arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۱۰۲۵۱
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۶ - ۱۱ آبان ۱۳۹۸
تسخیر سفارت آمریکا به روایت دانشجویان پیرو خط امام؛ بخش ۲

محمد هاشمی: آقایان میردامادی، عبدی و بنده از اولین کسانی بودیم که طرح تسخیر سفارت را عنوان کردیم

می‌توان گفت که طرح تسخیر فقط فکر ما نبود! تولد طرح تسخیر جمعی بود، این‌که از زبان چه کسی بیرون می‌آید اختلاف در اصل ایجاد نمی‌کند. جا‌هایی آقای اصغرزاده و دیگران گفته‌اند که طرح مال من بوده است. اگر مدال می‌دادند می‌گفتیم برای مدال است، اما جز چوب و چماق و فحش چیزی ندارد. من این حرف را قبول ندارم و معتقد به پدیده‌های هم‌زمانی هستم. بعضی مواقع شرایطی اتفاق می‌افتد که یک روش، یک موضوع یا یک شکل به فکر عده‌ای خطور می‌کند. اگر بخواهیم بگوییم طرح تسخیر لانه ایده چه کسی بوده باید به قبل از انقلاب برگردیم، اما این نیست. در مورد طرح اولیه باید گفت که در جلسه عنوان شد که آقایان میردامادی، عبدی و بنده از اولین کسانی بودیم که طرح را عنوان کردیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

محمد هاشمی: آقایان میردامادی، عبدی و بنده از اولین کسانی بودیم که طرح تسخیر سفارت را عنوان کردیم

سرویس تاریخ «انتخاب»: ۱۳ آبان ۹۸ که فرا برسد، درست ۴۰ سال از سالروز تسخیر سفارت آمریکا در ایران توسط دانشجویان پیرو خط امام می‌گذرد، این اقدام دانشجویان روابط دو کشور را در طول ۴۰ سال بعد در همه ابعاد تحت تاثیر خود قرار داد. «انتخاب» به مناسبت چهلمین سالگرد این رویداد می‌کوشد هر روز با بازنشر خاطره‌ای از یکی از دانشجویان تسخیرکننده سفارت، مخاطبان را هرچه بیش‌تر در جریان جزئیات این رویداد مهم قرار دهد. آن‌چه در پی می‌خوانید بخشی از خاطرات محمد هاشمی اصفهانی (همسر معصومه ابتکار) یکی از ایده‌پردازان این جریان است:

[...] روز ۱۳ آبان که یکشنبه بود. چهارشنبه، پنجشنبه هفته قبل از شروع جریان، شروع به بحث و سازمان‌دهی ایده کردیم و قرار شد عده‌ای روز جمعه دائما دور سفارت باشند و اطلاعات جمع کنند.

نماز جمعه در دانشگاه تهران بود. مردم از دانشگاه تهران به سمت خیابان انقلاب – مفتح (روزولت سابق) جلوی سفارت آمدند و تظاهرات کردند. من به دوستان گفتم: «چرا تا یکشنبه که روز دانش‌آموز است صبر کنیم؟ همین فردا اقدام کنیم. این مردمی که من دیدم، اگر امشب از دیوار سفارت بالا نروند حتما فردا این کار را انجام خواهند داد.» التهاب عجیبی بود، مردم در راهپیمایی دو روز قبل از ۱۳ آبان به خاطر این‌که آمریکا شاه را راه داده بود خشمگین بودند و می‌توان گفت که طرح تسخیر فقط فکر ما نبود! تولد طرح تسخیر جمعی بود، این‌که از زبان چه کسی بیرون می‌آید اختلاف در اصل ایجاد نمی‌کند. جا‌هایی آقای اصغرزاده و دیگران گفته‌اند که طرح مال من بوده است. اگر مدال می‌دادند می‌گفتیم برای مدال است، اما جز چوب و چماق و فحش چیزی ندارد. من این حرف را قبول ندارم و معتقد به پدیده‌های هم‌زمانی هستم. بعضی مواقع شرایطی اتفاق می‌افتد که یک روش، یک موضوع یا یک شکل به فکر عده‌ای خطور می‌کند. اگر بخواهیم بگوییم طرح تسخیر لانه ایده چه کسی بوده باید به قبل از انقلاب برگردیم، اما این نیست. در مورد طرح اولیه باید گفت که در جلسه عنوان شد که آقایان میردامادی، عبدی و بنده از اولین کسانی بودیم که طرح را عنوان کردیم.

[...] جلسه اولیه در دانشگاه پلی‌تکنیک در اتاق رسم فنی دانشکده علوم پایه بود. آقای میردامادی با ما تماس گرفت که در این جلسه شرکت کنیم، البته تمام این صحبت‌ها در فاصله ۲-۳ ساعت است. صبح ایشان به من گفت: می‌خواهیم راجع به موضوع در فلان جا ساعت ۱۲ صحبت کنیم. در آن جلسه شش نفر بودیم یعنی از هر دانشگاه دو نفر. آقایان زحمتکش، اصغرزاده، بیطرف، میردامادی و بنده بودیم که نفر ششم را به یاد ندارم. این جلسه ۴ ساعت با جلسه بعدی فاصله داشت. مثلا طرح روز سه‌شنبه مطرح شد، صبح چهارشنبه یک جلسه، بعدازظهر هم یک جلسه تشکیل شد و روز پنجشنبه، جمعه برای اجرای طرح آماده بودیم.

[...] قرار بود ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه صبح بچه‌ها را در آمفی‌تئاتر دانشگاه پلی‌تکنیک توجیه کنیم. همه جمع شده بودند. بنده از قبل نقشه سفارت را کشیده بودم و جنوب، شمال، شرق و غرب و ساختمان‌های مهم را مشخص کرده بودم، چون من مسئول جمع‌آوری اسناد بودم. آقای علی زحمتکش عملیات را توضیح داد و من توصیه‌هایم را راجع به جمع‌آوری اسناد آن روز اعلام کردم و گفتم که «به کوچک‌ترین چیز حساس باشید و راحت نگذرید.» به همه گفته بودم که «همه اسناد را جمع‌آوری کنید.»
[...] من به شدت درگیر بودم که شرق و غرب و شمال و جنوب سفارت تصرف شود. ظرف ۱۰ دقیقه تمام نقاط سفارت را دویدم و داد زدم و از بس که داد زدم حنجره‌ام درد گرفت. بچه‌ها می‌گفتند: «چرا داد می‌زنی؟» گفتم: «تا درب و پنجره این‌جا بسته نشده باید این احتمال را بدهیم که ممکن است عده‌ای در بروند.» من یک حس رزمایش واقعی را داشتم که لحظه به لحظه کاری غیرعرفی و غیر تجربه‌شده را انجام می‌دهیم. از یک طرف با حس این‌که قطعا باید پیروز شویم و از یک طرف غسل شهادت کردیم و احتمال این‌که کشته شویم هم وجود داشت. از طرف دیگر باید موفق می‌شدیم...

ما ساندویچ‌هایی که تهیه کرده بودیم حدود ۱۲۰۰-۱۳۰۰ عدد بود و، چون تعدادمان ۴۰۰ نفر بود و هر نفر یک ساندویچ، که جمعا برای سه روز غذا تهیه دیده بودیم. کسی تصور نمی‌کرد که چنین شود [ماجرای نگهداری گروگان‌ها این‌قدر طول بکشد]، اما می‌دانستیم اتفاق بزرگی رخ خواهد داد؛ یا یک مدال بزرگ، یا یک طوق لعنت یا مدال افتخار.

تقاضای ما از این گروگان‌گیری استرداد شاه بود و مادامی که آن‌ها شاه را قلعه به قلعه و خانه خانه جابه‌جا می‌کردند ما باید لانه را در اختیار می‌گرفتیم... خواسته ما استرداد شاه بود که اتفاق نیفتاد، اما آن‌چه اتفاق افتاد این است که حدود ۲۰ روز بعد در ۵ آذر فرمان بسیج ۲۰ میلیونی داده می‌شود و در قانون اساسی به تصویب می‌رسد. این حرکت سپر دفاعی بود که باعث استحکام ارکان نظام شد و واقعا اگر این اتفاق نمی‌افتاد معلوم نبود برای هر کدام از رای‌گیری‌ها و پای صندوق رفتن‌ها چه بلایی سر مملکت می‌آمد...

منبع: دانشجویان و گروگان‌ها؛ تاریخ شفاهی دانشجویان پیرو خط امام، تدوین: حسین جودوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان ۹۲، صص ۳۰۷-۳۱۴.

نظرات بینندگان