پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح شرفیاب شدم، شاهنشاه را کسل دیدم، فکر کردم بابت تلفات زیاد زلزله است. بعد معلوم شد در انجام یک امر شاهنشاه قدری قصور شده. توضیحاتی که عرض کردم، روشن شدند که تقصیر از کسی نبود. بعد سر حال آمدند. مدتی مرا نگاه داشتند. بیچاره اقبال، رئیس هیاتمدیره شرکت نفت و مدیرعامل، منتظر مانده بود... بیشتر مدت اتفاقا به مذاکرات مربوط به نفت گذشت. به این معنی که به من اوامری دادند که با مدیرعامل شرکتهای عامل در خصوص [اضافه برداشت] و همچنین ساختن تصفیهخانه بزرگی در بوشهر صحبت کنم. همان وقت فکر میکردم، بیچاره اقبال که در اتاق مجاور منتظر است، چه کاره است؟ مدتی هم به شوخی و مزاح گذشت...
بعد مرخص شدم. مدیرعامل شرکتهای عامل – کنسرسیوم نفت – را خواستم، اوامر شاهانه را ابلاغ کردم...