرد و خاک، فقیرهای مجرم بد، زنهای بیوه، عرضهچی [شاکی]، بستیهای متعدد بیمزه، متولیباشی بیمعنی، زیارتنامه خوانهای چاپی، درویشهای پای نسترن، کورِ حافظ قرآن و غیره و غیره به عمل آمد. زنهای تماشاچی و غیره. محقق و حاجبالدوله هم آنجا بودند.
در صحن کسی داد میزد: «امان از دست علیرضاخان پیشخدمت.» علیرضاخان هم بود. بسیار خفیف شد. مردم هی میپرسیدند که به این مرد چه کرده، او هم باید یکی یکی حالی کند که کاری نکردهام، این مرد براقانی و ضابط کرج بوده و دستیار دزدیهای آن اطراف، چندان حقی نداشته است.
خلاصه آمدیم بیرون، سوار کالسکه شده راندم. اعتمادالسلطنه بالاخانه و سردر بسیار بسیار قرطی بدی سر راه نزدیک قصبه عبدالعظیم ساخته است. دو ساعت به غروب مانده وارد شهر شدم. کسی در حیاط ندیدم، آخر جمع شدند. معلوم شد عصمتالدوله را بردهاند حمام عروسی. وقتی من وارد شدم درآمده بودند.
خلاصه رفتم بیرون توی نارنجستان۱. سردارکل را خواسته بودم آمد قدری صحبت کردم. نماز خوانده چای، هندوانه و انار خوردم. سقاباشی اسکندربیک۲ دیشب فوت شده است، خبر دادند.
امشب حنابندان عصمتالدوله [دختر ناصرالدینشاه و تاجالدوله که در این زمان دوازده سال داشت] است؛ در اندرون خانه تاجالدوله مجلسی بود، والده شاه [مادر ناصرالدینشاه/ مهدعلیا] زنها و غیره و غیره جمع بودند. دسته زنانه خوانندههای بیرون بودند. شب بعد از شام رفتم در دالان حیاط چنار عباسعلی۳، تماشای خوانندگی و آتشبازی شد، زیاد شلوغ بود.
حاجی یوسف ناخوش است، سایر خواجه ها بودند. انیسالدوله توی دالان پیش من بود، آتشبازی دود زیادی کرد. سلیمِ والده شاه۴ با ملیجک و شوهری دعوا کرده بودند، چشم ملیجک را با سنگ زده بود. من گفتم رفتند سلیم را زدند.
خلاصه بعد رفتیم بالای پشت بام، عقب حنا از خانه معیر آمده بودند، ساز میزدند. انیسالدوله هم بود. سیاچی امشب خانه معیر رفته است. حالا که این ساعت خطوط را تمام کردم، صدای ساز و موزیکان بردن حنا میآید. از شب چهار ساعت رفته است.
پینوشت:
۱- نارنجستان نام گلخانه و گرمخانهای بود که در آن انواع و اقسام گیاهان ایرانی و فرنگی پرورش مییافت.
۲- سقاباشی، حاج اسکندر پسر زال ارمنی (برادر آقا ابراهیم امینالسلطان) در سال ۱۲۶۴ ق. که ناصرالدینشاه از تبریز به تهران آمد و پادشاه شد آبدارخانه و سقاخانه را که مشاغل مهم درباری بود به آقا اسکندر واگذار نمود. (شرح حال رجال ایران، ص ۷۸۰).
۳- چنار عباسعلی نام درخت چنار کهنسالی بوده در حیاط اندرونی عمارت گلستان.
۴- سلیم، در ابتدا پسربچه سیاهی بود که مهدعلیا او را سخت دوست میداشت و او را بزرگ کرده بود و طبعا همه درباریان ایران به این بچه احترام میگذاشتند. اما پس از مرگ مهدعلیا دیگر از آن حرمت و عزت افتاد و به فقر و فلاکت دچار گردید. (مهدعلیا به روایت اسناد، ص ۶۹)
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۷۱-۷۳.