سرویس تاریخ «انتخاب»: ساعت ۷ و ۲۵ دقیقه بعدازظهر روز شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ امیرعباس هویدا، نخستوزیر ۱۳ ساله رژیم شاه در پی شش و نیم ساعت محاکمه، در پی اعلام تنفس و در حالی که مامورین او را از راهرویی به سمت حیاط میبردند، با شلیک گلولهای، که مشخص نشد دقیقا از جانب چه کسی [صادق خلخالی یا هادی غفاری؟! روایات متفاوت است] اعدام شد. هویدا که در طول دادگاه دستپاچه و هیجانزده به نظر میرسید، درخواست یک ماه فرصت برای نوشتن خاطرات دوران صدارتش کرد. دومین جلسه دادگاه امیرعباس هویدا در شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی، در زندان قصر، ساعت یک بعدازظهر روز شنبه ۱۸ فروردین ۵۸ آغاز به کار کرد. دادگاه سپس، رسیدگی به پرونده هویدا را پس از وقفهای که در محاکمه او پدید آمده بود ادامه داد. گزارش آخرین جلسه دادگاه هویدا را به روایت روزنامه آیندگان مورخ ۱۹ فروردین ۱۳۵۸، در پی میخوانید:
رئیس دادگاه با اشاره به نخستین جلسه محاکمه هویدا که پیش از نوروز تشکیل شد به درخواست هویدا و به عنوان تنفس معوق ماند، گفت: «در جلسه قبل شما به چگونگی اتهامهایتان پاسخ گفتید و سیستم حاکم بر جامعه را گناهکار دانستید. جلسه امروز در ادامه همان جلسه است، برای آنکه بار دیگر از اتهاماتی که متوجه شما است مطلع شوید و از خود دفاع کنید، نماینده دادسرای انقلابی اسلامی متن کیفرخواست صادره از سوی دادستان را علیه شما میخواند.»
آنگاه نماینده دادسرای انقلابی به خواندن کیفرخواست پرداخت و طی آن هویدا را به خیانت به ملت و مملکت متهم کرد. دادستان در پی کیفرخواست افزود: «در حکومت ۱۳ ساله خود نه تنها به ملت خیانت کردید بلکه باعث شدید که اجنبی بر سرنوشت ملت و مملکت ما حاکم شود. در زمان صدارت شما کشاورزی ایران به نیستی کشانیده شد و صنعت که بایستی روزبهروز رونق بیشتری میگرفت، تبدیل به صنعت مونتاژ که از کشورهای سرمایهداری تغذیه میشد گردید.»
دادستان همچنین اظهار داشت: «با برنامههای طول صدارت شما آزادی از ملت ایران سلب گردید و فضای کشور ما را خفقان و سانسور شدیدی احاطه کرد، به طوری که هیچکس قادر نبود حرف خود را بزند. نویسندگان و روزنامهنگاران ناگزیر بودند تحت سانسور شدید و فشار، حقایق را به نفع رژیم شاه سابق که شما عامل اجرای فرامین و سیاستهای او بودید، تحریف و لوث کنند.»
هویدا: ما گرفتار سیستمی بودیم که هرکسی در آن سیستم به نحوی در خدمت رژیم بود. هر برنامهای که دولت مجری آن بود، به وسیله گروهی که به عنوان کارشناس در وزارتخانهها مشغول برنامهریزی بودند، طرح و به وسیله وزیر آن وزارتخانه به دولت پیشنهاد میشد. دولت هم آن را تصویب می کرد و پس از تصویب به مجلس واگذار مینمود. در چنین سیستمی به عقیده من مجلس سنا و شورای ملی که نمیباید لوایح ضدمردمی را تصویب میکردند اگر دولت خلاف مصالح ملی قدم برمیداشت، این وظیفه رئیس دیوان عالی کشور بود که به دولت بگوید فلان قانون و فلان عمل مخالف مصالح ملی است.
رئیس دادگاه: شما به عنوان نخستوزیر یک کشور دارای مشاورانی بودید که فقط یکی از آنان بهترین حقوقدان این مملکت به شمار میرفت و ظرف ۲۴ ساعت به حکم شما ریاست دیوان عالی کشور را به عهده گرفت. آیا این شخص که از دوستی صمیمانه شما هم برخوردار بود به شما نگفت که کارتان خلاف قانون و مصالح ملی است؟
هویدا: اولا آن شخص را که میگویید، بعدها سناتور شد. نه اینکه بعد از ۲۴ ساعت رئیس دیوان عالی کشور شده باشد. از آن گذشته آنها چیزی نمیگفتند. وقتی مثلا سالروز ششم بهمن بود، همه میآمدند و در این جشن شرکت میکردند.
رئیس دادگاه: آنان را به این قبیل مراسم میبردند، نه آنکه به خواست خود شرکت کنند.
هویدا: بله. آنها را بر خلاف میل خود به چنین مراسمی میبردند، اما بالاخره و به هر حال حاضر میشدند و برای آن سیستم تظاهرات میکردند. یعنی تایید آن سیستم... اگر میگویید من به عنوان نخستوزیر باید کنار میرفتم و ادامه نمیدادم حق با شماست، اما اگر من نمیکردم، شخص دیگری میکرد.
نماینده دادستان: اینکه میگویید اگر من نمیکردم، کس دیگری انجام میداد به این معناس که اگر امام حسین را شمر نمیکشت، کس دیگری میکشت. این پاسخ چیزی از اتهام شما نمیکاهد.
هویدا: سیستم آنطور بود. من آن سیستم را به وجود نیاورده بودم. قبل از من و بعد از من نخستوزیرانی بودند که با این سیستم کار کردند. من هم ادامهدهنده همان راه بودم نه به وجودآوردنده...
دادستان: آقای هویدا! شما در جلسه قبل هم چنین حرفهایی زدید و سیستم را مقصر دانستید. دادگاه شما را محاکمه میکند، بلکه سیستم را محاکمه میکند، سیستمی که شما نماینده و مجری آن هستید. در آن سیتسم ملت نادیده گرفته شده بود. کشور تحت نفوذ بیگانگان بود. ساواک جوانان و مبارزان را به طرز فجیعی شکنجه میکرد و به قتل میرساند. به طور خلاصه بگویید آیا این سیستم به نظر شما درست بود، که شما ادامهدهنده آن بودید؟
هویدا: من از کارهای ساواک هیچ اطلاعی نداشتم.
رئیس دادگاه: اما رئیس ساواک معاون شما بود. چطور ممکن است رئیس از کارهای معاونش بیاطلاع باشد؟
هویدا: من از طریق تشکیلات بینالمللی از شکنجههای ساواک مطلع شدم. رئیس ساواک البته معاون من بود اما نه از من دستور میگرفت و نه کارها را به من گزارش میداد. ساواک، سیاست خارجی، سیاست اقتصادی و کشاورزی و غیره، به وسیله مسئولان مستقیمش با پادشاه در تماس بودند و پادشاه نظرات خود را ابلاغ میکرد.
رئیس دادگاه: پس شما چکاره بودید؟
هویدا: من فقط هماهنگکننده بودم. ببینید وقتی دانستم که در محکمه انقلابی اسلامی جواب پس میدهم خوشحال شدم و دانستم که اساس کار بر عدل است؛ بنابراین سعی کردم که با شما صادقانه سخن بگویم. به همین جهت هم با جسارت میگویم اینگونه که شما صحبت میکنید انگار من پادشاه بودهام و پادشاه نخستوزیر. پادشاه بر طبق قانون اساسی رئیس قوه مجریه بود و ما همه حتی شاید شما هم از او اطاعت میکردید.
رئیس دادگاه: هدف دادگاه از این جلسات رسیدن به حقایق است، اما شما حرفهای گذشته را تکرار میکنید. اگر حرفهایی جز این دارید بزنید.
هویدا: حرف دیگری غیر از آنچه گفتم ندارم. شما هم که تاکید میکنید که وارد جزئیات نشوید. در کلیات همینهاست که گفتهام. فقط از جوانانی که به وسیله ساواک شکنجه شدهاند میخواهم مرا عفو کنند. من هم به وسیله ساواک توقیف شده بودم و به زندان افتادم. اگر عمرم کفاف دهد، کتابی خواهم نوشت که در آن از شهریور بیست تا آخرین روز صدارتم سخن خواهم گفت.
رئیس دادگاه: حرف دیگری دارید؟
هویدا: خیر.
بدین ترتیب دادگاه وارد شور شد و پس از یک ساعت او را به عنوان مفسد فیالارض به اعدام محکوم کرد و حکم اعدام بلافاصله اجرا شد.
در حاشیه دادگاه
هویدا در جایی از حرفهایش میگفت: «یک ماه به من فرصت دهید تا خاطرات زمان صدارتم را بنویسم، مطمئنم که این کتاب برای تاریخ ایران ارزشمند خواهد بود.» معتقد بود: «این مملکت گرفتار مسائلی است که میگویم» و وقتی رئیس دادگاه اظهار داشت: «در دفاع به نفع خود هرچه دارید بگویید.» گفت: «نه. ایرانی هستم و نمیگویم.»
در طول دادگاه دستپاچه و هیجانزده به نظر میرسید بهخصوص وقتی که او را از دادگاه بیرون بردند.
جلسه دادگاه از ساعت یک بعدازظهر دیروز [شنبه ۱۸ فروردین ۵۸] تا ساعت ۶ و نیم به طول انجامید.
شور دادگاه یک ساعت طول کشید.
در ساعت هفت و بیست و پنج دقیقه اعدام شد.
حاضر نشد مادر خود را ملاقات کند و میگفت: «میخواهم مادرم همان تصویر قبلی را از من داشته باشد.»
میگفت: «من مفسد فیالارض نیستم. به خوبی عربی میدانم و به معنای مفسد فیالارض واقفم.»
از روزهای پیش از ورود امام خمینی و تشکیل کمیته استقبال تا ورود ایشان، رخدادهای مدارس رفاه و علوی و دستگیری مقامات سیاسی و نظامی رژیم پهلوی، روایات بسیاری وجود دارد که هرچه از مبدا زمانی خویش فاصله بیشتری میگیرند، گاه تناقض آنها نیز با یکدیگر بیشتر میشود. یکی از این روایات، ماجرای دستگیری امیرعباس هویداست. از دادگاه و چگونگی اعدام او اگر بگذریم، جریان تسلیم و تحویل او به مدرسه رفاه نیز ماجرایی شنیدنی است؛ ماجرایی که روایات شاهدان عینی آن با یکدیگر همپوشانی ندارد. «تاریخ ایرانی» در آستانه ورود انقلاب به چهلمین سال حیات خود، سراغ خسرو سیف، از اعضای جبهه ملی و عضو کمیته استقبال از امام رفته و با او به بازخوانی آن روزها پرداخته است.
چهره ها در «انتخاب»؛
محاکمه و اعدام هویدا به روایت صادق خلخالی: گفت: حضرت خلخالی! خواهش میکنم به مدت دو ماه اعدام مرا
نامهگردی در «انتخاب»؛
در آخرین جلسه دادگاه هویدا چه گذشت؟ / هویدا به رئیس دادگاه: اینطور که شما صحبت می کنید، انگار من پادشاه بودهام و پادشاه، نخستوزیر / اگر عمرم کفاف دهد، کتابی خواهم نوشت
به تاخیر بینداز / آقای جنتی هم به عنوان حَکَم حضور داشت / همه تلفنها را قطع و گوشیها را در یخچال گذاشم / با مهندس بازرگان بر سر هویدا دستبهیقه شدم / به هویدا گفتم، اینجا مشروب زیاد است، میل داری؟ گفت: دست از شوخی برنمیداری