سرویس تاریخ «انتخاب»: یکشنبه، یکم آبان ۱۳۵۶، حاج آقا مصطفی خمینی، فرزند ارشد امام خمینی، در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت، در مورد اینکه آیا ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا به شهادت رسید، روایات مختلف است، همسر حاج آقا مصطفی، معصومه حائری یزدی، در مصاحبهای که بعد از انقلاب به مناسبت سالگرد درگذشت مصطفی خمینی با روزنامه کیهان (یکم آبان ۵۹ ص. ۱۰) انجام داده، بیان کرده بود که ایشان را مسموم کردهاند. او دقیقا گفته بود: «وقتی بالای سرش رسیدم دستهایش بنفش بود» به هر روی به گفته معصومه حائری یزدی امام خمینی اجازه کالبدشکافی از پیکر فرزندشان را صادر نکردند، «زیرا معتقد بودند که عدهای بیگناه در این رابطه دستگیر میشوند و دستگیری آنها برای ما دیگر آقا مصطفی نمیشود». آنچه مسلم است هم کیهان و هم اطلاعات در ویژهنامههایی که در سال ۵۹ به مناسبت سالگرد درگذشت ایشان منتشر کردند، حاج آقا مصطفی را شهید خواندند. امام خمینی ۱۰ روز بعد از درگذشت حاج آقا مصطفی در سخنرانی که به همین مناسبت ایراد کردند، درباره مرگ فرزندشان اینطور گفتند:
بنده قبلا از عموم طبقات؛ طبقات روحانی در همه بلاد چه در عراق، چه در ایران و چه در سایر کشورها که اظهار محبت کردند، باید تشکر کنم. از مراجع اسلام دامت برکاتهم و از علمای اعلام دامت عزتهم، در ایران و در اینجا و در بقیه اماکن از خطبای عظام، از طبقه محصل دانشگاهی و یا غیردانشگاهی و کسانی که از خارج کشور: آمریکا، اروپا، هندوستان، پاکستان، افغانستان، کویت، امارات، خلیج [فارس]، سعود و از ممالک دیگر که اظهار محبت کردند و از عموم ملت مسلمان و غیور ایران ایدهم الله تعالی تشکر میکنم و توفیق و سلامت همه را از خداوند تبارک و تعالی مسئلت مینمایم.
من اگر در تمام جلساتی که آقایان محبت کرده، تشکیل میدهند، نتوانم شرکت کنم و یا با این سن پیری نتوانم به بازدید آقایان محترم بروم، از همه تشکر میکنم و از همه عذر میخواهم و امید است آقایان عذر مرا بپذیرند.
اینطور قضایا برای همه مردم پیش میآید و خیلی مهم نیست. خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد ظاهر و الطافی دارد خفی. الطاف خفیهای که ما به آن علم نداریم و از آن اطلاع نداریم و، چون از حیث علم و عمل ناقص هستیم و معرفت ما نسبت به مقام باریتعالی نقصان دارد، در این پیشآمدها جزع و فزع کرده، صبر نمیکنیم. اگر از الطاف خفیهای که خداوند تبارک و تعالی نسبت به عبادش دارد؛ «و انه لطیف بعباده» اطلاع داشتیم در اینگونه اموری که جزئی است و مهم نیست اینقدر بیطاقت نبودیم، میفهمیدیم که مصالح و الطافی در کار است. تربیتهایی در کار است.
این دنیا محل عبور است، دنیایی نیست که در آن زیست کنیم. اینجا راه است، صراط است، اگر توانستیم مستقیما این صراط را طی کنیم و به سلامت عبور کنیم، چنانکه اولیای خدا طی کردند؛ «جزناها و هی خامده» سعادتمندیم و اگر خدای نکرده در این راه لغزش داشتیم در آنجا (آخرت) همین لغزش ظهور پیدا میکند و موجب لغزشها و گرفتاریها میشود. از خدای تبارک و تعالی مسئلت میکنم که ما را بیدار کند و بر الطاف خفیه مطلع فرماید تا مثل اشخاصی که به مقام ربوبیت معرفت دارند، به مدارج انسانیت معرفت دارند و دنیا را مد نظر قرار نمیدهند و به آن استقلال ندادند، مآرب دنیا در نظرشان نبود، از دنیا منفصل بودند و این عالم را برای جاهای دیگر، برای سعادتهای بزرگ دیگر میدانستند، خداوند به ما هم توفیق بدهد، به آن مرتبه برسیم. مرتبهای که در این عالم نمیتوانیم ادراک کنیم و بفهمیم چه مدارج و عوالمی و چه بساطی آنجا هست.
[...] ما تا در این حیات دنیوی پست هستیم از جانب خداوند تبارک و تعالی ماموریتها داریم و باید به این ماموریتها قیام کنیم و از تکالیف الهیه غفلت ننماییم. تمام تکالیف الهیه، الطاف الهی است، و ما خیال میکنیم تکلیف (مشقت) است. چه تکالیف فردی که برای تربیت و تکمیل هر شخص میباشد؛ و غیر از این راه (عمل به تکلیف) راهی برای تکمیل و ترقی نیست و درجاتی برای انسان هست که بدون پیمودن این راه، انسان به آن نمیرسد؛ و چه تکالیف اجتماعی که در اجتماع وظایفی داریم و برای تنظیم اجتماع باید به آن عمل کنیم.
قرآن کریم چیزهایی که مربوط به روح و مقامات عقلیه و مربوط به مراتب و درجات غیبیه است برای ما بیان کرده است و اهلش میدانند، و اموری که مربوط به وظایف شخصیه، و در ترقی و تکامل انسان دخیل میباشد در کتاب و سنت بیان شده است و همچنین چیزهایی که مربوط به امور سیاسی و اجتماعی و راجع به تنظیم و تربیت اجتماع است همه را شرع مقدس بیان فرموده، و ما و تمام بشر مکلف هستیم این تکالیف را عمل کنیم و همه این مراتب و مقامات را مواظبت نماییم و به یک طرف منحصر نکنیم. [...]