arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۱۳۲۰۶
تاریخ انتشار: ۰۶ : ۱۷ - ۲۷ آبان ۱۳۹۸
ماجرای کردستان به روایت دکتر چمران، بخش ۲

چریک‌های فدایی که با مذاکره موافقتی نداشتند از مهاباد خارج شدند؛ آنها در سردشت و بانه علیه نظامیان کمین کردند و آن‌ها را کشتند

به هر شهری که وارد می‌شدیم مردم هزار هزار به پیشواز ما می‌آمدند و عده‌ای از مردم از خوشحالی اشک می‌ریختند. / چریک‌های فدایی که با مذاکره موافقتی نداشتند از مهاباد خارج شدند و در سردشت و بانه علیه نظامیان کمین کردند و آن‌ها را کشتند. / دشمنان به کرد‌ها گفته بودند که این سربازان می‌آیند و پستان زن‌ها را می‌برند و سنی‌ها را سر می‌برند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

به کرد‌ها گفته بودند سربازان می‌آیند و پستان زن‌ها را می‌برند

سرویس تاریخ «انتخاب»: در نیمه دوم آبان ۱۳۵۸، دکتر مصطفی چمران، وزیر وقت دفاع جمهوری اسلامی ایران و عضو هیات حسن نیت در کردستان، در یک گفتگوی اختصاصی با روزنامه کیهان نقطه‌نظر‌های خود را در مورد جریانات کردستان و شایعاتی که در اطراف آن وجود داشت بیان کرد. بخش دوم سخنان چمران را که در روزنامه کیهان، مورخ پنجشنبه ۲۴ آبان ۵۸، منتشر شد در پی می‌خوانید:


بنابراین پاوه یک مبداء تغییر و تحول و نقطه عطفی در قضیه کردستان به شمار می‌رود و در مدت ده روز تمام شهر‌ها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیرو‌های انقلابی درمی‌آید و این برای دنیا بی‌سابقه بود. نه فقط کرد‌ها نمی‌توانستند این پیش‌بینی را بکنند بلکه آمریکا و دولت‌های بزرگ و ابرقدرت‌ها هم با کامپیوتر‌های خودشان به هیچ وجه نمی‌توانستند پیش‌بینی بکنند که ارتش، این حد سرتاسر این نقاط استراتژیک بزرگ را به تصرف خودش درآورد، اما این چنین شد. روحیه قوی در ارتش و پاسداران و مردمی که از اقصی نقاط کشور برای استقبال شهادت آمده بودند، آن‌قدر سریع و شدید بود که هیچ نیرویی نمی‌توانست در مقابل آن‌ها مقاومت کند. به عنوان نمونه می‌خواهم بگویم که وقتی ما از بسطام به سمت بانه حرکت می‌کردیم در بین راه درگیری‌های فراوانی داشتیم و در بین راه شهدای زیادی دادیم و آن‌ها تصور نمی‌کردند که نیروی ما بتواند از این گردنه‌های سخت از این کوه‌های بلند، از این دره‌های خطرناک به سلامت عبور کند و خودش را به بانه برساند.

ورود به بانه و سردشت
حتی چندین ساعت قبل از این‌که وارد بانه بشویم در یک نبرد ۴ نفر از بهترین جوانان ما به شهادت رسیدند. یک افسر از نیروی نوهد به نام سروان مهرابی به درجه شهادت رسید. جنگ‌های سختی در آن‌جا درگیر شده بود، ولی هیچ‌کس از مرگ وحشتی نداشت و این جوانان به استقبال مرگ می‌آمدند و دشمن را آن‌چنان تار و مار کردند که دشمن احساس کرد در مقابل این نیرو‌ها قادر به مقاومت نیست و هنگامی که ما وارد بانه شدیم ساعت ۶ بعدازظهر بود، سید جلال حسینی ساعت ۴ بعدازظهر با نیرو‌های خودش از شهر گریخته بود و به طوری که به ما اطلاع دادند نیرو‌های آن‌ها ۴ برابر نیرو‌های ما بود.
بعد از بانه که بزرگ‌ترین مرکز قدرت آن‌هاست، آخرین پایگاهی که برای آن‌ها باقی مانده بود سردشت بود و همه ما حساب می‌کردیم که در سردشت بزرگ‌ترین مقاومت‌ها در مقابل ما صورت بگیرد و به‌خصوص راه بانه - سردشت راهی است جنگلی و آن‌ها امکان دارند که در این جنگل‌ها کمین بکنند و بزرگ‌ترین ضربت‌ها را در این آخرین جنگ به ما بزنند و به‌خصوص [از]هلی‌کوپتر‌ها هنگام شناسایی از سردشت و اطراف سردشت چهار تانک در پشت سردشت دیدیم. در فاصله چند کیلومتری سردشت ۴ تانک و توپخانه سنگین نیرو‌های موتوریزه بسیار وسیع وجود داشت و بنابراین امکان درگیری‌های شدید و جنگ‌هایی در آن‌جا می‌رفت؛ و تمام نیروی ما که از بانه حرکت کرد و به سردشت رفت رزمنده‌های واقعی آن ۵۰ تکاور بود و در حدود ۲۰۰ سرباز عادی شرکت داشتند. ولی با آن روح و شهامت و شجاعت و گم کردن نیرو‌های تکاور و نیرو‌های نوهد در مناطق مختلفه سر کوه‌ها و تپه‌ها و هجوم شجاعانه به شهر و محاصره شهر توسط هلی‌کوپترها، دشمن احساس کرد که با نیرویی روبه‌روست که باز از مرگ نمی‌ترسند و به استقبال شهادت آمدند و هر درگیری به زیان آن‌ها تمام خواهد شد؛ و این نیرو با سرعتی حدود ۲ ساعت یا ۳ ساعت خودش را از بانه به سردشت رسانید و فقط یک درگیری کوچک در مدخل شهر سردشت داشت که با دستگیری سه نفر یا چهار نفر از نیرو‌های دشمن به پایان رسید و این نیروز پیروزمندانه وارد سردشت شد و به نظر ما این پیروزی که [از جانب]ارتش برای دولت حاصل شد یک پیروزی نظامی نبود، یک پیروزی سیاسی و ایدئولوژی بود که حاکمیت دولت را مستقر کرده بود.

تبلیغات دشمن
این شکست که بر گروه‌های چپ و راست در کردستان حاصل شده بود بیش از همه چیز نتیجه روح انقلابی و عوامل فکری و ایدئولوژیک این رسالت بزرگ بود که در کردستان پیروز شد. به هر شهری که وارد می‌شدیم مردم هزار هزار به پیشواز ما می‌آمدند و عده‌ای از مردم از خوشحالی اشک می‌ریختند. احساس کردم که تمام پادگان را جمعیت مردم شهر فرا گرفته و خود من وحشت داشتم که چطور ما امشب را در پادگان به سر آوریم؛ و تمام بزرگان شهر به استقبال آمدند و نطق کردند و ورود ارتش به شهر را تبریک گفتند و تقاضای عفو و بخشش نمودند که ما هم بر اساس فرمان امام همه را عفو کردیم و گفتیم برای نجات و آزادی شما آمده‌ایم.
تبلیغات دشمن بسیار موثر بود و به آن‌ها گفته بودند که این سربازان می‌آیند و پستان زن‌ها را می‌برند و طرفداران هر سنی را سر می‌برند و به دختران اهانت می‌کنند و چنین و چنان می‌کنند. هنگامی که با عده‌ای از سربازان و پاسداران برخورد کردند که در منتهای دوستی و اخلاق و دوستی و محبت بودند، اول کاری که ما می‌کنیم بعد از ورود به شهر وارد مسجد می‌شویم و با بزرگان شهر در مسجد سخن می‌گوییم و سخن ما از اسلام و رسالت اسلام و دوستی و محبت و صفا و برادری و برابری است و این‌ها تعجب می‌کردند انتظار داشتند که ما مثل دیکتاتور‌ها و فاتحین شهر‌های بزرگ آن‌ها را شکنجه بدهیم، عقوبت کنیم، به زندان بکشیم؛ بنابراین یک چنین محبتی و یک چنین انسانیتی در مقابل آن تبلیغات شوم و سهمگین به وقوع پیوسته؛ بنابراین می‌بینیم که پاوه یک مبداء، یک نقطه عطف برای تاریخ کردستان به شمار می‌رود و واقعا از نظر جنبش و نهضت و حرکت باید پاوه را یک نقطه عطف به حساب آورد و ما این پشتیبانی و این یکرنگی و فداکاری [را]تقدیس می‌کنیم. مقدس است و همین نقطه عطف در کردستان به شمار می‌رود که آن‌هایی که دم از ملت و ملت‌ها می‌زدند، یکبار [ه]احساس کردند که ملت آن‌جاست و آن‌ها دروغ می‌گویند. اگر سخن از ملت و ملت‌ها و مردم به حساب می‌آمد مردم و ملت آن‌جا هستند و بنابراین از نظر سیاسی شکست خوردند، چون واقعا احساس کردند ملت در طرف مقابل آن‌ها قرار دارد و آن‌ها در نقطه ضعف و شکست هستند؛ و باز نقطه عطف دیگری را که می‌خواهم در مسئله پاوه تکرار کنم و شاید بیش از هر چیز دیگری در روح من تاثیر گذاشته و باز آن را یک نقطه عطف در تاریخ مبارزه ملت خودمان به حساب می‌آورم، آن حقیقتی است که در آن شب تاریک و مخوف سرتاسر کشور ما و همه مردم ما یک حالت روحانی و معنوی به خود گرفته بودند و، چون امکان عمل در آن شب تاریک برای کسی میسر نبود هریک با دعا و نماز و مناجات به درگاه خداوند بزرگ متوسل شده بودند که خدا پاوه را از شر دشمنان محفوظ بدارد. حتی با کسانی برخورد کردم و یا نامه‌هایی به من رسید که در کشور‌های دوردست هم کسانی که دست‌شان از همه جا قطع بود و دعا می‌کردند و نماز می‌خواندند.
هنگامی که ما یک جنبش سیاسی یا اجتماعی، جنبش نظامی را در نظر می‌گیریم و این‌ها را با یک جنبش روحی و معنوی مقایسه می‌کنیم این اختلاف برای ما به ظهور می‌رسد. آن نهضتی و آن حرکتی مقدس، اصیل و عمیق است که بیش‌تر در قلب مردم و در روح مردم نفوذ بکند و بر اساس «ان‌الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما به انفسهم» خدای بزرگ هم وقتی تکیه می‌کند آن تغییر و تحول درونی و روحی را ملاک قرار می‌دهد و می‌گوید هنگامی که آن تغییر و تحول در روح و نفس مردم به وجود آمد بعد از این تغییر و تحولات است که تحولات اجتماعی و سیاسی و نظامی هم به ظهور خواهد پیوست و ما می‌بینیم که در قضیه پاوه این تغییر و تحول در اکثریت مردم ما به ظهور می‌پیوندد و از این‌جا است که معتقدیم این حرکت و این نهضت نقطه عطفی در تاریخ نهضت ماست. از نظر فلسفی من روی این خلیه تکیه می‌کنم یک پیروزی‌هایی نظیر نظامی، سیاسی، اجتماعی است، ولی پیروزی دیگری است که روح و قلب و نفس مردم را متغیر می‌کند، نه فقط در پاوه در تهران در سرتاسر دنیا و لبنان هزاران نفر از شیعیان پشت سفارتخانه یا جا‌های دیگر جمع شده بودند می‌خواستند خودشان را به ایران برسانند؛ بنابراین اگر [در] تصور خودمان بگنجانیم که انقلاب ما هم در سال پیش پیروز شد نتیجه همان روح و تغییر و تحول بود [که] در نفوس ما به وجود آمد که آن روحیه فداکاری، شهامت و شجاعت و شهادت در آن‌جا به وجود آمده بود و باعث شد که انقلاب ما پیروز بشود که در اثر این روحیه در عرض ۱۰ روز کردستان زیر و رو شد و به همین علت است که می‌گویم در کردستان ما یک پیروزی ایدئولوژی، فکری، سیاسی داشته‌ایم نه یک پیروزی نظامی، پیروزی نظامی ما در مقابل پیروزی ایدوئولوژی یک قسمت ناچیزی بود.

ارتش به پادگان‌ها برمی‌گردد
و بر اساس همین طرز تفکر، بعد از پیروزی در کردستان دولت تصمیم گرفت که به جای جنگ و سپاهی‌گری دست به کار‌های عمرانی و جهاد سازندگی بزند و بنابراین به ارتش دستور داده شد که به پادگان‌های خودشان بروند و از شهر‌ها خارج شوند و با مردم کاری نداشته باشند و گروه‌های جهاد سازندگی و عمران و غیرو وارد کردستان شدند که به مردم خدمت کنند و حدود یک ماه بدین ترتیب گذشت؛ یعنی یک ماه بدون هیچ‌گونه تحرک نظامی از طرف دولت. قابل توجه است در مقابل آن کسانی که دولت را متهم به دیکتاتوری و ارتش طاغوتی و فاشیستی می‌کردند بعد از این پیروزی که دولت می‌خواست قدرت نظامی خودش را به ثبوت برساند و رسانده بود دیگر دلیلی نمی‌دید دوباره و بیش‌تر دست به اعمال نظامی بزند در عوض به جوانانش گفت که دست به کار‌های عمرانی و جهاد سازندگی بزنند، اما متاسفانه توطئه‌گران به پشتیبانی اجنبی سیاست‌های خارجی آرام ننشستند، دست به سازمان‌دهی زدند، نیرو‌های پراکنده خودشان را از عراق جمع‌آوری کردند و در خلال این مدت یک ماه به شهر‌ها و نقاط دیگر برگشتند [به]آن‌جا که ارتش و دولت و همه چیز در صلح و صفا و آرامش کامل به سر می‌بردند.

شهادت ۲۲ نفر از پاسداران
بنابراین باز کسانی که دولت را متهم می‌کنند و ارتش را طاغوتی می‌گویند حرف آن‌ها غیرمنطقی است، زیرا ارتش و دولت در مدت یک ماه سکوت کردند که حسن‌نیت خود را به همه برادران کرد به ثبوت برسانند و نشان بدهند آن‌ها با قدرت نظامی و جنگ نمی‌خواهند قضیه کردستان را حل بکنند، بلکه با فعالیت سیاسی، اجتماعی، عمرانی می‌خواهند که رسالت انقلابی اسلام را در کردستان پیاده بکنند؛ و بعد از کشت و کشتار‌هایی که آن طرف به راه انداختند و به‌خصوص بعد از شهادت ۲۲ نفر از پاسداران در راه بین سردشت و بانه دولت تصمیم گرفت دوباره به ارتش فرمان دهد در مقابل این توطئه‌گران مقاومت کند و این‌جا و آن‌جا بود که گروه‌های ضربت در بعضی از نقاط کردستان به وجود آمد؛ که مهیج‌ترین عملیات در منطقه سردشت که محل قدرت و تمرکز نیرو‌های دشمن بود صورت گرفت و در نبرد‌های بسیار سخت در درگیری‌های بسیار خونین اثبات کردند که باز هم هر وقت که ارتش بخواهد قادر خواهد بود در هر لحظه نیرو‌های دشمن را متلاشی کند و بنابراین در نقاطی که دشمن متمرکز می‌شدند و می‌خواستند به شهری یا به جایی حمله کنند از نیرو‌های ویژه ارتشی با تاکتیک‌های چریکی خودشان بر آن‌ها حمله می‌بردند و آن‌ها را متلاشی می‌کردند. جنگ‌های پارتیزانی و سیطره بر منطقه کردستان به طور کلی از دست توطئه‌گران گرفته شد درک کردند که در مقابل ارتش ضعیف‌اند و اگر ارتش بخواهد هر وقت و هر کجا قادر است که نیرو‌های آن‌ها را متلاشی کند. با این وضع بعضی از بزرگان آن‌ها مایل به مذاکره می‌شوند و احساس می‌کنند که بهتر است با دولت و ارتش کنار بیایند و از آن‌جایی که دولت نیز فکر سیطره نظامی و پیش بردن رسالت اسلامی خودش را از طریق سلاح در نظر نداشت بنابراین این درخواست مذاکره را لبیک گفت.

آغاز مذاکرات سیاسی
بنابراین آقای داریوش فروهر از طرف دولت مسئول شد که در منطقه حاضر شود و با هرکسی که می‌خواهد با دولت مذاکره کند وارد مذاکره شود و بنابراین فکر مذاکره و احساس این‌که دولت ما حسن‌نیت دارد و هرکسی که مطلبی دارد و می‌خواهد مذاکره کند دولت حاضر است که مذاکره کند و حتی بعد از آن‌که داریوش فروهر مذاکراتی با عده‌ای از آن‌ها انجام داد و آن‌ها احساس کردند می‌خواهند مذاکرات را در سطح بالاتری انجام دهند دولت نیز تصمیم گرفت چهار نفر را با اختیارات تام مسئول مذاکره بکند تا به مشکلات کردستان رسیدگی کنند و ان‌شاءالله از راه مذاکره و صلح و صفا این مشکلات را حل کنند و باز برای این‌که دولت حسن‌نیت خودش را نشان دهد به نیرو‌های ارتشی دستور می‌دهد که در شهر‌های بزرگ از هرنوع درگیری نظامی پرهیز کنند، یعنی ابتدا به ساکن هیچ عمل نظامی را در شهر‌ها انجام ندهند مگر آن‌که از طرف دشمن به آن‌ها حمله شود که خود این امر باعث ناراحتی‌ها و اختلافات خیلی زیادی شد و حتی عده‌ای ناراحت شدند و حتی عده‌ای از سربازان و افسران فکر کردند جنگ به کلی خاتمه پیدا کرده است و دیگر موضع نظامی یعنی آن به اصطلاح حالت نظامی خود را از دست دادند و می‌بینیم یکباره عده‌ای از سربازان از سردشت به بانه می‌آمدند که به تهران منتقل شوند. در راه بازگشت به خانه بودند و بی‌خیال وارد بانه می‌شوند و احساس این‌که در داخل شهر مسئله جنگ و جدال مطرح نیست بدون موضع‌گیری و بدون حراست از نیرو‌های خودشان یکباره از طرف دشمنانی مورد هجوم قرار می‌گیرند و این‌ها همان احزاب افراطی چریک‌های فدایی و نیرو‌هایی نظیر آن بودند که به هیچ وجه با مذاکره موافقتی نداشتند. بعد از آن‌که حزب دموکرات و بعضی شخصیت‌های دیگر آمادگی خودشان را برای مذاکره اعلام کرده بودند این حزب و احزاب افراطیِ دیگر برای آن‌که مخالفت کنند از مهاباد خارج شدند و در سردشت و بانه و... علیه این نظامیان کمین کردند و آن‌ها را کشتند که خود این مبین یک حرکتی بود که احزاب بزرگ در آن‌جا می‌خواستند یک نوع مذاکره‌ای با نمایندگان دولت انجام دهند در حالی که این چریک‌های افراطی چپ حتی حاضر به آن نبودند و اعلامیه‌ای صادر کردند و حزب دموکرات را متهم کردند که با دولت سازش کرده است؛ و حتی در حال حاضر می‌بینیم وقتی دولت در سردشت و بانه به هجوم آن‌ها جواب می‌گوید از منطقه سردشت به جنوب می‌روند و در منطقه نوسود و مریوان و نقاط جنوبی‌تر همان مشکلات را به وجود می‌آورند. این‌ها گروه‌هایی هستند به کلی توطئه‌گر وابسته به نیرو‌های خارجی و دارای بدنامی‌های عمیق و خطرناک که به هیچ وجه نمی‌خواهند غائله کردستان پایان بگیرد بلکه می‌خواهند با درگیری‌ها و کشت و کشتار‌ها و ناراحتی‌های دیگری دولت یا انقلاب اسلامی ما را به سقوط بکشانند. البته ما معتقدیم با سیاستی که دولت در نظر گرفته است قادر خواهد بود که حسن‌نیت خود را لااقل به برادران کرد به ثبوت برساند و اگر کسی نپذیرفت و آماده جنگ شد و ارتش عمل متقابلی انجام داد دیگر این ارتش، ارتش طاغوتی و فاشیستی نیست بلکه ارتشی پاس‌دار صلح، پاس‌دار امنیت منطقه، پاس‌دار انقلاب اسلامی است.
فقر و محرومیتی که در کردستان یا مناطق محروم ایران سیطره دارد نتیجه قرن‌ها ظلم و ستم و عقب‌ماندگی [است] و در عرض چند ماه به هیچ وجه دولت یا هیچ‌کس دیگری قادر نخواهد بود این فقر و محرومیت را برطرف کند و بنابراین انتظار این‌که نتیجه قرن‌ها فقر در عرض مدتی محدود حل شود یک انتظار بی‌جایی است و ثانیا از همان روز‌های اول که جهاد سازندگی و کار‌های عمرانی از طرف دولت و سازمان‌ها شروع شد، کردستان بیش از هر نقطه‌ای مورد توجه بود و جوانان و مهندسین و دکتر‌ها و مردم خیر به طرف کردستان سرازیر شدند، اما متاسفانه به علت عدم امنیت در نقاط مختلف این جوانان را گرفتند و به زندان انداختند و حتی کشتند؛ بنابراین امکان فعالیت را از چنین گروه‌هایی سلب کردند. اگر به خاطر داشته باشید دو ماه قبل از جریان پاوه چند نفر از جهاد سازندگی را در شهر سرو گرفتند و مدت چند روز به زندان انداختند، کتک زدند و شکنجه کردند و همچنین ۱۰ نفر از جهاد سازندگی را در مهاباد دستگیر کردند و مدت چند روز شکنجه و آزار کردند تا بعد از وساطت از طرف دادستان کل و استاندار و ... توانستند این عده بی‌گناه را آزاد کنند؛ و حتی عده‌ای دیگر را در سردشت گرفتند و کشتند بنابراین توطئه‌گران نمی‌خواستند امکان دهند جوانان کار‌های عمرانی کنند، چون به طور کلی دولت و ملت را به هم نزدیک‌تر می‌کرد. آن‌ها سعی داشتند این رابطه را قطع کنند و به طور خلاصه فقر و محرومیت مردم آن‌جا به نفع آنان بود و از آن استفاده می‌کردند و حتی به خاطر دارم که در مریوان هنگامی که یکی دو کامیون ارتشی با مواد خوراکی برای مردم مریوان فرستاده شد و مردم بدبخت و گرسنه می‌خواستند این مواد را از دولت بگیرند، مسلحین حزبی ممانعت می‌کردند. مردم را منع می‌کردند که این آذوقه را نپذیرند، زیرا نمی‌خواستند رابطه محبت و مودت به وجود بیاید؛ بنابراین برنامه از همان روز‌های اول وجود داشت، ولی امکان پیاده کردن آن بسیار کم بود و حتی در حال حاضر هم به علت عدم امنیت امکان پیاده کردن جهاد سازندگی و برنامه‌های عمرانی بسیار ضعیف است.
ادامه دارد...

نظرات بینندگان