پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
صبح مشغول چیزنویسی بودم و همچنین عصر بعد از شام به دعوت فریدالسلطنه به تئاتر رفتیم. جنب مهمانخانه خودمان بود موسوم به His Majesty s. Theatre. بازی «چو چین چو» بود. میگویند چهار سال است این بازی را میکنند و هر شب تئاتر پر است. از قصه علی بابای الف لیله را بعضی چیزهای دیگر ضمیمه کرده چیزی ساختهاند.
از حیث مطلب هیچ است. حسن آن به منظرهای اعلی و ساز و آواز و رقص خوب است. حقیقتا از این حیثها مفرح است. زندگانی مشرقزمینی را با مبالغهها و بیقاعدگیهای چند بامزه نمایش میداد. شهر اسلامی آسیایی و شتر و خر و دورهگرد و گدا و آخوند و کلاهی و زن و بچه و کاسب و دکاندار و ... موزیک و مخصوصا رقص فرنگی نهایت مبهج است و مهیج.
بعد از تئاتر مراجعت کرده تهیه سفر فردا را دیدم و اسباب خود را جمع کردم. لباسها و عمده اسبابم را در کیف بزرگ بسته به انتظامالملک دادم که همراه به پاریس ببرد و پیراهن و زیرجامه مختصری هم گذاشتم که به سفارت بدهد برای مراجعت من از کمبریج؛ و یک کیف کوچک هم برای همراه بردن تهیه کردم و خوابیدم.
با نصرتالدوله [وزیر خارجه]میخواستم ملاقات کنم و قرار فردا را بگذارم نشد. روز دنبال کار و شب در پی عیش است.
بعدازظهر با غفار خان به دیدن بریتیش موزیوم رفتیم. دریای بیپایانی است.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۲۲۲ و ۲۲۳.