حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن معزالدینی، امام جمعه یزد در یادداشتی برای «انتخاب» آورده است: ذی الحجه و غدیر دو نام آشنا برای مسلمین، زمان و مکانی مألوف برای مومنین و عناوین مأنوس برای شیعیان است، غدیر« برکه ای» است که در کنار آن بزرگترین حادثه و انقلابی ترین حماسه پدید آمد و از آن زمان کانون جوشش زلال هدایت گشت ، و اصلی ترین نیاز بشر و بزرگترین مأموریت پیام آوران توحید ضمانت بقاء یافت
الحق که انسان منهای هدایت یعنی جاری ضلالت و تکثیر سبعیت، و غدیر یعنی تدارک هدایت برای جامعه بشریت، و استمرار رسالت رسولان حق که فلسفه بعثتشان «هدایت به امر است» (وجعلنا هم ائمه یهدون بامرنا)
اسلام جدای از غدیر یعنی ناکامی پیامبر، و ناکامی او یعنی بر باد رفتن آمال همه انبیاء.
اسلام بدون علی
«یعنی قلبی که در آن خون نیست»
«لَإن قیل اسلام و ما قیل حیدر فذلک قلب لیس ینبضه دم»
غدیر واقعه تاریخی نه، بل حقیقت جاریه است، آنان که به غدیر به چشم یک اتفاق تاریخی که 14 قرن بر آن گذشته است نگریسته اند ندانسته بر اسلام قلم کهنگی کشیده اند ، چه آنکه اگر بر غدیر 14 قرن گذشته بر اسلام نیز.
پس مهم پوسته و صورت ظاهری ماجرا نیست که قرونی بر آن گذشته، مهم محتوای غدیر است که هدایت بشر است، و واقعه زمانیه نیست بلکه حقیقت ابدیه است که با واحد زمان سنجیده نمیشود ، چونان توحید- حریت- عدالت- نماز- زکات- جهاد و...
در یک کلام حقیقت غدیر در کنار این حقایق نورانی حقیقت الهیه است که جاودانه است «و لن تجد لسنّه الله تحویلا» و همین حقیقت، محققان و اندیشمندان اهل سنت را واداشت تا این چنین اعتراف کنند:
«انِّ عید الغدیر جزء من الاسلام فمن انکره فقد انکر الاسلام بالذات » عید غدیر جزء اسلام است هرکس منکر آن شود منکر خود اسلام است
یا بگویند: «اگر حدیث غدیر مسلم نباشد هیچ امر مسلمی در اسلام وجود ندارد »
حال باید دید در غدیر چه شد و پیامبر چه کرد و ماجرا چه بود؟
حقیقت این است که پیامبر «آینده نگری» کرد، و قافله مسلمین را پس از خود به پیروی از نسخه ثانی خود فراخواند، که جز این راهی نداشت، چون یا باید نسبت به آینده دین و امت راه منفی پیش گیرد و فقط همتش مصروف ایفای نقش رهبری در زمان حیات خودش باشد و در یک کلمه سرنوشت مسلمین را به دست حوادث بسپارد، یا راه مثبت پیش گیرد و به مسلمین بگوید خود تصمیم شورایی بگیرند ، یا آن کند که کرد.
راه نخست منتفی است، زیرا این فکر یا برخاسته از این است که خطری دین و امت را تهدید نمی کند، یا معلول نگاه بدعوت خود از دریچه مصالح شخصی است، و اینکه تا زنده است عده ای دورش جمع باشند و ریاستی کند، وقتی هم رفت هرچه شد، شد.
هر دو تفکر از ساحت «عقل کل » بدور است، وانگهی به این قضیه توجه کنید: مسلم در «صحیح » «باب سیره» عمر نقل کرده که «عبدالله بن عمر » به پدر خود گفت: مردم می گویند تو نمی خواهی کسی را جانشین خود قرار دهی! اگر تو ساربانی می داشتی و او نزد تو می آمد و شتران و گوسفندان تو را همین گونه رها می کرد تو می گفتی این چوپان مقصر است، در حالی که اداره و سرپرستی این مردم از چراندن گوسفندان و شتران مهمتر است، ای پدر چون به نزد خدای عزوجل برسی چه پاسخ می دهی ؟ در صورتی که کسی را برای سرپرستی بندگان او به جای خویش تعیین نکرده باشی؟
و این داستان را بنگرید: این قتیبه در کتاب الإمامه و السیاسه ج 1 ص 22 می نویسد: عایشه به عبدالله بن عمر گفت: پسرم سلام مرا به پدرت برسان و بگو: امت محمد را بی سرپرست رها مکن، کسی را در میان آنان جانشین خود ساز ، و مسلمانان را چون رمه بی شبان نگذار، می ترسم آشوب بر پا شود.
حال خود قضاوت کنید ابن عمر و عایشه به این حقیقت و حکم عقلی توجه داشته باشند و پیغمبر نه؟ شگفتا عایشه و عبدالله برای بی سرپرست ماندن امت- آن هم پس از قوام یافتن اسلام- نگرانند لیکن پیامبر خدا به این امر توجه ندارد و در زمانی که هنوز اسلام مکتبی تازه پا است او را رها می کند و می رود؟
یاد «ازُری » به خیر که گفت:
«أ نبیٌّ بلا وصیّ تعالی ا... عما یقوله سفهاها»
یعنی آیا پیامبر بدون وصی باشد ؟ بلند مرتبه و منزه است خدا از آنچه سفیهان امّت میگویند .
و راه شورا هم منتفی است، زیرا اگر او می خواست نظام امت را شورائی کند بایست نخست حدود و مشخصات شورا را برای آنان تشریح کرده باشد، و معیارهای جامع الاطراف در این زمینه بدست داده باشد، زیرا در غیر این صورت کار به جمعی از مردم که به زندگی عشیره ای خو کرده بودند - و در میان آنان سابقه کار سیاسی بر پایه شورا و مراجعه به آراء عمومی وجود نداشت - سپرده میشد، و بقول طلّاب «نقض غرض»
هذا اوّلاً، و ثانیاً به حکم صریح «امَرُهم شوری بینهم» امر« اُمَت» شورائی است یعنی آنچه مربوط به خود مردم و کار خود مردم است، از قبیل امورات روزمره زندگی ، اما کار «خدائی» به شورای امت سپرده نمی شود و پیشتر گفتیم محتوای غدیر «هدایت» است و هدایت کار خدائی است نه بشری، «انّا هدیناه السبیل» ، «وجعلنا هم ائمّه یهدون بامرنا»
وانگهی، ابوبکر برای بعد از خود عمر را خلیفه نمود ، و به عثمان دستور داد وصیت او را بنویسد، و عمر هم که خلافت را به شورا سپرد بعد از آن بود که گفت: اگر یکی از دو نفر امروز زنده بودند خلافت را به آنها می سپردم ، و با آرامش خاطر جان می دادم ، یکی «سالم » غلام حذیفه و دیگری «ابو عبیده جراح»، پس تشیکلات شورائی در واقع مورد تأیید صحابه هم نبود.
پس راه منحصر بفرد نص است، و تصریح و نصب جانشین، و این همان است که در غدیر واقع شده یعنی کسی که به نقل شهردار دیلمی در «فردوس الاخبار » برای پیامبر به منزله سر برای بدن است، به ولایت و امامت برگزیده شد، و فرمان «بلّغ ما انزل الیک » اجرا شد ، و این را بیش از 120 هزار نفر ناظر و بیش از 110 تن از اصحاب و تابعین روایت کردند ، و بدین سان محمد «ص» معجزه کرد ، یعنی :
«از درون برکه ای دریای پنهانی برآوردن »