سرویس تاریخ «انتخاب»: خلیل طهماسبی از اعضای فداییان اسلام در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ رزمآرا، نخستوزیر وقت، را در مجلس ترحیم حاج میرزا محمد فیض قمی در مسجد شاه با شلیک سه گلوله ترور کرد. گفتنی است دوران نخستوزیری رزمآرا با جنجال نفت همراه بود و او به خاطر مخالفت جبهه ملی ناچار شد قرارداد گس-گلشائیان را که دولت ساعد به مجلس داده بود پس بگیرد. کابینهاش هم چندین بار مورد استیضاح قرار گرفت. در نهایت با سخنانی که درباره عدم توانایی ملت ایران در اداره صنعت نفت خود ابراز کرد، درچشم همه آنهایی که به دنبال ملی کردن صنعت نفت بودند به بزرگترین مانع تبدیل شد.
همین سابقه شاید کافی بود تا پس از ترورش، آیتالله کاشانی رئیس وقت مجلس هفدهم درباره لایحه سهفوریتی آزادی طهماسبی که تقدیم مجلس شده بود اینطور نظر دهد: «یکی از لوایح عالیه و مفیده همین لایحه میباشد، زیرا این جوان با از خودگذشتگی قابل تقدیر خدمت عظیمی به ملت و مملکت ایران بلکه به کشورهای خاورمیانه کرد و جنبش و پیشرفت و موفقیت ملت ایران در این چند سال اخیر سرمشق ملل خاورمیانه گردید و اینها از نتایج فداکاری این جوان میباشد.» (کیهان ۲۰ مرداد ۱۳۳۱)؛ و سرانجام نمایندگان مجلس شورای ملی در ماده واحدهای او را قهرمان ملی بنماند: «چون خیانت حاجعلی رزمآرا بر ملت ایران ثابت گردیده هرگاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار میگیرد و آزاد میشود.»
مادهواحدهای که آه از نهاد پدر صد و پنج ساله نخستوزیر مقتول برآورد و انگیزهای شد برای اینکه به خونخواهی از فرزندش دست به قلم شود و مجلس سنا را به دادخواهی بطلبد:
ساحت مقدس مجلس محترم سنا
ضمن این نامه پیرمردی ۱۰۵ ساله که دوران سلطنت شش پادشاه را از ناصرالدینشاه تا اعلیحضرت محمدرضاشاه دیده است با شما گفتگو میکند. آنچه را که به قلم میآورد گرچه به خاطر دفاع از خون ناحق ریخته فرزندش میباشد، ولی مسلم بدانید از روح کینهجویی و خونخواهی الهام نگرفته است، زیرا در سنینی از عمر هستم که از خصائص آن خموشی شهوات و سکون و آرامش احساسات است و از همه بالاتر شما سناتورهای محترم شاید بهتر از هرکس مرا بشناسید، زیرا با عدهای دوستی و ارادت داشته و چند نفری هم در ردیف شاگردان من بوده و البته استاد خود را خوب میشناسند و بر میزان حقگوییاش واقفاند.
اگر اکثر عمر طبیعی را در این کشور با متحمل شدن شداید مختلف ۷۵ سال حساب کنیم من قاعدتا سی سال است که بایستی در زیر خاک خفته باشم. پس آنچه را که میگویم نه به منظور به دست آوردن مقام است و نه به خاطر کسب نام، زیرا خوب یا بد عمر خود را به پایان رسانده و چراغ زندگانیام بر اثر طوفان مرگ هر لحظه در معرض خاموش شدن است. یک روز و شاید یک ماه و یا یک سال دیگر دوران عمرم به سر آید و بدین جهت چند روزی بیش مهمان شما نیستم، چون من مسلمان حقیقی، مومن و معتقد به حشر و معاد هستم به مصداق آیه شریفه «کل من علیها فان» میدانم که به زودی روح افسرده من به روح فرزند عزیزم خواهد پیوست و دوران جدایی بین من و جگرگوشهام طولانی نخواهد بود؛ بنابراین با توجه به مطالب فوق بایستی تصدیق فرمایید:
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه خود سیه و دلق خود ازرق نکنیم
پایههای سنینی عمرم شاید سی سال از بزرگترین فردی که در میان شما سناتورهای محترم وجود دارد بیشتر باشد و بعید نیست به همین نسبت سرد و گرم ایام را بیش از شما آقایان محترم چشیده باشم.
آقایان نمایندگان محترم مجلس سنا!
اشک یک بیوهزن که بر مرگ شوهر خود گریان است و قیافه محزون چند طفل یتیم که در ماتم پدر سیاهپوشاند مرا وادار میکند به شما که مانند من از مشایخ و معمرین قوم هستید و البته مقام حق و قانون را مافوق احساسات و شهوات و کینهجوییهای شخصی میشناسید متوسل شده و به نام اصل سیودوم قانون اساسی از این تصمیم مجلس شورای ملی ناله و فریاد و دادخواهی کنم تا مبادا خدای ناخواسته نمایندگان آن مجلس محترم که در ردیف رجال استخواندار کشور میباشند بنا بر عجله یا بر سبیل استمرار یا مرعوبیت یا احساسات شخصی تصمیم مجلس محترم شورای ملی را که مسلما از ترس تکفیر و بر اساس رعب آن هم با قید سه فوریت تصویب شده است، تایید فرمایند.
با آنکه مجلس سنا هنوز نخستین دوره خود را به پایان نرسانده و در ردیف جوانترین مجلسهای دنیا میباشد، معهذا گردانندگان صحنه آن که هریک به تنهایی پیر سیاست بوده و سرد و گرم ایام را بسیار چشیدهاند تاکنون طوری اقدام فرمودهاند که عملا مرکز ثقل کشور را بر مرکز صحنه مجلس سنا منطبق ساختهاند و تصمیماتی که در مراکز دیگر اتخاذ شده است به محض اینکه قدم به میدان سنا گذارده است با ریختن آب تجربه غلیان آن را فرو نشاندهاند و بهترین نمونه آن هم همین طرح سهفوریتی بود که به شرح دلایل اقامهشده در صفحات بعد بر خلاف یازده اصل از قانون اساسی و متمم آن میباشد که با تصمیم عاقلانه آن نمایندگان محترم دال بر ابطال فوریت دوم آن فرصت بیشتری برای مطالعه آن در کمیسیون محترم دادگستری خواهد بود.
فرزند من سپهبد حاجیعلی رزمآرا، نخستوزیر شهید اسبق ایران، در خانه خدا یعنی جایی که به حکم پیغمبر اسلام یک هزار و سیصد و هفتاد و یک سال است مامن پناهندگان و حتی تحصنگاه جانیان میباشد، در حالی که برای شرکت در مجلس ترحیم یکی از پیشوایان روحانی عالم تشیع میرفت در روز شانزدهم اسفند ۱۳۲۹ ناجوانمردانه از پشت سر مورد حمله قرار گرفته و بر اثر اصابت سه گلوله در خون خود غلطید.
قاتل هم اگر قبلا در پرده صحبت میگفت: این دو سه روزه بر اثر گلآلود بودن آب صراحتا ضمن مصاحبههای خود با نمایندگان جراید اقرار به جرم خویش میکند و بدین طریق بر خلاف آنچه که ضمن لایحه مصوبه مجلس شورای ملی مندرج است اقدام خود را از فرض به صورت یقین درآورده و موجب فخر و مباهات دانسته و معتقد است که مکتب اخلاق نوینی را بدین ترتیب افتتاح نموده است و بایستی داوطلبین جدیدی ثبتنام نموده و پس از پایان دوره تعلیمات و انجام وظیفه محوله به همین ترتیب فرمان عفو را در اختیار گیرند. شماای نمایندگان محترم مجلس سنا اگر به قانون آسمانی و فرمان الهی معتقد هستید پس به امر آیه شریفه «ولکم فیالقصاص حیوه یا اولیالالباب» قانون خدا را محترم شمارید و اگر پایبند قوانین بشریت و قانون اساسی هستید مگر نه این است که اصل ۲۷ و ۲۸ متمم قانون اساسی قوای سهگانه را از یکدیگر تفکیک نموده و اجازه مداخله به قوای ثلاقه در وظایف یکدیگر را نداده است.
مگر نه این است که مباحثات اخیر کملین ۱ و قوم اعضای آن مجلس محترم همه در اطراف لزوم انفکاک قوای ثلاثه از یکدیگر دور میزده است؟ آیا کدام قانون اجازه میدهد که قوه مقننه در کار قوه قضاییه دخالت کرده فرزند مرا که پدر چندین فرد از افراد این ملت بوده است مهدورالدم بشناسد؟
در میان این وکلایی که طرح پیشنهادی را امضا و یا نسبت به تصویب آن رای دادهاند عدهای وجود دارند که چند هفته قبل از واقعه شوم ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ نسبت به فرزند رشید من با اکثریت ۹۰ رای اظهار اعتماد نموده و بدین طریق خدمتگزاری او را تایید نمودهاند و امروز بنا به مقتضیات زمان و مکان او را مهدورالدم تشخیص دادهاند. آیا این است معنای وفاداری و سوگندی که طبق اصل ۱۱ قانون اساسی با قرآن مجید یاد نمودهاند؟
آیا این است معنای خیانت نکردن به حقوق ملت مندرجه در متن سوگندنامه
مگر نه این است که طبق اصل ۲۹ قانون اساسی خیانت هر وزیر بایستی در محکمه عدلیه به وضوح رسد و همچنین طبق اصل ۷۵ متمم قانون اساسی فقط دیوان تمیز بایستی در محاکمه وزرا شرکت کند و از طرفی به استناد اصلین ۸ و ۹ متمم قانون اساسی جان و مال و ناموس افراد ملت در حمایت قانون بوده و عموم افراد متساویالحقوقاند و نیز به موجب اصل ۷۲ متمم قانون اساسی منازعات راجع به حقوق سیاسیه فقط مربوط به محاکم عدلیه است پس اگر اینها صحیح و اصول قانون اساسی در نزد نمایندگان قابل احترام است چرا هنگام گذراندن این طرح مصلحتا از یاد بردهاند.
آقایان سناتورهای محترم
من از شما پیران مجرب سالخورده میپرسم. با توجه به اصول متذکره در بالا فرزند عزیزم در کدام دادگاه قانونی محاکمه شده است؟ که اینک مهدورالدم و واجبالقتل شناخته میشود و همچنین به استناد کدام قانون کلمه سپهبد را از نام فرزندم جدا ساختهاند مگر در اصل ۱۰۷ متمم قانون اساسی مصرح نیست که حقوق و مناصب و شئونات اهل نظام سلب نمیشود مگر به موجب قانون؟! کدام قانون این امتیازات را از فرزند من سلب نموده است؟
فرزند شهید ۴۹ ساله من سی سال تمام از بهترین سنین عمر خود را در میان تپه و ماهورهای این مملکت به سر برده و برای به دست آوردن هر درجه یا امتیاز نظامی خون دلها خورده و صدها بار از خطر مرگ رهایی یافته و به استناد اصل ۴۷ متمم قانون اساسی به دریافت این درجات و امتیازات مفتخر گردیده است. به شهادت صورت جلسات موجوده در مجلس شورای ملی مخالفین او خدمات نظامی فرزندم را ستوده و صراحتا ضمن نطقهای خود اقرار نمودهاند. حالا به نام کدام قانون بر خلاف صریح اصل ۱۰۷ متمم قانون اساسی نام او را بدون این افتخارات یاد میکنند؟ او سپهبد ارتش این کشور بوده و کلیه درجات ارتش را یکی پس از دیگری پیموده و سینه او به فرمان کسی که طبق اصل ۴۹ متمم قانون اساسی مادامی که قوانین مصوفه شما را توشیح نکند قابل اجرا نیست و به اتکای به اصل ۴۷ متمم قانون اساسی غرق مدال و نشان گردیده است حالا چگونه مخالفین او قدرت میکنند که کلیه این اصول قانون اساسی را زیر پا گذارده و بیمحابا این افتخارات را بیهیچگونه مجوز از او سلب نمایند. او به تصدیق مخالفینش که دیروز و امروز بر کرسی مجلس شورای ملی نشستهاند اگر فرضا نخستوزیر بدی بود نظامی خدمتگزار و وظیفهشناس و قابل احترامی تشخیص داده شد.
این دفاع من از لحاظ آنکه پدر او هستم نمیباشد بلکه به نام یک سرباز ۱۰۵ ساله ارتش ایران با شما صحبت میکنم. فرزند من متهم گردید که قصد کودتا بر علیه مقام سلطنت داشته است و این اتهام در زمانی که حکومت در دست مخالفین فرزندم بود در عالیترین محکمه نظامی مطرح و چندین ماه مورد رسیدگی قرار گرفته پس از اینکه چند هزار برگ پرونده تشکیل داد سرانجام قرار برائت صادر گردیده و در فرمان ارتش نیز مراتب درج یافته و به حکم دادگاه شرکای احتمالی هم آزاد گردیده و برای فرزند من و دیگران به علت فقد دلیل قرار منع تعقیب صادر و رفع هرگونه شبهه گردید و همه دانستند مرد خدمتگزاری که اکنون زیر خاک خفته و دستش از این دنیا کوتاه است همیشه خدمتگزار میهن بوده و آرزو داشته است که میهن او به افتخارات زیادی نائل گردد و مانند گذشته درخشانش سرشناس جهان باشد. آری: «گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است و خاکستر اگر بر فلک رود همچنان ذلیل»
آقایان نمایندگان محترم مجلس سنا
فرض کنیم (البته فرض محال) وکلای مجلس شورای ملی حق دارند یک نفر قاتل را از لحاظ دعوای عمومی مورد عفو قرار دهند، ولی نمایندگان محترم مجلس سنا واقف میباشند که در دعاوی کیفری علاوه بر مدعی عمومی طرف دیگری به نام مدعی خصوصی وجود دارد باز هم فرض کنیم وکلای ملت در تحت تاثیر احساسات گمراهکنندهای قرار گرفته و حق عمومی را بخشیدهاند (یا اینکه طبق اصلین ۲۷ و ۲۸ متمم قانون اساسی این اختیار به قوه مقننه داده نشده است)، ولی من که پدر مقتول هستم و یک بیوهزن و چند نفر یتیمان سپهبد شهید در ادعای خصوصی خود باقی هستیم و به موجب اصل ۳۳ متمم قانون اساسی از مجلس محترم سنا تقاضای تحقیق و تفحص در پیرامون قتل نخستوزیر شهید اسبق ایران را داشته و با یادآوری اصل ۱۱ متمم قانون اساسی «هیچکس را نمیتوان از محکمهای که باید درباره او حکم کند منصرف کرده و مجبورا به محکمه دیگر رجوع دهند» تقاضا دارد محاکم عدلیه رسیدگیهای خود را ادامه دهند و نیز یادآوری مینماید که بر طبق اصل دوم متمم قانون اساسی باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه مجلس شورای ملی مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام ص. نداشته باشد. طبق اصل ۵۸ متمم قانون اساسی هیچکس نمیتواند به مقام وزارت برسد مگر اینکه مسلمان و ایرانیالاصل باشد و با ابراز رای اعتماد مجلس شورای ملی اقرار به مسلمان بودن فرزند من شده است و طبق موازین شرعیه اسلامی جلب رضایت، ولی دم لازم و واجب است. پس اگر این کشور اسلامی است و نمیخواهند بر خلاف دستورات شرع قانونی را تصویب نمایند چرا نمایندگان مجلس شورای ملی هنگام تصویب این قانون رضایت انجانب را که، ولی دم و پدر آن فقید هستم جلب ننمودند و طبق این بحث شرعی تصدیق میفرمایید قانونی که از مجلس گذشته است بر خلاف موازین شرعی میباشد.
توسل به دامان حضرت احدیت زده از آن دادرس بیگناهان میخواهم که محکمه عدل الهی را تشکیل داده و شما را برای حضور در محکمخ دعوت نماید.
معنای این کلمات را محققا جوانان نخواهند فهمید، ولی شما که پیران سالخوره بوده و با من فاصله زیادی ندارید میفهمید چه میگویم.
آقایان در آن محکمه مصونیت دیگر وجود ندارد آنجا حقایق روشن گردیده و اسرار پشت پرده فاش میگردد.
آقایان شما اگر امروز این نامه را که اولین و آخرین گفتوگوی یک پدر داغدیده ۱۰۵ ساله میباشد به سرسری نگاه کنید، مطمئن باشید فردا تاریخ با احترام باز نموده و سطورش را تحت مطالعه قرار خواهد داد.
من رونوشت این نامه را برای کلیه شما سناتورهای آزموده فرستادهام که با دقت مطالعه فرمایید و آرزو دارم نالههای واپسین مرا که مسلما پایم لب گور است در جلسه علنی مجلس محترم سنا به عرض ملت ایران برسانید و بگویید فرزند شهید من که امروز او را مهدورالدم شناختهاند چند هفته قبل از کشته شدنش از طرف اکثریت عظیم نمایندگان ملت رای اعتماد به او داده شده و یک فرد خدمتگزار میهن شناخته شده است و اغلب آن نمایندگان هم امروز بر کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی تکیه زدهاند. پس امروز به چه گناه مهدورالدم و واجبالقتل شناخته میشود؟
یک نفر قال عادی را از لحاظ شناختن کیفیات جرم و دست یافتن بر سر شرکای جرم تحت پیگرد قرار میدهند اگر سپهبد حاجیعلی رزمآرا جرمی مرتکب شده است و به مجازات آن مهدورالدم شناخته میشود پس چرا نباید پرونده او علنا تعقیب شود تا اگر گناهکار است گناه او معلوم شود. آیا نباید کیفیات جرم روشن شود و عناصری که محرک و مسبب قتل سپهبد رزمآرا بودهاند شناخته شوند؟
من امروز به وسیله شما نمایندگان محترم سنا در پیشگاه ملت اعلام میکنم تا ملت ایران و دنیا بداند که عفو قاتل سپهبد حاجیعلی رزمآرا به تحریک دستهای خونآلودی است که نمیخواهند این پرونده تعقیب و حقایق بسیاری مکشوف گردد.
خلیل طهماسبی قاتل فرزند رشید من مورد بحث نیست که من بخواهم وقت خود را برای گرفتن انتقام از او تخصیص دهم. خلیل طهماسبی آلت بلااراده دستهای بوده است که از پش سن فرمان میدادهاند. من میخواهم در پیشگاه دادگاه پرده را بالا زده مغزی که این فرمان را صادر کرده است به ملت ایران معرفی کنم.
آقایان نمایندگان محترم
خواهی نخواهی چرخ ایام در گردش بوده و تاریخ مملکت هر روز ورق جدیدی را باز میکند. کاری نکنید تا یادگار امروز صفحهای سیاه باشد. امروز در بدویترین کشور روی زمین قاتل را انسان تشویق ننموده و پایه اخلاق اجتماع را تا این حد متزلزل نمیسازند. اگر مردان فردا که زمام امور کشور را در دست میگیرند خواستند اعمال امروز را سرمشق قرار دهند آیا تصور میفرمایید بدینطریق در این مملکت میتوانند حکومت کنند.
نه در استبداد کبیر و نه در استبداد صغیر بدین طریق با قاتلین معامله نمیکردند لااقل در آن زمانها دادگاهی فرمایشی تشکیل و رای را طبق دلخواه خود بر روی کاغذ میآورند.
برای به دست آوردن قانون اساسی خونها ریخته شده است. حالا تماشا کنید که چگونه به رایگان از دست میدهیم. به حکم قانون اساسی هیچ متهمی را مجرم نمیتوان شناخت مگر به حکم دادگاه.
شما نمایندگان محترم معتقدید که کشور ما بایستی بر اساس پادشاهی اداره گردیده و شاهنشاه امروز هم مورد اعتماد و احترام شما است.
من امروز در پیشگاه شما فریاد زده و میگویمای مردم همین پادشاهی که مورد اعتماد شما است برخلاف معمول با دست خویش و با قلم خود به خط نستعلیق فرمان خدمتگزاری فرزند مرا صادر نموده و کتبا اقرار کرده است که بر اثر جدیت شبانهروزی فرزند من قسمتی از خاک از دست رفته میهن به این سرزمین بازگشته است.
آیا این است پاداش خدمتگزاران؟! یک سال و چند ماه است فرزند من در آغوش خاک خفته و در این مدت نه با روزنامهنویسی نزدیک گردیده و نه در اجتماعی برای خونخواهی فرزندم قیام نمودم. تنها آرزوی من این بود و این میباشد که مانند کوچکترین فرد این مملکت از نعمت آزادی و عدالت برخوردار گردیده و فردا در پیشگاه فرشته عدالت و در برابر میزان عدل قضات متدین و پاکدامن دادگستری ایران برای خونخواهی فرزندم قیام نموده و با ارائه اسناد صحیح و دقیق انکارناپذیری که در دست دارم ابرهای تیره را که در این مدت بر اثر تبلیغات زهرآگین جمعی پیرامون جنازه فرزندم را گرفته است عقب زده و بر اثر حمایت و عدالت قضات بیطرف دادگستری آفتاب حقیقت را بر پیکر فرزند رشیدم تابانده و اسرار ترور او را که با تاریخ این مملکت بستگی دارد آفتابی نمایم و ماسک را از روی صورت عفریتهایی که در لباس فرشته درآمدهاند بردارم.
هفده ماه است خود و خانودهام مهر سکوت بر زبان گذارده و در انتظار تشکیل دادگاه هستیم
به منظور جلوگیری از تشنج در گوشهای بیسروصدا نشسته خون میخورم و سکوت اختیار میکنم و امروز مانند یک تماشاچی ناظر این صحنه هستم.
آیا شما نمایندگان محترم میدانید در این صحنه چه گذشته است؟ تصویب این قانون نه از لحاظ ترحم به حال قاتل بوده و نه بر اساس حقشناسی از فرمانبرداری یا پاداش خدمت خلیل تدوین گشته است.
اینها غافل از آن هستند که دست عدل الهی دیر یا زود حقیقت را در معرض تماشای بینندگان قرار خواهد داد.
پیرمردی یکصد و پنج ساله بعد از خداوند تبارک و تعالی برای خونخواهی فرزند خود امروز دست دادخواهی به سوی شما سیاستمداران حقیقی و وزنههای با شخصیت این مملکت دراز نموده و تقاضا میکند که نگذارید خون مردی خدمتگزار لوث شود اجازه دهید همانطور که قانون اساسی حکم میکند دادگاه به اسرار قتل فرزندم رسیدگی نموده و قسمتی از تاریخ تاریک این کشور را روشن نماید. در آن موقع که دادگاه حکم محکومیت قاتل و بیگناهی فرزندم را اعلام نمود هم شما قانونگزاران کشور میتوانید فرمان عفو او را بار دیگر صادر کنید و هم من اراده آن را دارم که پس از اثبات بیگناهی فرزندم و به خاطر رعایت تمایل نمایندگان ملت مردانه قاتل فرزندم را مورد عفو قرار دهم.
امروز آفتاب در پس ابر پنهان گردیده و فرا طوفان انقلاب بدون آنکه به من و شما ترحم کند ابرهای تیره را به کنار برده حقیقت را آشکار و صفحه تاریک تاریخ کشور را برای ضبط و قضاوت تاریخ آماده میسازد اگر عمر من و شما برای دیدن صحنه فردا کفاف ندهد و امروز هم شما به داد من نرسید آنگاه حساب من و شما در پیشگاه عدل الهی روشن خواهد شد، ولی دانسته باشید که در آن روز هیچکس را مورد عفو قرار نخواهم داد.ای پیرمردان عالیقدر کشور
بیایید امروز زیر بازوان پیرمردی را که با دلی پرامید به سوی شما آمده است گرفته و از لوث شدن خون فرزندش جلوگیری کنید.
حقیقتی که خواهی نخواهی فردا در برابر تاریخ روشن میشود بگذارید امروز به دست شما علنی گردد.
والسلام علی منالتبعالهدی
تهران به تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۳۱
محمد رزمآرا
۱- مردمان عالم و دانا.
منبع نامه: اسناد و خاطرات رزم آرا، به کوشش کاوه بیات.
... دیوار به دیوار خانه ما در مسجد محمودیه پرچم فداییان اسلام برافراشته بود و به عنوان اقامه عزاداری مرتب از بلندگوی مسجد به خانواده ما و مرحوم سپهبد رزمآرا فحاشی میکردند. یک شب عدهای با چوب و چماق به مسجد ریختند و فداییان اسلام را متواری ساختند از جمله خلیل طهماسبی از پشتبام مسجد به منزل ما پناه آورد و من و برادرانم از پدرمان تقاضا کردیم اجازه دهد او را به وسیله دو تن از خدمه منزل بکشیم و انتقام خون برادرمان را بگیریم ولی هرچه اصرر کردیم پدرمان موافقت نکرد و گفت: ما نباید او را در یک شب تاریک و در حریم خانه خودمان از بین ببریم. پدر ما در خانه خود برای قاتل حریمی قائل بود در حالی که کسانی که نام فدایی اسلام روی خود گذاشته بودند حتی در خانه خدا برای اشخاص حریم قائل نبودند.