سرویس تاریخ «انتخاب»: وقتی حرف از بیماریهای همهگیر در ایران میشود، بیانصافی است اگر از دکتر مارسل بالتازار، اپیدمیولوژیست فرانسوی یاد نکنیم، کسی که در فاصله سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۷ خورشیدی ریاست انستیتوپاستور ایران را بر عهده داشت و پس از ترک ایران نیز تا سال ۴۵ مشاور علمی این موسسه بود. بالتازار در طی سالها فعالیت خود در ایران توانست به کمک همکاران ایرانی – فرانسویاش همچون دکتر محمود بهمنیار و... از این موسسه واافتاده که وجودش نه به درد دنیای ایرانیان میخورد و نه آخرتشان، سازمانی را برآورد که ریشهکنی طاعون و وبا تنها بخشی از کارنامه درخشان آن باشد.
آنچه در پی میخوانید بخشی از تلاشهای بالتازار در جهت ریشهکنی وبا در ایران است که از کتاب «بالتازار، ماجرای طاعون» (اندیشمند، ۱۳۹۴؛ صص ۱۶۷-۱۷۲) گرفته شده:
از سال ۱۳۳۴، بالتازار به همراه بهمنیار روی کانونهای طاعون در شمال هندوستان مطالعه میکردند. سازمان جهانی بهداشت کاری مشابه را در جنوب هندوستان درخواست کرد. به دنبال این کار به این نتیجه رسیدند که طاعون در شمال و جنوب هندوستان به یک شکل نگهداری میشود.
حالا نوبت قاره آمریکای جنوبی بود که در سال ۱۳۳۹ انستیتو پاستور ایران را به کمک میطلبید: برزیل کشوری است که ۸.۵ میلیون کیلومتر مربع مساحت دارد. در جراید و روزنامهها انتقادهایی از وضعیت بهداشتی منطقه جنوب شرقی برزیل مطرح میشد که محرومترین منطقه این کشور بود. به دنبال چندین مرگ مشکوک که احتمال میرفت بر اثر طاعون باشد، وزیر بهداشت برزیل که خود پزشک بود و حدود ده سال در این منطقه محروم کار کرده بود، از سازمان جهانی بهداشت تقاضای اعزام متخصصان بینالمللی را برای بررسی بیماریهای بومی این منطقه کرد. کدام متخصصان بینالمللی در این حوزه صاحبنظر بودند؟ محققان انستیتوپاستور ایران با تجارب بینالمللیشان به کمک طلبیده شدند. بالتا در اردیبهشت ۱۳۴۴ وارد برزیل شد.
به دنبال درخواست برای رفتن به برزیل، بالتا افکارش را به کار و تحقیق در برزیل سوق داد. [...] بالتا در بازگشت از برزیل [...] متوجه شد که انستیتو پاستور ایران عملا از نظر مالی در مرحله ورشکستگی است! بالتا با خوشبینی ذاتیاش و از طرف دیگر با شناخت بیستسالهای که از ایران داشت، در پاسخ نامهای به مولاره [محقق بخش طاعون انستیتوپاستور پاریس] که بسیار نگران این وضعیت بود, نوشت:«بحران مالی انستیتو پاستور ایران بعد از چند بازدید از طرف وزارت امور خارجه رو به بهبود است و این باعث خوشوقتی است [...]»
به تازگی اپیدمی وبا در هند و پاکستان و افغانستان، در نزدیکی مرز مشترک با ایران رخ داده بود. مسلما وزارت بهداشت از انستیتوپاستور ایران درخواست کمک میکرد. آیا به اندازه کافی واکسن وجود دارد؟ بالتا گزارشی را که سرگرم نگارش آن درباره طاعون برزیل بود، رها کرد و تمام وقتش را برای ساخت واکسن وبا اختصاص داد. هر روز حدود 400 هزار دوز واکسن در انستیتو آماده میشد. در نامهای به همکاران ایرانی خود از آنها خواست که درباره جزئیات کار تولید واکسن در جایی صحبت نکنند.
بالتا در نامهای به یکی از دوستانش در آمریکا منشا این اپیدمی را چنین بیان کرد: «مطمئنا کشورهای همسایه از سال 1339 نمونههایی از وبا را به سازمان جهانی بهداشت گزارش نکردهاند. در تمام مرزهای مشترک با کشورهای همسایه شرقی سدی نفوذناپذیر ایجاد کردهایم. تاکنون نزدیک به 500 هزار دوز واکسیناسیون در ایران در مقابل وبا انجام دادهایم و باید حدود 24 میلیون دوز واکسن تولید کنیم.»
بالتا از رفتن به جلسه بینالمللی طاعون در اتحاد جماهیر شوروی که از خیلی وقت پیش انتظارش را میکشید، خودداری کرد و برای این جلسه مولاره را معرفی کرد. بالتا در نامهای به دفتر سازمان جهانی بهداشت در ژنو نوشت: «وضعیت اپیدمی وبا اجازه خروج از ایران را به من نمیدهد. در حال حاضر مسئله اصلی ما وباست، نه طاعون.»
سوزون و سه پسرش تعطیلات را در فرانسه به سر میبردند. آنها در آپارتمانی که یکی از دوستان بالتا به نام لِوادیتی در اختیار آنها گذاشته بود، در خیابان امیل دو شانل در منطقه بسیار زیبایی در پاریس در نزدیک برج ایفل زندگی میکردند.
بالتا به تنهایی در تهران به سر میبرد. او میدانست که رفتن خانوادهاش به فرانسه شروعی برای عزیمت قطعی او و انتقال انستیتوپاستور ایران به همکاران ایرانیاش بود. پسر بزرگ بالتا، رمی، که بسیار به ایران وابسته بود، هنوز فکر میکرد که برای تعطیلات ایران را ترک کردهاند.
در تهران انستیتوپاستور ایران به یک کارخانه تولید واکسن وبا تبدیل شده بود و همه شبانهروز کار میکردند. کریمی در 5 اسفند 1350 در مراسم یادبود بالتا در آمفیتئاتر بزرگ انستیتوپاستور پاریس چنین روایت کرد: «دکتر بالتازار همیشه برای تشویق و دلگرمی به کارکنان و برای مراقبت و نظارت بر چگونگی پروسه ساخت واکسن در انستیتو حضور داشت. او خیلی نگران پاسخگویی به مردمی بود که در صف فشرده، آماده واکسینه شدن با واکسن تولید انستیتو بودند.»
بالتا شبانهروز سخت مشغول کار بود. او در آخرین دستنوشتههایش در ایران نوشته است: «روزهای آخر کاریام در ایران چه زیبا و پویا میگذرد؛ علاوه بر تولید، باید در پی بهبود کیفیت واکسن وبا هم باشم. مرحله خشک کردن از طریق انجماد (لیوفیلیزاسیون) در آخرین مرحله ساخت واکسن وبا را تمام کردهام. ساعت یک بامداد است و حالا میتوانم بروم و راحت بخوابم.»
در نامهای به مولاره در شهریور 1344 نوشت: «باید اینجا بودید و وبا را در نوزاد خرگوش میدیدید. فوقالعاده است! شما هم باید بیشتر روی مطالعات حیوانی متمرکز شوید. من مثل کارگران شب و صبح کار میکنم. اصلا متوجه چیزهایی که در دنیا میگذرد نیستم. در آخر سال که تصمیمات تاثیرگذار بسیاری برای زندگیام گرفته میشود، همچنان غرق در واکسن وبا هستم.»
بالتا دو ماه بعد باز هم نامهای به مولاره نوشت: «در پاسخ به سوالات خودم درباره وبا پیشرفت کردهام. دیگر در مرحله شروع نیستم. با شور و شوق زیاد کار میکنم. بدون اینکه به چیز دیگری فکر کنم. تا رسیدن زمستان از آخرین روزهای حضورم در ایران به خوبی استفاده میکنم.»
هنوز کاری یک اپیدمیلولوژیست مسئول به پایان نرسیده است. با واکسن ساختهشده وبا توسط بالتا و همکارانش در تهران، باید کمبود واکسن در انستیتوپاستور پاریس هم جبران شود. این یک اتفاق جالب است که کشورهای پیشرفته برای واکسن وبا به انستیتوپاستور ایران روی آوردهاند.
سرانجام تهدید و نگرانی وبا فروکش کرد. بالتا بار دیگر فرصت پیدا کرد تا روی طاعون برزیل انرژی بگذارد...