arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۲۸۷۲۷
تاریخ انتشار: ۲۵ : ۲۰ - ۲۰ بهمن ۱۳۹۸
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛

روایت خلخالی از اعدام هویدا / ترس داشتم که تصمیم من به خارج درز کند و نقشه اعدام خنثی شود / اگر هلی‌کوپتر بازرگان به کار می افتاد، در عرض نیم ساعت اعدام لغو می شد

همان روز وقتی آقای هادوی از دادگاه بیرون رفت، من بلافاصله دستور دادم هویدا را از بند یک بیرون آورند و در داخل ماشین نگه داشتند تا اوضاع کاملا آرام شد و سپس به یکی از اتاق‌ها که اثاثیه زیادی در آن‌جا وجود داشت بردند، تلفن‌ها را قطع کردند و بدین ترتیب ارتباط داخل زندان با خارج قطع شد. ضمنا گفتم هرکسی می‌خواهد می‌تواند وارد زندان شود، ولی هیچ‌کس نباید از زندان خارج شود. خبرنگاران و عکاسان زیادی بودند و خیلی هم تلاش کردند که جریان را به خارج اطلاع دهند، ولی ممکن نشد. در نتیجه بعد از سه ساعت محاکمه پرماجرا که فیلم و عکس آن موجود است، هویدا را به اعدام محکوم کردیم و حکم بلافاصله اجرا شد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

ترس داشتم که تصمیم من به خارج درز کند و نقشه اعدام خنثی شود

سرویس تاریخ «انتخاب»: روز یکشنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۵۸، صادق خلخالی، حاکم شرع و رئیس وقت دادگاه‌های انقلاب اسلامی، در گفت‌وگویی با کیهان درباره این‌که چرا دادگاه هویدا با آن سرعت برگزار و حکم او اجرا شد، و نیز در مورد جزئیات تیرباران سران رژیم پهلوی از جمله خسروداد، رحیمی و... سخن گفت. مشروح سخنان خلخالی در این باره را در پی می‌خوانید:

تمام کسانی که به دست من محاکمه شدند مجرمین درجه یک بودند و حتی احتیاجی به محاکمه نداشتند. آقای بازرگان و یا کسان دیگری که می‌خواستند هویدا علنی محاکمه گردد تا جنایات او برای مردم روشن‌تر شود، مگر نمی‌دانند که جنایات ۱۳ ساله هویدا بر کسی پوشیده نیست. مگر می‌شد این جانی‌ها را تبرئه کرد! پرونده جنایات این دژخیمان در نخست‌وزیری اداره سوم ساواک موجود است. چرا دولت بازرگان پرونده‌های آنان را برای روشن شدن افکار عمومی افشا نکرد. من صد بار داد زدم که این روزنامه‌ها این مسائل را بنویسند.

روزی که من تصمیم داشتم حکم اعدام هویدا را صادر کنم، آقای هادوی، دادستان وقت انقلاب، به دیدن او رفت. البته من تصمیم خودم را به آقای هادوی نگفتم، چون در عین حالی که ایشان آدم درست‌کاری هست، او را ساده می‌دانستم و لذا ترس داشتم که تصمیم من به خارج درز کند و هلی‌کوپتر آقای بازرگان به کار بیفتد و در عرض نیم ساعت نقشه اعدام خنثی بشود.

همان روز وقتی آقای هادوی از دادگاه بیرون رفت، من بلافاصله دستور دادم هویدا را از بند یک بیرون آورند و در داخل ماشین نگه داشتند تا اوضاع کاملا آرام شد و سپس به یکی از اتاق‌ها که اثاثیه زیادی در آن‌جا وجود داشت بردند، تلفن‌ها را قطع کردند و بدین ترتیب ارتباط داخل زندان با خارج قطع شد. ضمنا گفتم هرکسی می‌خواهد می‌تواند وارد زندان شود، ولی هیچ‌کس نباید از زندان خارج شود. خبرنگاران و عکاسان زیادی بودند و خیلی هم تلاش کردند که جریان را به خارج اطلاع دهند، ولی ممکن نشد. در نتیجه بعد از سه ساعت محاکمه پرماجرا که فیلم و عکس آن موجود است، هویدا را به اعدام محکوم کردیم و حکم بلافاصله اجرا شد.

آقای بازرگان خیلی تلاش می‌کرد تا ناصر مقدم و هویدا محکوم نشوند و حتی در منزل امام در قم با من مشاجره کرد و مشاجره ما بالا گرفت. زیرا حکم ریاست رکن دو را به نام ناصر مقدم داده بود. ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم و خدا می‌داند تا به حال از نوشته آقای بازرگان به آقای هادوی کوچک‌ترین اطلاعی نداشتم.

پس از پیروزی انقلاب حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر در مراحل اول بازداشت شدند. شبی که می‌خواستیم نصیری، خسروداد، رحیمی و ناجی را محاکمه کنیم نصیری که چشمش بسته بود خم شد و به خسروداد گفت: «تو کی هستی؟» او گفت: «خسروداد.» نصیری گفت: «این‌ها یک مشت کمونیست هستند و می‌خواهند ما را بکشند.»

در میان کسانی که اعدام شدند ضعیف‌تر و زبون‌تر از خسروداد و باشهامت‌تر از بیدآبادی، فرماندار نظامی معدوم تبریز، ندیدم. بیدآبادی گفت: «ما کشتیم شما هم باید بکشید و بقیه تعارف است.» خسروداد گفت: «از من یک غول ساخته‌اند حال آن‌که اینچنین نبود و هرکس هر غلطی در ارتش می‌کرد به گردن من می‌انداخت.» ناجی می‌گفت: «من در پیشبرد انقلاب سهم موثری داشتم، زیرا نگذاشتم مغازه‌های فروش مواد غذایی تعطیل شوند.» سرتیپ معتمدی و ملک می‌گفتند: «ما منتظر عفو امام هستیم.»، ولی آنان قابل عفو نبودند، زیرا علاوه بر شرکت در کشتار دسته‌جمعی مردم باعث سقط جنین ۱۴ زن شده بودند. سپهبد پاکروان، رئیس سابق ساواک، تمام اتهاماتی را که به او وارد شده بود قبول کرد و او تنها کسی بود که به جرمش اعتراف کرد. ولی او و علامه وحیدی، کسی که لغت مارکسیست اسلامی را ساخته بود، خیال می‌کردند که کبر سن شامل حال آنان خواهد شد، ولی محاکمه انقلابی آنان را به اعدام محکوم کرد. یزدجردی، فرماندار نظامی مشهد، هم در دادگاه فریاد زد و گفت: «من هیچ‌یک از شما‌ها را قبول ندارم.» ما گفتیم: «احتیاج به شناسایی شما نیست، ما از طرف امام حاکم شرع شدیم و حکم شرعی در مورد شما صادر خواهیم کرد.» موقعی که او را به اتاق انتظار برای خوردن چای بردند، او اسلحه پاسداری را گرفت می‌خواست که به دادگاه حمله کند، اما جابه‌جا توسط پاسداری دیگر کشته شد و به همین دلیل جنازه او در میان بقیه سران ارتش که روز اول اعدام شدند نبود. او در زندان مرتب از پاسداران مهر می‌گرفت و نماز می‌خواند و به این وسیله می‌خواست کلاه شرعی بگذارد.

ربیعی می‌گفت: «افسر عالی‌رتبه در ایران نداریم که به اسرائیل نرفته باشد.» او چندین بار پیش من برای رهایی خودش گریه کرد و می‌گفت: که: «هایزر دُم شاه را گرفت و مثل موش از ایران بیرون انداخت و من از این عمل زانویم لرزید.» به او گفتم: «مظلومیت ملت ایران پایت را نلرزاند، اما فرار شاه زانویت را لرزاند. تو با این‌که فهمیدی که شاه وابسته به آمریکاست، اما هنگام خروج او از ایران پای پلکان هواپیما جلوی پایش افتادی و گفتی اگر دستور بدهی تهران را به خاک و خون می‌کشم!»

نظرات بینندگان