پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : تاریخ ایرانی: آقای [...] مرد خوبی بود. در محله ما همه او را میشناختند. شغلش شغل خاصی بود و اکثر مشتریهایش در آستانه جشن و شادی پیشش میآمدند. زرگر بود و عصرها دکانش پر بود از زوجهای جوانی که برای خرید حلقه و انگشتری و دستبند و... ویترینها را وارسی میکردند و سر قیمت چانه میزدند. یک روز خبر دادند که جسدش در مغازه پیدا شده. این برای صاحب مغازهای که بیش از همه با پیوند و شادی در ارتباط بود غمی مضاعف به حساب میآمد. خبر به سرعت پیچید و همه را شوکه کرد. هنوز دو روز نگذشته بود که گمانهزنی اهل محل شروع شد. یکی میگفت فرزندانش برای ارث و میراث او را کشتهاند، دیگری از اختلافات او با صاحب قبلی محل کسبش گفت، یکی گفت کار دزدی ناشی بوده و هزار و یک احتمال دیگر که برخی با یقین بر زبان میآوردند.
وقتی به منابع موجود درباره ترورهای سیاسی تاریخ ایران نگاه میکنم، بیاختیار این حکایت به خاطرم میآید. زرگر محل ما دو روز قبل کشته شده بود و مردم در همان ۴۸ ساعت انواع و اقسام دلایل و شیوهها را برای روایت قتل او فراهم آوردند. روایتهایی که ناظر بیرونی که بیخبر از همهجا آنها را بشنود شاید باور کند اما بیشک هیچکس نمیتواند به یقین بر صحت آنها مهر تایید بزند.
بسیاری از ترورهای سیاسی در تاریخ ایران همین وضیعت را دارند. هر گروه و فردی بنا بر منافع و مواضع سیاسی خود ضارب و قاتلی را معرفی میکند تا پرونده را مختومه کرده باشد. در این میان برخی روایتها بیشتر مورد توجه قرار میگیرد و سینه به سینه نقل میشود اما بسیاری از این پروندهها در محضر تاریخنگاران همچنان گشوده باقی میماند. یکی از این پروندهها پرونده قتل سپهبد حاجعلی رزمآرا نخستوزیر دوران پهلوی ۵) تیر تا ۱۶ اسفند ۱۳۲۹) است. در این باره روایتهای گوناگونی وجود دارد که در سطور پیش رو مروری بر آن خواهیم داشت.
روایت رسمی از ترور در مجلس ختم
روز ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ مجلس ختم آیتالله فیض قمی از بزرگان حوزه علمیه قم بود و نخستوزیر هم از باب احترام حضور هرچند کوتاه مدت در این مراسم را در برنامه روزانه خود قرار داده بود. جمعیت فدائیان اسلام به واسطه رویکرد رزمآرا در زمینه نفت که مبتنی بر مخالفت با ملی شدن بود و با این استدلال که او به وابستگی کشور دامن میزند و میخواهد ایران را به دامان انگلستان بیاندازد، تصمیم به «اعدام انقلابی» او گرفته بودند. خبر حضور رزمآرا در مجلس خم آیتالله فیض که رسید از سوی فدائیان بهترین فرصت تشخیص داده شد. خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام هنگامی که رزمآرا وارد صحن مسجد سلطانی شد از پشت او را هدف قرار داد و با شلیک سه گلوله به قتل رساند. رزمآرا در هنگام ترور از سوی اسدالله علم مشاور شاه همراهی میشد، همراهی جنجالبرانگیزی که زمینهساز برخی گمانهزنیهای بعدی شد. خلیل طهماسبی بعد از سوءقصد بازداشت شد اما چندی بعد با تصویب ماده واحدهای از سوی نمایندگان نزدیک به جبهه ملی در مجلس شورای ملی که بر «خیانت علی رزمآرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران» صحه میگذاشت، بیگناه تشخیص داده شده و از زندان آزاد شد.
موقعیت سیاسی رزمآرا در هنگام مرگ
سپهبد رزمآرا در میان سیاسیون چهره محبوبی نبود. اسلامگرایانی چون فدائیان اسلام او را وابسته و عامل بیگانه میدانستند و چهرههایی چون دکتر محمد مصدق که آن زمان نماینده مجلس شورای ملی بود نیز او را مانعی در راه ملی شدن صنعت نفت قلمداد میکردند و از این زاویه به مخالفت با او برخاسته بودند. رزمآرا در مقام نخستوزیری از لایحه گس- گلشائیان که به عقیده ملیگرایان با افزایش وابستگی به بریتانیا، منافع ملت ایران را زیر پا گذاشته بود حمایت کرد و بدین ترتیب مغضوب ملیگرایان شد. در این میان برخی روایتها از نارضایتی شاه از او نیز حکایت دارند، روایاتی که باعث شد پس از ترور او، انگشت اتهام ناظران به سوی هر سه طیف فدائیان، ملیگرایان و دربار نشانه رود. فدائیان اسلام که خود به مشارکت در ترور معترفند اما احتمالاتی که درباره دخالت ملیگرایان و دربار در ماجرای ترور رزمآرا مطرح شده نیز خود محل بحث است.
ملیگرایان و تشویق فدائیان اسلام به ترور
برخی مورخان مرور رویکرد و موضع ملیگرایان نسبت به عملکرد رزمآرا در دوران نخستوزیری را با نقل جملهای از محمد مصدق نماینده شاخص ملیگرایان در مجلس شورای ملی خطاب به رزمآرا در جلسه هشتم تیرماه ۱۳۲۹ همراه میکنند. جایی که دکتر محمد مصدق با عصبانیت به سخنان نخستوزیر تاخته و گفت: «به وحدانیـّت حق، خون میکنیم! خون میکنیم، میزنیم و کشته میشویم! اگر شما نظامی هستید، من از شما نظامیترم. میکُشم! در همین مجلس شما را میکشم.» صراحت دکتر مصدق در این مقطع در مواجهه با رفتارهای سیاسی رزمآرا بسیاری را به این نتیجه میرساند که ملیگرایان از ترور رزمآرا حمایت میکردهاند. موضوعی که از سوی برخی چهرههای شاخص فدائیان نیز مورد تایید قرار گرفته است. حاج مهدی عراقی در کتاب «ناگفتهها» از تشکیل جلسهای با حضور نواب صفوی رهبر فدائیان و تمامی اعضای مرکزیت جبهه ملی جز مصدق که به سبب بیماری حضور نیافته بود، پیش از ترور رزمآرا و پس از بالا گرفتن شایعات درباره تلاش نخستوزیر برای کودتا و انحلال مجلس سخن میگوید. از جمله حاضران در این جلسه میتوان به دکتر سیدحسین فاطمی، سیدمحمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، دکتر مظفر بقایی، سیدابوالحسن حائریزاده، سیدحسین مکی، دکتر کریم سنجابی و دکتر سیدعلی شایگان اشاره کرد. جلسهای چند ساعته که نواب در آن با تشریح وضعیت کشور تنها سد مقابل مسیر ملی شدن نفت را رزمآرا دانسته و از حذف او سخن میگوید. عراقی مینویسد: «سید گفت که تنها سد راه حرکت ما یا سد راه اجرای این برنامهها، وجود آخرین تیر ترکش انگلستان، یعنی رزمآرا است. اگر رزمآرا از سر راه برداشته بشود ما به پیروزی نزدیک هستیم. چه بسا پیروزی را در دو قدمی خودمان میبینیم و به یاری خدا این کارها را انجام خواهیم داد.»
به گفته عراقی در همین جلسه نواب صفوی چهار شرط را برای همکاری با جبهه ملی و حذف رزمآرا مطرح کرد: «اول محاکمه و مجازات کسانی که در جنایات دوره رضاخان مانند واقعه مسجد گوهرشاد، شهادت مدرس، قتل عام روحانیون دخالت داشته و هنوز در قید حیات بودند. دوم تلاش برای برقراری فرهنگ اسلامی در کشور. سوم محاکمه و مجازات خوانین ظالم که کمترین اعتنایی به حقوق مردم نداشتند و چهارم برقراری عدالت اجتماعی در جامعه.» به گفته عراقی «اعضای حاضر در جلسه همه این شروط را پذیرفتند و دکتر مصدق نیز متعهد شده بود که تصمیمات جلسه برای او هم لازمالاجرا باشد.» بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که ملیگرایان با شرط اجرای دستورات اسلام در دوران بعد از رزمآرا به ترور او توسط فدائیان اسلام رای مثبت دادهاند و از این منظر نقشی غیرقابل انکار در به انجام رسیدن این مهم دارند.
نصرالله شیفته در کتاب «زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی» درباره روز ترور رزمآرا مینویسد: «دکتر فاطمی را دیدم که به اتفاق مهندس حسیبی از ساختمان منزل فاطمی خارج میشدند. دکتر فاطمی که حالت هیجانزدهٔ مرا دید، بدون مقدمه پرسید: ها؟ چه خبر شده که این طور هیجانزده آمدهای؟ من بدون مقدمه ماجرا را در یک جمله گفتم: رزمآرا را در داخل مسجد شاه زدند! وی پرسید: چه کسی این خبر را به تو داد؟ جواب دادم: دو جوان که تصور میکنم از فدائیان اسلام بودند. درست به خاطر دارم، در همین لحظه مهندس حسیبی که در کنار ایستاده و به این سوال و جوابها به دقت گوش میداد، ناگهان به ساعت مچی خود که درست بیست دقیقه به ظهر را نشان میداد، نگاهی کرده و گفت: الحمدلله، از این لحظه دیگر نفت ملی شده است.»
شیفته درباره واکنش دکتر مصدق به ترور رزمآرا هم مینویسد: «جلسه فورمول ملی شدن صنعت نفت بود. در این نشست سری به دستور دکتر مصدق حتی منشیها حق نداشتند حضور داشته باشند. نزدیک ساعت ۱۲ ظهر، یکی از اعضای کمیسیون به نام نصرتالله کاسمی برای رفتن به دستشویی از اتاق کمیسیون بیرون آمد و از ترور رزمآرا باخبر شد. وی سراسیمه وارد اتاق محل برگزاری کمیسیون شد و فریاد برآورد: آقایان، رزمآرا را کشتند. دکتر مصدق که با دیگر اعضا سرگرم گفتوگو بود، با خونسردی، بدون آنکه مذاکرات را قطع کند، چنین واکنشی نشان داد: خبر مهمی نبود، ما مشغول کار خودمان باشیم. عدهای اعضای کمیسیون وحشتزده قصد خارج شدن از جلسه داشتند که با سماجت دکتر مصدق مواجه شدند. وی گفت: باید ما کارمان را تمام کنیم. چند نفر از نمایندگان اصرار به خروج داشتند. حتی عامری عصبانی شده و گفت: من از عضویت کمیسیون نفت استعفا میکنم. در مقابل، دکتر مصدق، مکی، حائریزاده و اللهیار صالح خونسرد سر جای خود نشسته بودند و به مذاکرات ادامه دادند. به جز عامری که استعفا کرده و خارج شده بود.»
دو روز بعد از ترور رزمآرا گروهی از رهبران جبهه ملی در میتینگی ۷۰ هزار نفری در میدان بهارستان شرکت کردند و در این گردهمایی دکتر فاطمی، با ابراز خوشحالی ضمنی از ترور رزمآرا نخستوزیر و هژیر وزیر دربار، این دو واقعه را نمونههایی از علاقه مردم رشید پایتخت به آزادی آراء و عقاید خویش دانست.
شاه، دربار و ترس از کودتای رزمآرا
علاوه بر جبهه ملی که آشکارا و بر اساس گفتههای افراد موثر در ترور رزمآرا موافقت ضمنی با ترور رزمآرا داشتهاند برخی روایتها حاکی از رضایت دربار از ترور اوست. برخی این رضایت را ناشی از ترس دربار از ترور رزمآرا میدانند. از جمله کسانی که چنین روایتی از نگاه دربار به ترور رزمآرا دارد آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی است. حبیبالله مهرجو نویسنده کتاب خاطرات و اسناد مرتضی کاشانی در این باره میگوید: «در مورد اینکه ترور رزمآرا به نهضت ملی شدن نفت ارتباط دارد شکی نیست، زیرا مهمترین سد در به سرانجام رسیدن نهضت ملی شدن نفت همین رزمآرا بود که توسط فدائیان اسلام و با موافقت آیتالله کاشانی از سر راه برداشته شد. در مورد اینکه قتل رزمآرا به تحریک عاملین دربار بوده، آقای مرتضی کاشانی اشارت خوبی کرده. ایشان گفتهاند که یکی از مخالفان سرسخت رزمآرا، شاپور علیرضا بوده که گویا خیلی هم از رزمآرا میترسید. آقای کاشانی از جانب یکی از دوستانشان نقل میکند که در مجلسی علیرضا پهلوی در مورد رزمآرا صحبت میکرده و موقع صحبت کردن از ترس رزمآرا لبش میلرزید. آقای کاشانی عقیده دارند که رزمآرا میخواست بر ضد شاه کودتا کند زیرا رابطهٔ نزدیکی هم با خسرو روزبه و حزب توده داشته. بهنظر میرسد که خودِ شاه هم موافق ترور رزمآرا بوده زیرا به قدرت وی پی برده بود. آقای کاشانی در خاطراتشان نقل میکنند که پس از ترور رزمآرا، اسدالله علم به نزد شاه میرود و میگوید: قربان! کلک کنده شد».
موضوع رضایت دربار از حذف رزمآرا به گمانهزنیهایی درباره دخالت نزدیکان شاه در برنامهریزی این ترور منجر شد. موضوعی که یک روز پس از ترور، در شمارهٔ ۲۰۵۱ نشریه «داد» اینچنین مطرح شد: «ذکر این مطلب نیز بیمورد نیست که اسدالله علم پادوی محمدرضا شاه که در کابینهٔ رزمآرا سمت وزارت کار را داشت کسی بود که رزمآرا را به مقتل (مسجد...) برد و اولین شخصی بود که خبر قتل وی را به شاه رسانید.»
این گمانهزنیها همان زمان آنچنان بالا گرفت که اسدالله علم برای پاسخگویی به اتهام دخالت در ترور به دادگستری احضار شد. گمانهزنیهایی که زمینهٔ آن همراهی علم با رزمآرا در هنگام ترور بود. بر اساس اسناد دادگستری، بازجو از اسدالله علم پرسیده «به قرار اطلاع جنابعالی در روز ۲۹/۱۲/۱۶ در مسجد شاه و هنگام ترور مرحوم رزمآرا نخستوزیر حضور داشتهاید، و مخصوصاً قبلاً خود جنابعالی به مسجد تشریف بردهاید و چون نخستوزیر نبوده است مجدداً به نخستوزیری تشریف آورده، و مجدداً به معیت ایشان به مسجد تشریف بردهاید و در هنگام ترور هم حضور داشتهاید، ضمناً میشود جریان کار و مشاهدات خودتان را در این باب مرقوم فرمایید.» علم در پاسخ اعلام کرد که در بازگشت از سفر اصفهان، برای انتقال برخی مشکلات این شهر به نخستوزیر به دفتر نخستوزیری رفته و به اصرار رزمآرا همراه او عازم مسجد شاه شده است. علم در بازجوییهای خود مینویسد: «آقای غضنفری رییس دفتر ایشان وارد اطاق شد، و چند فقره یادداشت جلوی ایشان گذاشت که گویا کارهای روز ایشان بود. آقای نخستوزیر پس از نگاه کردن به یادداشتها گفتند بیا برویم مسجد. به ایشان عرض کردم من آنجا بودم، دیگر حالا نمیآیم، بعد که مراجعت فرمودید تلفن بفرمایید خدمت برسم. اصرار کردند که بیا برویم، چند دقیقه در راه وقت داریم صحبت کنیم. بین راه صحبت امور اصفهان بود. جلوی در مسجد باز خواستم برگردم، اصرار کردند بیا برویم تو، باز هم صحبت کنیم. من هم باتفاق ایشان رفتم. از در مسجد که داخل شدیم دو طرف در کمال نظم پاسبانها ایستاده بودند، با هم مذاکره میکردیم و میرفتیم، غفلتاً صدای سه تیر از پشت سر به گوشم رسید، و نخستوزیر با صورت به زمین غلطید، من قدری متوجه ایشان شدم و بعد به عقب برگشتم ببینم چه اتفاقی افتاده، دیدم عدهای پاسبان و جمعیت بهم ریختهاند و گلاویز هستند.»
محمود هدایت، معاون پارلمانی و برادر همسر رزمآرا هم در مرحله تحقیقات، با تایید سخنان علم مینویسد: «روز چهارشنبه ۱۶ اسفند، مثل سایر ایام به دفتر خودم رفتم. ارباب رجوعها هم مثل سایر ایام به سراغم آمدند. در حدود ساعت نه آقای علم وزیر کار وقت که روز قبل از مسافرت اصفهان برگشته بود وارد شد، گفت آمدم خدمت آقای نخستوزیر برسم تشریف نداشتند، گفتم اینجا تشریف داشته باشید خواهند آمد.»
در نگاه اول این اسناد نشان میدهد دستکم بر اساس قول علم، اینکه رزمآرا به اصرار او به مسجد شاه رفته، شایعهای بیش نیست. موضوعی که مخالفان «فرضیه احتمال دخالت دربار در ترور رزمآرا» آن را نشانهای از رد این فرضیه میدانند. آنان همخوانی اظهارات علم با اظهارات محمود هدایت برادر همسر رزمآرا را دلیلی دیگر بر رد فرضیه دخالت دربار میدانند. استناد به همخوانی سخنان برادر همسر رزمآرا با گفتههای علم برای اثبات عدم دخالت علم در ماجرای ترور، آن هم در کشوری که هنوز بعد از سالها برخی احتمال دست داشتن آخرین شاه در وقوع سانحه سقوط هواپیمای حامل برادرش را منتفی نمیدانند، چندان متقن به نظر نمیرسد. این گونه نتیجهگیریها در بهترین حالت ممکن تحلیلهایی است که هرچند با عقل جور درمیآید اما باز هم نمیتواند به استدلالهایی یقینآور تبدیل شود.
فدائیان اسلام از جمله مخالفان جدی طرح احتمال دخالت دربار در ترور رزمآرا هستند، تا آنجا که محمدمهدی عبدخدایی از اعضای فدائیان اسلام طرح این موضوع را توطئه جبهه ملی میداند. او زمستان ۸۹ در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» درباره احتمال دخالت دربار در ترور رزمآرا گفت: «این تحلیل در سال ۱۳۵۸ و از طرف جبهه ملی مطرح شد. جبهه ملی بخاطر اینکه دکتر مصدق را سمبل ملی شدن نفت قرار دهد و همه میدانستند که اگر رزمآرا کشته نمیشد، نفت ملی نمیشد، این پرونده دروغین را ساختند؛ درحالیکه الان خود پرونده ترور رزمآرا در دادگستری هست، من این پرونده را دیدم. این دروغ بزرگ را که باید بگوییم دروغ آوریل است، جبهه ملی ساخت درحالیکه شخصیتهایی مثل آیتالله طالقانی که به راستگویی معروف است، در ۱۴ اسفند سال ۵۷، یعنی ۲۸ سال بعد از آن واقعه میگوید «آنها (فدائیان اسلام) یک اقدام انقلابی کردند، وکلای مردم به مجلس رفتند (که منظورش قتل هژیر بود)، اقدام دوم انقلابی کردند نفت ملی شد.» حتی بعد از اینکه مجلس دوره هفدهم عفو خلیل طهماسبی را تصویب کرد، بازپرس احضاریهای برای نواب صفوی فرستاد مبنی بر اینکه درست است که مجلس قاتل را عفو کرده، اما تحریککنندگان را عفو نکرده است. چون شما جزو محرکین قتل رزمآرا هستید، به عنوان محرک قتل به دادگستری احضار میشوید. حتی سال ۳۴ قبل از شهادت نواب صفوی، او را با دکتر مصدق رودررو کردند که دکتر مصدق دستهایش را روی گوشش گذاشت و گفت من این مرد را نمیشناسم. نواب را با آیتالله کاشانی هم روبهرو کردند. حتی عفو خلیل طهماسبی را دوباره به مجلس هجدهم بردند، در این مجلس عفو را لغو کردند؛ فلذا آزموده، دادستان ارتش محرکین قتل رزمآرا را مورد تعقیب قرار داد، از جمله دکتر مصدق و حسین مکی. آنها آیتالله کاشانی و دکتر بقایی را در این رابطه دستگیر کردند. نواب صفوی همه اینها را در پرونده گفته و این پرونده موجود است. تمام این افسانهها بعد از انقلاب بوجود آمد برای اینکه باستانگراها، مصدق را سمبل ملی شدن نفت قرار دهند.»
گلولهای که رزمآرا را کشت
برخی هواداران فرضیه دخالت دربار در ترور رزمآرا از طرح این ادعا که اسدالله علم با کشاندن نخستوزیر به مسجد شاه مقدمات ترور را فراهم آورد گذر کرده و حتی از شلیک گلوله از سوی محافظان رزمآرا به دستور دربار سخن میگویند. از جمله این افراد منوچهر رزمآرا برادر نخستوزیر ترور شده است. برادر کوچکتر رزمآرا میگوید: «برادرم بدلیل هوش و پشتکار و صلاحیت در فنون نظامی ترقی بسیار سریع و بیسابقهای تا احراز درجه سپهبدی در سن ۴۷ سالگی نمود. او در راس ستاد ارتش، کلیه امور حساس و مهم مملکت را زیر نظر داشت و به همین دلیل در ارتش ایران، بخصوص در کادر جوان از محبوبیت و پرستیژ بزرگی برخوردار بود، ولی در مراجع کهنهکار و کهنهپرست و رجال سیاسی پیر و فرسوده و دربار دشمنان متعددی برای خود ایجاد کرده بود. ترور او ناشی از اتفاقنظر سیاست خارجی بین دولت آمریکا و انگلستان بود. عوامل اجرایی و داخلی و بازوی قتل، ظاهر اجراییاش به فدائیان اسلام واگذار شد، اما طراحی دقیق و عملی ترور توسط عوامل دربار انجام شد. کارگردانی ترور هم توسط اسدالله علم وزیر کار آن زمان صورت گرفت که خود و خانوادهاش پل ارتباطی انگلستان در ایران بودند.»
برخی زندانیان همبند خلیل طهماسبی هم بر این نظرند که اگرچه خلیل طهماسبی قصد انجام این کار را داشت ولی در واقع گلوله او به رزمآرا نخورد، بلکه نخستوزیر ایران با گلولهای با کالیبر بزرگ مربوط به یک اسلحه کلت کمری که تنها در اختیار ارتش بود، کشته شده است. سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی در کتاب خاطرات خود با طرح این ادعا مینویسد: «وسیله تیراندازی خلیل طهماسبی، به اتفاق نظر یک شش تیر کوچک بود. گلوله ۶ تیر، دارای کالیبر کوچک و سرعت اولیه کمی است. چنین گلولهای، حتی از پارچه پالتویی ضخیم دولا به اشکال میتواند عبور کند. و به فرض عبور، سوراخ ورودی کوچکی به وجود میآورد، و معمولاً قدرت کافی برای خروج از بدن را ندارد. وسعت زیاد زخم گلوله در بدن رزمآرا و نفوذ عمیق آنجای شک باقی نمیگذاشت که گلوله از اسلحه کمری پرقدرت با کالیبر بزرگ رها شده و سلاح کمری «کلت» مناسبترین سلاحی بود که ممکن بود چنان اثری ایجاد کند. این سلاح منحصراً در اختیار ارتش بود. ضارب واقعی یک گروهبان ارتش (از محافظان رزمآرا) بود که با هماهنگی دربار و شخص اسدالله علم در لباس غیرنظامی مامور انجام این کار شد. رزمآرا که به اصرار و راهنمایی علم به طرف مسجد حرکت کرد، بلافاصله پس از بلند شدن صدای گلوله طهماسبی به دست آن گروهبان کشته شد. آنهایی که اثر گلوله را در بدن رزمآرا معاینه کرده بودند شک نداشتند او با گلولۀ کلت کشته شده بود نه با گلوله اسلحهٔ خفیف...»
با وجود ادعاهای رحمانی و منوچهر رزمآرا درباره اسلحهای که منجر به مرگ حاجعلی رزمآرا شده، اسناد موجود در دادگستری نوع اسلحه را متفاوت با آنچه آنان مطرح میکنند، به ثبت رسانده است. بر اساس این اسناد و به استناد نظر کارشناسان نظامی، نوع اسلحه استفاده شده در ترور رزمآرا نه یک اسلحه شش تیر بلکه نوعی اسلحه براونیک بلژیکی بوده است. ستوان یکم کریم خالقپناه کارشناس اداره فنی شهربانی و عباس فروتن کارمند شعبه اول اداره آگاهی، در گواهی کارشناسان فنی اسلحهشناسی که به تاریخ ۲۷ آذر ۱۳۳۰ صادر شده به طور قطع گلولههای شلیک نشده را با گلولهها و پوکههای به دست آمده در صحنه قتل یکسان و متعلق به اسلحه خلیل طهماسبی دانستهاند. این نظر توسط سرهنگ دوم نامدار بهمن کارشناس فنی ارتش هم مورد تایید قرار گرفته است.
اگر ماجرای شلیک همزمان از دو اسلحه را با قبول آنچه از اسناد دادگستری برجای مانده نادیده بگیریم، اگر از دخالت اسدالله علم در آمدن رزمآرا به واسطهٔ همخوانی اظهاراتش با گفتههای برادر همسر رزمآرا بگذریم، اگر سخنان دکتر مصدق در مجلس علیه رزمآرا را ناشی از احساسات لحظهای بدانیم، باز هم دیدارهای نواب با سران جبهه ملی، گفتههای آیتالله کاشانی درباره سخنان علیرضا پهلوی و دهها گفته و شنیده دیگر در باب ترور رزمآرا این پرونده را به ابهامی تاریخی تبدیل میکند. مثل ماجرای همان زرگری که با وجود اینکه بعدها گفته شد سارقی ناشی او را از پای درآورده هنوز هم گاهی سوژهٔ بحث اهل محل میشود. کسانی که میگویند آخر معلوم نشد که آقای [...] را چه کسی کشت!
منابع:
گزارش قتل رزمآرا، کاوش در یک شبهه، مجله پانزده خرداد، دوره اول، بهار ۱۳۷۵
اسرار قتل رزمآرا، محمد ترکمان، انتشارات موسسه فرهنگی خدماتی رسا
ادعای قتل رزمآرا توسط دربار دروغ است، گفتوگو با محمدمهدی عبدخدایی، تاریخ ایرانی، دیماه ۸۹
ناگفتهها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، انتشارات موسسه فرهنگی خدماتی رسا
محمد مصدق؛ آسیبشناسی یک شکست، علی میرفطروس
فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد و اندیشه، سیدهادی خسروشاهی، انتشارات اطلاعات
رزمآرا میخواست بر ضد شاه کودتا کند، گفتوگو با حبیبالله مهرجو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی