سرویس تاریخ «انتخاب»: صبح چهارشنبه، ۱۹ آبان حکم اعدام دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه دکتر مصدق، به اتهام خیانت به شاه در لشگر ۲ زرهی اجرا شد. مجله خواندنیها، سهشنبه ۲۵ آبان ۱۳۳۳، در گزارشی چگونگی اعدام دکتر فاطمی را تشریح کرده است که در پی میخوانید:
از وقتی که حکم اعدام دکتر فاطمی از دادگاه تجدید نظر صادر گردیده عدهای از خویشاوندان و منسوبین دکتر فاطمی از جمله برادران و خواهر وی به عدهای از رجال و معاریف گرویدند تا با وساطت حضور اعلیحضرت همایونی موجبات یک درجه تخفیف حکم را فراهم سازند. به همین لحاظ طی دو هفته اخیر جمعی از سناتورها از جمله آقایان علی دشتی، جمال امامی (با وجود اختلافی که از نظر سیاست با دکتر فاطمی داشته است)، امام جمعه تهران و دادگر (به لحاظ آشنایی که در پاریس با دکتر فاطمی داشت) و بالاخره آقای سردار فاخر حکمت، رئیس مجلس شورای ملی، و مطیعالدوله حجازی حضور شاهنشاه شرفیاب و تقاضا داشتند که حکم اعدام دکتر فاطمی یک درجه تخفیف یابد. دکتر سیفپور فاطمی که استاد زبان فارسی و تاریخ اسلام در دانشگاه پرینستون میباشد طی تلگرافی خدمات دکتر فاطمی را در مبارزه با کمونیستها و مبارزهای که در راه احقاق حق ایران در شورای امنیت به کار برد یادآور شده و استدعای یک درجه تخفیف نموده بود. شایع است آقای نحاس پاشا نخستوزیر اسبق مصر تلگرافی از حضور ملوکانه استدعا نموده بود دکتر فاطمی مورد عفو قرار گیرد.
گفته میشود با وجودی که شاهنشاه با فرجام دکتر فاطمی موافقت نکرده بودند دستور داده بودند اجرای حکم تا دستور ثانوی متوقف بماند.
دادستان ارتش طی مصاحبه خود اظهار داشته است:
«وقتی قبل از اجرای حکم به وی گفتم من یقین دارم با قدمهای محکم و با کمال جرأت و شهامت مرگ را استقبال میکنید. شما در واقع در راه ایران اعدام میشوید، چون اگر پیش وجدان خودتان، خودتان را گناهکار میدانید در حقیقت در راه اجرای عدالت اجتماعی که همه آرزوی آن را دارند مرگ را استقبال میکنید. به عقیده من حالا باید فکر شما متوجه این باشد که استغفار و توبهتان در پیشگاه خداوند متعال قبول شود و مرگ را همانطور که میگفتید با کمال جسارت استقبال کنید، [..]در آن موقع روحیهاش به قدری قوی بود که اگر کسی وارد اطاق میشد و از جریان اوضاع اطلاع نداشت هرگز باور نمیکرد این شخص کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و صیتنامهاش را هم نوشته است.
وقتی دکتر فاطمی را از اطاقش بیرون آوردند که سوار کامیون (آمبولانس) شود خواهش کرد یک سیگار به او بدهند. یکی از افسران سیگاری آتش زد و به او داد که با وضع خاصی گوشه لب گذاشت که پیدا بود میخواهد جرأت و قوت قلب خود را نشان دهد. این آخرین تقاضای دکتر فاطمی بود.
دکتر فاطمی موقعی که برای اجرای حکم به میدان تیراندازی برده شد با آنکه هوا تا حدی سرد بود فقط روی همان پیراهن که بر تن داشت یک پیژامه پشمی پوشیده بود و با همان پیراهن و پیژامه و کفش سرپایی که پارچه روی آن مخمل قهوهای بود اعدام گردید.
موقع اجرای حکم اعدام چهار نفر سرباز؛ دو نفر به زانو نشسته و دو نفر ایستاده مامور تیرباران بودند و جمعا هشت گلوله شلیک کردند که شش گلوله به سینه و قلب دکتر فاطمی خورده بود. اتفاقا دو گلوله روی یکدیگر به قلب خورده بود که خون فوران نمود و جابجا باعث مرگ او گردید، ولی پس از شلیک بلافاصله طبق معمول یک گلوله هم به عنوان تیر خلاص به شقیقه دکتر فاطمی شلیک شد که اگر جان و رمقی داشته باشد فورا خلاص شود و زجر بیشتری متحمل نگردد.»
از وصیتنامه دکتر فاطمی اطلاعی در دست نیست، ولی وی به خواهر خود چندی قبل وصایایی کرده بود.
در هنگام مرگ دکتر فاطمی قیم فرزند سهساله خود، سیروس، را دکتر مصدق قرار داد و گویا دکتر مصدق قیمومت دکتر فاطمی را پذیرفته است.
از دکتر فاطمی اموالی باقی نمانده است. نامبرده مبالغی به افراد مغروض میباشد که هنوز برادرش قرار آنها را نگذارده است. از واشنگتن خبر رسیده است که به مجرد اینکه برادرش، دکتر سیفپور فاطمی خبر تیرباران برادر خود را شنید گرفتار سکته قلبی گردید و در بیمارستان شهر نیوجرسی بستری گردید، به طوری که همسر مشارالیه اظهار داشته است کسالت مزبور خطرناک است.
در هنگام دستگیری فاطمی شایع شد که چکی به مبلغ سی هزار دلار کشف شد. به قرار اظهار یکی از نزدیکان وی این چک به مبلغ سیصد دلار بود و نامبرده که قصد داشت از ایران خارج شود این چک را برای مخارج خارج خود تهیه کرده بود.
خبرگزاری رویتر ضمن اخبار خود گزارش داده بود که دکتر فاطمی هنگام اعدام چند بار گفته بود «زنده باد دکتر مصدق»
بنا به وصیت دکتر فاطمی جنازه وی یا در قبر ظهیرالدوله کنار آرامگاه محمد مسعود و یا در جوار شهدای سیام تیر در ابن بابویه دفن شود، به همین لحاظ پس از اجرای حکم و انجام مراسم مذهبی جنازه به کسان وی تحویل و در ابن باویه کنار شهدای سیام تیر به خاک سپرده شد.
من مامور بودم دکتر مصدق را بکشم، ولی او را پیدا نکردم و بعد مامور کشتن امیرعلائی شدم، اما او را هم به دست نیاوردم و دیروز [جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۳۰]به شمیران رفته دکتر فاطمی را تیر زدم...