عباس عبدی در یادداشتی نوشت: سخنان اخیر آقای جنتی دبیر شورای نگهبان و رییس مجلس خبرگان و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره ناامیدی ایشان از مدیران فعلی و کوشش و کار ایشان برای روزی که مدیران جوان و انقلابی جایگزین شوند تا از این خفت و گرفتاری که دچارش شدهایم، رها شویم، بازتاب گستردهای داشت. علت این بازتاب نیز در پارادوکسی بود که در سخنان ایشان دیده میشد، چراکه آقای جنتی با 93 سال سن که پیرترین مسوول کشور یا حتی در سطح جهانی باشد، آرزوی روی کار آمدن جوانان را دارد و از مدیران فعلی به کلی ناامید است. پارادوکس سخنان ایشان آنجا بود که در ساختار موجود حتما جوانانی بهتر یا در حد ایشان نتوانستهاند، تربیت کرده یا پیدا شوند که تا 93 سالگی ایشان همچنان مشغول به فعالیت هستند. اگر چنین جوانانی پیدا میشدند، حتما ایشان کنارهگیری میکردند. پس اگر آقای جنتی تاکنون نتوانستهاند در حوزه خود چنین افرادی را تربیت کرده یا پیدا کنند، چگونه انتظار دارند که دیگران چنین کاری را کرده باشند؟ محیطی که قادر به تربیت مدیران جوان نبوده، در همه حوزهها فاقد چنین ظرفیتی است. بنابراین ناامیدی ایشان کاملا موجه است. به علاوه تمام مدیرانی که ایشان از آنان ناامید هستند، از کره مریخ و آن سوی جهان نیامدهاند. همه اینها زمانی مصداق همین جوانان انقلابی مورد نظر آقای جنتی بودهاند که امروز به وضعیتی رسیدهاند که آقای جنتی را ناامید کردهاند. بنابراین با آمدن تعدادی جوان انقلابی مشکل مورد نظر آقای جنتی حل نمیشود، زیرا دیر یا زود آنان نیز مثل همین مدیران کنونی خواهند شد. مدیران فعلی تجربه پسداده هم هستند و بسیاری از آنان در رژیم گذشته و جنگ مبارزه کردهاند. در حالی که مدیران مورد نظر آقای جنتی حتی فاقد این آزمونها هستند.
نکته جالبی که در سخنان آقای جنتی بود ولی کمتر مورد توجه قرار گرفت، آنجایی بود که گفتند، مردم باید مطالبهگر باشند، چراکه اگر ایستادند و مطالبهگری کردند دیگران مجبور میشوند به حرفشان گوش دهند. در حقیقت ریشه بخش مهمی از مشکلات همین است. ولی چرا مردم مطالبهگری نمیکنند و سوال نمیکنند؟ چون مسوولان لزومی به پاسخگویی نمیبینند و چه بسا مطالبهگری پرهزینه میشود. نمونهاش شورای نگهبان است که تاکنون چقدر به پرسشها پاسخ داده است؟ آقای جنتی چقدر حاضر شده که در برابر روزنامهنگاران قرار گیرد؟ چقدر حاضر شده که به نقش این شورا در شکل گرفتن مدیریتی که خودشان از آن ناامید شدهاند، بپردازد؟ اجازه دهید که مساله را از زاویه دیگری ببینیم. یک ریشه مهم فساد و تباهی در هر جامعهای، شکاف میان قدرت و مسوولیت است. هر کس که قدرت دارد باید به همان نسبت مسوولیتپذیری داشته باشد. ما نمیتوانیم قدرت داشته باشیم ولی از موضع یک فرد غیرمسوول نقد کنیم. اگر مسوولیتهای آقای جنتی را از ابتدای انقلاب تاکنون در ترازو قرار دهیم، بهطور قطع یکی از قدرتمندترین اشخاص پس از انقلاب بودهاند؛ ولی چگونه است که اکنون از موضع یک فرد غیرقدرتمند و مثل یک شهروند عادی از مسائل گله میکند؟ ایشان میگویند ما برای روزی کار میکنیم که مدیران فعلی با مدیران جوان و انقلابی جایگزین شوند. پس چرا پس از 40 سال هنوز این کارشان به نتیجه نرسیده است؟ چه تضمینی دارد که در آینده برسد؟ به علاوه اتفاقا همین 40 سال فعالیت ایشان و همسو با ایشان است که نتیجهاش همین شده است. ایشان کدام اقدامی را که برای ورود افراد همسو به مجلس و حکومت لازم باشد، نکردهاند که باید میکردند؟ اینکه میگویند عدهای با پولهای کثیف میخواهند وارد مجلس شوند و این خط قرمز ما در شورای نگهبان است، به این معناست که تاکنون شورای نگهبان اجازه نداده که کسی از خطوط قرمز آن عبور کند. خوب نتیجهاش همین مجلسی است که در اظهارات غیرعمومی درباره نمایندگان میگویید، آنچه باید بگویید! باید از آقای جنتی پرسید که 40 سال مدیریت ایشان بر مهمترین ارکان نظام از جمله شورای نگهبان، مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت و سازمان تبلیغات اسلامی و تشکیلات امر به معروف و نهی از منکر و... چه دستاوردی برای این جامعه داشته است؟ آیا قدرت نداشتند؟ ای کاش قدری مسوولیتپذیری را چاشنی این قدرت کنیم. ریشه بخش مهمی از نابسامانیهای موجود، شکاف میان این دو عنصر قدرت و مسوولیت است.
منبع: اعتماد