پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : الدار ممدوف در Responsible Statecraft وابسته به اندیشکده «کوئینسی» نوشت: باید سیاستهای آیندهپژوهانه در قبال مناطق مختلف مثل غرب آسیا در دستور کار قرار گیرد چرا که شانس به قدرت رسیدن دولتی دموکرات به رهبری جو بایدن در ژانویه سال 2021 هر روز رو به افزایش است. وقتی صحبت از مسائل حوزه سیاست خارجی میشود، به نظر میرسد حامیان بایدن تردیدی ندارند که اولویتهای آمریکا در دوران ریاستجمهوری وی در این حوزه تغییر خواهد کرد. دانیل بنایم، پژوهشگر بنیاد قرن دموکراسی در مقاله اخیر خود به عدم موفقیت دو سیاست اصلی رئیس جمهور دونالد ترامپ یعنی سیاست فشار حداکثری علیه ایران و حمایت حداکثری نسبت به عربستان سعودی پرداخته است.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: بنایم اذعان میکند که پذیرش بی قید و شرط رفتار سعودیها توسط ترامپ باعث شده تا آنها بدون توجه به ارزشهای آمریکا روی به یکسری رفتارهای مخرب و نادرست، مانند جنگ خانمانسوز در یمن، قتل جمال خاشقجی، سرکوب شدید مدافعان حقوق بشر و دیکتاتوری بیاورد، رفتارهایی که همهشان مخالف سیاستهای حقوق بشری آمریکا است. با این حال، توصیههای بنایم بیشتر از اینکه جنبه اصلاح سیاستی داشته باشد نوعی اصلاح ساختاری و کلی است. دلیل این امر آن است که او چارچوب بنیادی اتحاد استراتژیک آمریکا و سعودی را که 75 سال است ایجاد شده و پایبند مانده در نظر نمیگیرد.
ضعف اصلی این دیدگاه عدم توجه به اتحادهای آمریکا در غرب آسیا است. این دیدگاه، رفتار واشنگتن در مورد خصومت تحمل ایران با آمریکا را بدون توجه به واقعیات تکرار میکند. این خصومت در واقع پذیرش رفتارهای نادرست پادشاهی سعودی را توجیه میکند، بنایم بر لزوم ادامه یک همکاری نزدیک با عربستان سعودی در مورد تهدید ایران تأکید میکند.
با این حال، چنین دیدگاهی شواهد موجود مبنی بر تلاش تهران برای بهبود روابط با واشنگتن را نادیده میگیرد. در حقیقت، ایران در تلاش بود تا روابط خود با آمریكا را در دوران ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی - رفسنجانی در اوایل دهه 1990 بهبود بخشد. این تلاشها توسط جانشینان وی محمد خاتمی و حسن روحانی هم ادامه یافت. ایران پس از 11 سپتامبر و بعداً علیه داعش در عراق و همچنین علیه طالبان در افغانستان با آمریکا همکاری کرد.
جالب اینجاست که این همکاریها هر دو کشور آمریکا و ایران را به نوعی علیه نیروهای وابسته به سعودی قرار میدهد. اسامه بن لادن، رهبر القاعده و 15 نفر از 19 تروریستی که در حملات 11 سپتامبر دست داشتند، همه شهروندانی سعودی بودند. جدای از این بنیان مذهبی - عقیدتی داعش بر اساس وهابیت، شکل گرفته، فرقهای که مذهب رسمی در عربستان است. همچنین نباید فراموش کرد که آمریکا و ایران برای انعقاد توافق هستهای چند جانبه در سال 2015 نیز همکاری کردند. با این وجود، در تمام این مناسبتها، ایران در نهایت توسط آمریکا طرد شد.
البته این هم درست است که جناحهایی در ایران وجود دارند که به دلایل عقیدتی و یا صرفاً فرصت طلبانه سودشان در خصومت با آمریکا است ولی دولت ایران همزمان انعطاف پذیری کافی برای برخی همکاریها را نشان داد. عدم استفاده از این فرصتها و به جای آن استفاده از فعالیتهای بی ثبات کننده(!) ایران برای برقراری روابط با عربستان سعودی تنها باعث درگیریهای بیشتر واشنگتن در منطقه خواهد شد.
خود بنایم البته ایجاد یک مسیر منطقهای برای گفتگو بین کشورهای حوزه خلیج فارس و ایران را تضعیف میکند. به عنوان مثال او پیشنهاد میکند که در قبال عربستان سعودی باید هم به این کشور فشار آورد و هم از آن حمایت کرد. با این حال، این دو سیاست با هم در تناقض هستند: وقایع اخیر نشان میدهد که ریاض بیشتر از آنکه تمایل به حمایت آمریکا داشته باشد، تمایل به از بین رفتن دارد. امتناع آمریكا از تلافی در برابر حمله مشکوك ایران علیه میادین نفتی عربستان سعودی در سال گذشته، پیام واضحی داشت مبنی بر اینكه واشنگتن قصد جنگیدن برای منافع سعودیها را ندارد. حالا ریاض هم مانند ابوظبی متوجه شده که باید به ایران نزدیک شود. از طرف دیگر، حمایت بی قید و شرط آمریکا از عربستان سعودی باعث شده این کشور روی به سیاستهای منطقهای تهاجمیتری، مانند جنگ در یمن، محاصره قطر، ربودن نخست وزیر لبنان و رویارویی با ایران بیاورد. در کنار همه اینها حمایت از ریاض باعث تشویق این کشور به افزایش سرکوبهای داخلی شده است.
بنایم برای تشویق عربستان سعودی جهت پیشبرد مسیری که مطابق با منافع و ارزشهای آمریکا باشد به دولت بایدن توصیه میکند که حداقل برای مدت زمانی محدود سیاستی آزمایشی در قبال ریاض به کار ببندد. در طی این مدت رئیس جمهور دموکرات باید سیاستهای خود را بر اساس انتظارات و اولویتهای جدید آمریکا تنظیم کند. با این وجود موفقیت چنین سیاستی بدون تعیین یک ضرب الاجل و حتی استفاده از اهرمی مثل تحریم بعید به نظر میرسد. این به معنای ساده بودن ادامه سیاستهای دولت اوباما و ترامپ است که هر کدام به روش خود ، از عربستان سعودی حمایت جدی میکردند. در نهایت اگر عربستان به سیاستهای تهاجمی خود ادامه دهد منطقه همچنان درگیر جنگ و بی ثباتی خواهد بود و اگر آمریکا بخواهد ریاض را تنبیه و از آن فاصله بگیرد این در واقع به ضرر خودش خواهد بود.
این امر به ویژه هنگامی صادق است که دولت بایدن مجبور شود روابط خود با ریاض را در دوران جانشین شدن محمد بن سلمان مدیریت کند. سوابق محمد بن سلمان، به ویژه در جریان قتل جمال خاشقچی که به نوعی موجب واکنش آمریکا هم شد، نشان میدهد که سیاستهای وی میتواند موجب نگرانی باشد. در چنین شرایطی، حمایت بی چون و چرا از او باعث میشود كه آمریكا در نقض حقوق بشر داخلی عربستان و ماجراجویی های منطقهای بیشتر همدست شود، این اتفاق به نوبه خود باعث كاهش تلاشها برای احیای دیپلماسی با ایران نیز خواهد شد.
نقص دیگر در تحلیل بنایم این است که وی ارزش استراتژیک عربستان سعودی را برای آمریکا با نزدیکی روزافزون ریاض به اسرائیل مرتبط میکند. با این حال، اگرچه نزدیکی سعودی و اسرائیل ممکن است به خودی خود تحول بدی نباشد، اما الحاق قریب الوقوع سرزمینهای فلسطین به خاک اسرائیل نکتهای است که به خودی خود ریاض را هم نگران میکند.
برای ایجاد یک تغییر واقعی در روابط آمریکا و عربستان سعودی و همچنین در جایگاه کلی آمریکا در خاورمیانه، بیش از آنکه به یک اصلاح ساختاری نیاز باشد به یک بازاندیشی عمیق و جسورانه نیاز است.
کنار گذاشتن هر دو سیاست واشنگتن مثل فشار حداکثری علیه تهران و حمایت حداکثری از ریاض به آمریکا اجازه میدهد تا مجددا بین روابط خود با عربستان سعودی و ایران تعادل برقرار کند. این دقیقاً همان چیزی است که دولت بایدن باید در دستور کار خود قرار دهد تا بدین شکل فاصله خود را با آتش تنشهای غرب آسیا حفظ کند.