سرویس تاریخ «انتخاب»: در نیمه دوم آبان ۱۳۵۸، دکتر مصطفی چمران، وزیر وقت دفاع جمهوری اسلامی ایران و عضو هیات حسن نیت در کردستان، در یک گفتگوی اختصاصی با روزنامه کیهان نقطهنظرهای خود را در مورد جریانات کردستان و شایعاتی که در اطراف آن وجود داشت بیان کرد. بخش نخست سخنان چمران را که در روزنامه کیهان، ۲۳ آبان ۵۸ منتشر شد، در پی میخوانید:
به طور کلی ما معتقدیم انقلاب اسلامی ایران معجزهای بود که ابرقدرتها را به شکست واداشت و شرق و غرب عالم در مقابل این انقلاب به زانو درآمدند و منافع و مصالحشان در معرض خطر قرار گرفت، اینها سعی کردند انقلاب ما را به شکست بکشانند، بنابراین ابرقدرتها با نیروها و عمال داخلی خود برای ضربه زدن به این انقلاب دست به کار شدند، که نتیجه این کار توطئهها در نقاط مختلف ایران نظیر کردستان، خوزستان، گنبد قابوس و بلوچستان بود، زیرا پذیرش و آمادگی برای توطئه در این سرزمینها، به علت فقر و محرومیت، اختلاف مذهب، ظلم و دیکتاتوری شاهنشاهی در مردم وجود داشت.
ولی فعلا قضیهای که در موردش صحبت میکنیم قضیه کردستان است و توطئهگران میتوانستند از نقاط ضعفی که وجود داشت به نفع خودشان سوءاستفاده کنند و علیه انقلاب اسلامی ایران دست به کار شوند.
بعد میبینیم که چپنماها که وابسته به غرب و صهیونیستها هستند یا گروههای وابسته به پالیزبانها و سالارجافها و اویسیها و شاه و آمریکا دست به دست هم دادند و توطئه بزرگی را در کردستان ساختند و در خلال این توطئهها دولت ماههای دراز سکوت کرد و ارتش هم در این مدت حضور نداشت.
در مقابل نیروهای توطئهگر دست به تسلیح و تجهیز طرفداران خود زدند و نیروهای مسلح را در کردستان به حرکت درآوردند و پاسگاههای ژاندارمری و پلیس و حتی ارتش را خلعسلاح کردند و همانطور که دیدیم به پادگان سنندج و مهاباد مسلحانه حمله کردند. در سنندج پیروز نشدند، ولی مهاباد را به خاک و خون کشیدند و تمام اسلحه پادگان را دزدیدند و بعد از خلعسلاح کردن نیروهای پلیس و ژاندارمری و ارتش حتی مخالفین خود و طرفداران مومن به انقلاب را در منطقه تصفیه کردند. نمیخواستند که یک انسان مومن به انقلاب اسلامی ایران در منطقه آنها وجود داشته باشد. بعضی از آنها معتقد بودند و معتقد هستند که این احزاب چپ علیه پاسداران و نیروهای غیرمحلی حساسیت داشتند، ولی حمله آنها به مریوان و محاصره کردن ۲۵ پاسدار کرد نشان داد که این امر صحیح نیست و منظور آنها تصفیه کردن هر آدم مومن به انقلاب اسلامی ایران است و همچنین در پاوه نیز درست است که ۶۰ پاسدار غیرمحلی وجود داشتند، ولی بیش از ۲۵۰ نفر کرد محلی بودند؛ بنابراین این شایعه که آنها پاسداران غیرمحلی را نمیپذیرند و میخواهند آنها را از منطقه بیرون کنند صحیح نیست در یک جمله میخواستند که به قدرت اسلحه افکار فلسفی و سیاسی خودشان را بر مردم کرد تحمیل نمایند تا هیچکس در کردستان بر خلاف رای و نظر آنها قادر به کاری نباشد! و تمام این اعمال در غیاب ارتش و نیروهای انتظامی صورت گرفت و ما به این موضوع تکیه و تاکید میکنیم برای اینکه در تبلیغاتی که چپیها به راه انداختند و ارتش را ارتش طاغوتی میدانستند که آمده و میخواهد مردم را به خاک و خون بکشد و با زور و دیکتاتوری طاغوتی میخواهد سیستم فاشیستی را پیاده کند آنها فراموش میکنند که تمام این جنایات و تمام این تصفیهها و تمام این حرکتهای مسلحانه وقتی به وجود آمده بود که اصلا ارتش و نیروهای انتظامی حضور نداشتند و هیچ دلیلی برای آنها وجود نداشت که مسلحانه وارد عمل بشوند و اصولا انقلاب اسلامی ما انقلابی بود که بدون سلاح به پیروزی رسیده بود و ارزش و اهمیت خاص انقلاب ما در همین بود که به قدرت فداکاری و ایمان و به استقبال شهادت رفتن پیروز شده بود و بزرگترین پیغام این انقلاب همین بود که میخواست انقلاب را به همین سیستم به همه نقاط کشور بکشاند؛ و همه مردم را به این رسالت آگاه بکند و بنابراین سعی نمیکرد تا با زور اسلحه وارد کردستان و سایر مناطق بشود. میبینیم دشمنان انقلاب مسلحانه موضعگیری میکنند حمله به سنندج و دهات در موقعی صورت میگیرد که ارتش از داخل پادگان بیرون نمیآید و اصلا در صدد درگیری نیست و حتی فرمانده پادگان تسلیم میشود، ولی معاون او و عدهای از سربازان ازجانگذشته میایستند و دفاع میکنند و در مهاباد میبینیم که ارتش حتی از داخل پادگان هم دفاع نمیکند و این احزاب چپنما پادگان را محاصره میکنند و آنجا را به آتش میکشند و اسلحهشان را میدزدیدند و بهخصوص این هجوم در موقعی صورت میگیرد که آیتالله طالقانی و دکتر بهشتی و شخصیتهای بزرگ دیگر به کردستان رفتهاند تا با مردم مذاکره کنند و به طور مسالمتآمیز مشکلات ایشان را حل بکنند؛ یعنی هنگامی که دولت با این حسننیت با آنها رفتار میکند و شخصیتی با این عظمت را آنجا فرستاده، میخواهند با زور اسلحه حرف خودشان را به کرسی بنشانند؛ و این بزرگترین دلیل این هست که این سیستم زور و قدرت سلاح از طرف آنها ارائه شده و به صحنه آمده نه از طرف ارتش و دولت ایران، اینجاست که به عنوان مثال میتواند قضیه مریوان را مثال زد که بعد از محاصره آن و کشتن و زخمی کردن ۲۵ پاسدار کرد محلی، دولت تصمیم گرفت که قضیه مریوان را به طور مسالمتآمیز حل کند و شخص مرا به عنوان نماینده آنجا فرستاد و من هم مدت ۱۰ روز در مریوان با بزرگان شهر مذاکره کردم تا قضیه مریوان را به طور مسالمتآمیز حل بکنم. بزرگترین افتخار من در آن روز همین بود که بالاخره به طور مسالمتآمیز قضیه مریوان را حل کردم و بدون هیچ نوع درگیری ارتش وارد شهر مریوان شد و مسلحین را از شهر خارج کرد و مردم به شهر بازگشتند و قانون بر شهر حکمفرما شد، اما هنگامی که این مذاکرات در مریوان صورت میگرفت و بزرگان شهر پذیرای صلح و مذاکره با دولت بودند چپیها و سازمانهای چریکی به قول خودشان! به سختی با مردم شهر مخالفت میکردند و میخواستند جنگ به راه بیندازند؛ و حتی بعد از آنکه تمام مذاکرات به نتیجه رسید در داخل شهر دست به تظاهرات زدند و در پشت محل دژبان تحصن اختیار کردند و هنگامی که خود من به آنجا رفتم و با آنها میخواستم مذاکره کنم بزرگترین دشنامها را به دولت و ارتش نثار کردند که چرا به شهر آمده و آرامش برقرار کرده در صورتی که همه میدانستند ارتش به مریوان وارد شد بدون هیچ نوع درگیری و بدون هیچ خونریزی و با رضایت تام و تمام مردم شهر؛ و به طور کلی میتوانیم بگوییم که قضیه مریوان یک پیروزی برای دولت به حساب آمد که توانست مردم بیگناه را به خودش جلب بکند و هزاران نفری را که آنها از شهر بیرون کرده بودند و علیه دولت به تظاهرات واداشته بودند تمامشان را به شهر بازگرداند. همین قضیه است که آنها نمیخواهند که شکست مریوان در پاوه هم تکرار شود؛ بنابراین هنگامی که پاوه را محاصره میکنند و دست به کشت و کشتار پاسداران میزنند باز هم دولت تصمیم میگیرد که قضیه پاوه را هم به طور مسالمتآمیز حل بکند و شخص من را به پاوه فرستاد و من هنگامی با هلیکوپتر در معیت تیمسار فلاحی وارد پاوه میشدم که شهر در محاصره قرار داشت و حتی هلیکوپتر هدف گلوله قرار گرفت و خواست خدا بود که به سلامت بر زمین نشست؛ و آنها به هیچ وجه حاضر نبودند و نمیخواستند که پاوه هم مثل مریوان با صلح و صفا قضیه خاتمه پیدا کند دست به کشت و کشتاری زدند که واقعا بینظیر بود. از ۶۰ پاسدار غیرمحلی که آنجا بود فقط ۱۶ نفر باقی ماندند که ۲۵ نفر از این پاسداران فقط در منطقه مریضخانه کشته شدند، عده زیادی هم از پاسداران کرد محلی به شهادت رسیدند؛ بنابراین پاوه یک میدانی است برای یک انفجار بزرگ در کردستان و جنگ همهجانبه بین این احزاب چپنما علیه دولت مرکزی و طرد کلی دولت و حاکمیت ارتش از منطقه و مطابق با اطلاعاتی که از منطقه در دست ما هست این برنامه جنگ برنامهای است که از پاوه شروع و به مناطق مختلف کشیده میشد. دشمنان ما فکر میکردند در مقابل این یورش همهجانبه عظیم در کردستان ارتش شکست خواهد خورد و بهخصوص با توطئههایی که در نیروی هوایی و در بین همافرها و هوانیروز و ارتش و دستهای مرموزی که در همه سازمانهای اداری و دولتی داشتند مطمئن بودند که دولت و ارتش قادر به هیچ عمل مثبتی نخواهد بود بلکه این دستهای مرموز که در همه جا دارند، هر حرکتی را فلج خواهند کرد.
همانطور که میدانید تقریبا همه کردستان زیر سلطه آنها قرار داشت فقط اعلام سلطه بود که میخواست در کردستان صورت بگیرد تا به طور رسمی و علنی ارتش و دولت را رد بکنند؛ و حتی صبحت از این بود که پس از سیطره کامل نظامی بر تمام راهها و شهرهای کردستان اعلام استقلال بکند و حتی کشورهایی بودند که میخواستند بعد از اعلام استقلال آنها را به رسمیت شناخته و کمکهای نظامی و حتی نیروی هوایی برسانند؛ بنابراین پاوه یک نقطه شروع برای یک انفجار بزرگ در سرتاسر کردستان به شمار میرفت که آنها دیگر حاضر به مذاکره و قبول هیچ صلح و صفایی نبودند و میخواستند به طور مسلحانه آن سیطره نظامی خودشان را بر سرتاسر کردستان تحمیل کنند. همه روزه ما نیروهایی را از دست میدادیم و مواضع استراتژیک و مهم یکی بعد از دیگری به دست آنها میافتاد؛ و در شب آخرین که هولناکترین شبها بود فقط دو نقطه یک پاسگاه ژاندارمری و دیگر محل پاسداران در تصرف ما بود حتی پنج متری پاسگاه ژاندارمری را زیر سلطه خودشان داشتند و با نارنجک و خمپاره و غیرو پاسگاه را زیر حملات خودشان قرار داده بودند و تمام و مرتفعات و فرودگاه و تمام نقاط دیگر شهر در تصرف آنها بود و نزدیکیهای صبح تقریبا نزدیکیهای خانه پاسداران رسیده بودند و اگر خانه پاسداران هم سقوط میکرد دیگر چیز دیگری وجود نداشت و خلاصه هر لحظه انتظار مرگ و نابودی خودمان را داشتیم و هیچ امیدی هم به جایی نداشتیم و حتی هلیکوپتری چیزی هم نمیتوانست بر زمین بنشیند. چون هیچ جایی برای نشستن هلیکوپتر وجود نداشت و حتی راه رفتن در جلوی خانه پاسداران و در هر خیابانی زیر رگبار گلوله انجام میگرفت. در این محاصره بزرگ چپ و راست هردو دست داشتند؛ و عدهای از مردم برای دفاع از خانه و اموال خودشان در مقابل آنها دفاع میکردند و اتفاقا همین قضیه بود که شاید ما را نجات داد، چون گرفتن این خانهها یکی پس از دیگری و غارت آنها و آتش زدن آنها وقت میگرفت و به ما فرصت داد که شب را به روز برسانیم، ولی آنها برای اینکه از این درگیری با مردم راحت بشوند با بلندگو در شهر به مردم اخطار میکردند و این صدا به خوبی در خانه پاسداران شنیده میشد که «ای مردم ما با شما کاری نداریم فقط از شما میخواهیم که وفاداری خودتان را به ما اعلام بکنید. اگر وفاداری اعلام بکنید ما با خانه شما کاری نداریم ما آمدهایم که پاسداران، دشمن شما را سر ببریم» و این جنگ ادامه پیدا کرد تا بیانیههایی از طرف امام خمینی منتشر شد و به طور قطع و یقین باید گفت که این بیانیه امام بهخصوص قبول رهبری او برای نیروهای انتظامی و فرمان او به مردم برای هجوم به کردستان اولین نقطه تغییر و تحول در قضیه کردستان شد یعنی به محض آنکه بیانیهها منتشر شد صدای الله اکبر پاسداران بلند شد و همان پاسداران مجروح و ناامید روحیه و قدرتی پیدا کردند که غیر قابل تصور بود و دشمنان ما قبل از اینکه هلیکوپتری به پاوه وارد شود پا به فرار گذاشتند؛ و فورا یک گروه پنج نفری که از چند نفر از دوستان نخستوزیری میبودند با چند نفر از رزمندگان خوب دیگر به اینها ماموریت دادم که به بزرگترین مرتفعات شهر حمله ببرند؛ و برای آنکه پاسگاه ژاندارمری را نجات دهیم باید این کوه را به تصرف خودمان درآوریم. این پنج نفر عدهای از پاسداران کرد را هم همراه خودشان بردند و حمله آنان به قدری شجاعانه بود که من که از پایین نگاه میکردم وحشت میکردم. در مدت بسیار کوتاهی این کوه بلند را با دادن یک شهید تصرف کردند.
در این موقع تیمسار فلاحی که در کرمانشاه بود به وسیله بیسیم به من اطلاع داد که «نیروهای زیادی از مردم و سربازان و آذوقه در کرمانشاه آماده هستند که به پاوه منتقل شوند، فقط باید یک فرودگاه برای آنان تهیه کرد یا فرودگاه موجود را از دست دشمنان گرفت که هلیکوپترها بتوانند در آنجا بنشینند؛ بنابراین به هر قیمتی شده باید فرودگاه را به تصرف درآورد» و فرودگاه در آخرین نقطه شهر در طرف مرز عراق قرار داشت که نیروهای زیادی از دشمن در آنجا متمرکز بودند ما تصمیم گرفتیم که فرودگاه را هم به تصرف درآوردیم گروه پنج نفری تشکیل دادیم و از سه نقطه مختلف به این فرودگاه حمله کردیم و به اینها گفته بودم که بعد از تصرف فرودگاه به اولین تپهای که در پشت فرودگاه میرسند در آن تپه متوقف بشوند و بیشتر پیشروی نکنند، ولی شدت احساس و تهور این جوانان به حدی بود که تپه اول، دوم، سوم را هم گذراندند و به دهی رسیدند که در پشت این تپه قرار داشت و در آن ده عده زیادی از چپنماها وجود داشتند که در آنجا درگیری به وجود آمد و یکی از جوانان ما در آنجا به شهادت رسید و به هر حال با یک شهید فرودگاه هم به تصرف درآمد و علت بزرگش این بود که دشمن روحیهاش را از دست داده بود و بدون جنگ میگریخت. مریضخانه هم که ۲۵ شهید داده بودیم بدون هیچ خونریزی به تصرف پاسداران درآمد و پاسداران با فریاد «الله اکبر» به هر گوشهای میرفتند و مواضع استراتژیک را به تصرف درمیآوردند و همه اینها پیش از ساعت ۵ یا ۶ بعدازظهر تمام شد و هلیکوپترها و نیروهای کمکی همگی بعد از ساعت ۶ وارد پاوه شدند یعنی هنگامی وارد پاوه شدند که همه پاوه و همه مرتفعات و همه مواضع استراتژیک به تصرف ما درآمده بود؛ بنابراین تنها دلیل برای پیروزیها در پاوه و شکست دشمن بیانیهای بود که امام خمینی صادر کرده بود. ما تصمیم گرفتیم که همان شب برنامهای را طرحریزی بکنیم که تا ۲۴ ساعت آینده موقعی که ارتش لازم است وارد پاوه شود، نوسود را هم به تصرف خودمان درآورده باشیم. نوسود سختترین و خطرناکترین محل دشمنان بود که در مرز عراق واقع شده و حتی این را هم میدانستیم که همیشه مورد هجوم دشمنان است و بزرگترین قدرتهای دشمن در اطراف نوسود متمرکز هستند؛ بنابراین با همان نیروهایی که شب آمده بودند تا ساعت ۳ بعد از نیمه شب جلساتی و طراحیهایی داشتیم که بهخصوص نیروهای تیپ نوحه از نیروهای چتربازان تیپ نوحه و هلیکوپترها در روز بعد به ما کمک کردند و با اعمال تاکتیکی و قهرمانانه شدید قبل از آنکه ارتش وارد پاوه شود نیروهای ما نوسود را فتح کردند که این خودش سرعت عمل و جهش نیروهای موجود در پاوه را میرساند که حتی قبل از آنکه ارتش وارد پاوه شود اینها میخواستند عظمت و قدرت و پیشرفت خودشان را با ثبات برسانند و این چنین نیز شد.
ادامه دارد...