arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۳۷۲۸۴
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۲۹ اسفند ۱۳۹۸

یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۵۳: مطلقا سیستم دموکراسی غربی را ما نمی‌توانیم این‌جا پیاده کنیم!

[به سفیر آمریکا] گفتم: «البته ولی این را باید در نظر داشته باشید که مطلقا سیستم دموکراسی غربی را ما نمی‌توانیم این‌جا پیاده کنیم. بعد هم این حزب نیست، این یک رستاخیز است که عموم مردم در آن شریک‌اند و حق همه جور حرف زدن و آزادی در چهارچوب آن دارند، بدون آن‌که از طرف حزب اکثریت تکفیر شوند. در حقیقت آزادی بیش‌تری حالا برقرار شده است.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۵۳: مطلقا سیستم دموکراسی غربی را ما نمی‌توانیم این‌جا پیاده کنیم!

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:

صبح ساعت ۷.۳۰ سفیر آمریکا را برای صبحانه مهمان کردم که اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ کنم. گفتم: «می‌دانستم شما خیلی [ساده] naive هستید، ولی نمی‌دانستم این اندازه. شنیده‌ام اعضای سفارت شما می‌گویند دموکراسی در ایران مرد، یا شاید بعضی از آمریکایی‌های مقیم تهران، نه سفارت، این حرف‌ها را می‌زنند. بعد هم گفته‌اند چون هویدا خیلی [وجیه‌المله] populaire شده بود، شاهنشاه زیرآبش را کشیدند. جای تعجب است. شما که خودتان می‌گفتید دو حزب ما یکی حزب yes و دیگر of course است (یعنی معنی ندارد)، چطور یکدفعه این دموکراسی غیرموجود (به نظر شما) مرد؟» گفت: «به هیچ وجه من از این مطالب خبری ندارم و هرکس به شما گزارش داده دروغ است. ولی البته سیستم یک‌حزبی را انسان نمی‌تواند به آسانی‌ها در خارج توجیه کند.» گفتم: «البته ولی این را باید در نظر داشته باشید که مطلقا سیستم دموکراسی غربی را ما نمی‌توانیم این‌جا پیاده کنیم. بعد هم این حزب نیست، این یک رستاخیز است که عموم مردم در آن شریک‌اند و حق همه جور حرف زدن و آزادی در چهارچوب آن دارند، بدون آن‌که از طرف حزب اکثریت تکفیر شوند. در حقیقت آزادی بیش‌تری حالا برقرار شده است.» گفت: «شاید این‌طور باشد.» گفتم: «همین‌طور است و من باید سر فرصت شما را روشن بکنم.» بعد به اوضاع آمریکا اشاره کردم. به او گفتم: «آیا این هم وضع مملکت می‌شود که سنا که یک ارگان قانون‌گذاری است، در کارهای اجرایی [قوه مجریه] مداخله کند؟ ببینید بدبخت کیسینجر و فورد را به چه روز انداخته‌اند. این را در اصطلاح ما خرتوخر می‌گویند (به فارسی گفتم).» گفت: «چه معنی می‌دهد؟» گفتم: «donke into ydonkey.» گفت: «واقعا اصطلاح قشنگی است.» گفتم: «به این صورت شما به سیستم‌های ما ایراد دارید که چه بشود؟» (البته من می‌دانم که فعلا کون آن‌ها از چیز دیگر می‌سوزد ولی نمی‌توانند بگویند. یعنی خیال می‌کردند یک حزبی به صورت یک ارگان منظم تحت نفوذ آن‌ها اگر نباشد، لااقل به صورت یک ارگان مستقل در قبال دستگاه سلطنت ممکن است روزی به درد آن‌ها بخورد). گفتم: «کیسینجر هم ممکن است به ایران بیاید.» گفت: «ما هم خبری داریم ولی قطعی نیست.» بعد مقداری کارهای تجارتی داشت که گفت.

بعد که رفت، من باز گرفتار لاشخورهای دیگر شدم و به هر صورت سر ساعت به شرفیابی رسیدم. جریان را عرض کردم. شاهنشاه خیلی عمیقا خندیدند. فرمودند: «در قضیه کردها روزنامه‌های آن‌ها (یعنی آمریکایی‌ها و به طور کلی غرب) خیلی به ما آزار رساندند و ما را به بی‌وفایی متهم کردند و ما هم متاسفانه به علل سیاسی و فنی نمی‌توانیم توضیحی به دنیا بدهیم.» عرض کردم: «اهمیتی ندارد. مگر خود این‌ها که ویتنامی‌ها و کامبوجی‌ها را به گاییدن داده‌اند چه جوابی دارند که به دنیا بدهند؟»

بعد گزارشاتی که رئیس ساواک فرستاده بود (چون خودش مریض است) عرض کردم و تمام تقاضای کردها بود که ضرب‌الاجل انتقال کردهای عراق به ایران، یا برعکس، تمدید شود. چون این‌ها با زن و بچه حرکت می‌کنند و در این فرصت کوتاه نمی‌توانند به ایران برسند. ملا مصطفی بارزانی سخت نگران اقوام و دوستان خودش می‌باشد. فرمودند: «بگویید جنگجویان زودتر بیایند. عراقی‌ها به زن و بچه آن‌ها که نمی‌توانند کار داشته باشند.» عرض کردم: «این فرمایش صحیح است ولی به کردها نمی‌توان این مطلب را حالی کرد. حتی نمی‌توان عنوان کرد که زن و بچه خود را رها کن.» فرمودند: «آخر آن‌ها را می‌توان زیر حمایت صلیب سرخ بین‌المللی قرار داد و این کار را می‌کنم.» عرض کردم: «با وصف این غیرممکن است که چنین عنوانی به کرد کرد.» فرمودند: «به هر حال تنها راه همین است و دیگر زیر توافق فعلی نمی‌توان زد.» همچنین صورت اسلحه‌های ما را که عقب‌نشینی می‌کنند ساواک داده بود که ملاحظه فرمودند. فرمودند: «توپ‌های دورزن و بازوکا و توپ‌های معمولی و مین و غیره یک مقداری هم باید در محل منفجر بشود.»

بعد مرخص شدم. به کارهای جاری رسیدم که بسیار زیاد بود. یک و نیم بعدازظهر در کلوب شاهنشاهی قدری تیراندازی کردم. بعد به خانه آمدم، ناهار خوردم و بعدازظهر نیز تمام کار کردم.

... حالا هم ساعت دو صبح است که هنوز مشغول کار هستم.

نظرات بینندگان