دنیای عجیبی است و در زیر این چرخ گردون چیزهای زیادی را شاهد هستیم که گاهی اوقات با منطق زندگی و دستورهای دینی و اخلاقی جور از آب در نمیآیند اما به هر ترتیب این موارد جزئی از زندگی بشریت هستند و به هر ترتیب وجود دارند. یکی از این موارد اُتانازی است، اتانازی (euthanasia) در زبان یونانی به معنای مرگ خوب است و اگر بخواهیم معادل مناسبی در زبان خودمان برای این واژه پیدا کنیم شاید مَرگیاری یا بِهمرگی گزینههای خوبی باشند.
از معنای اتانازی که بگذریم، عملکرد این واژه است که آن را عجیب نشان میدهد. همانگونه که بهتر از ما میدانید زندگی بهرغم تمامی مشکلاتی که پیشروی انسانها قرار میدهد اما باز هم شیرین و دلچسب است و حتی اگر فردی با رویارویی با مشکلات از زندگی سیر شود و آرزوی مرگ کند، باز هم از ته قلب چنین چیزی را نمیخواهد. در این بین ناخوشیهایی نیز وجود دارد که در این دنیا علاجی برای آنها نیست. برای نمونه فردی که به یک بیماری دردناک و لاعلاج مبتلا است را نمیتوان درمان کرد و او باید تا آخر عمر بدون اینکه امیدی به بهبود داشته باشد از این بیماری درد بکشد.
در چنین شرایطی بیمار به درخواست خود یا خانوادهاش میتواند به زندگیاش پایان دهد و چنین کاری را اتانازی مینامیم. این کار در دنیا طرفداران و مخالفان بسیار زیادی دارد و بهرغم اینکه کشورهایی هستند که اتانازی را شایسته میدانند، بسیاری از کشورها نیز این کار را غیرقانونی اعلام کردهاند.
به لحاظ اعتقادی هم اسلام، مسیحیت و دین یهود، زندگی را هدیه پروردگار میداند و این دینها انسان را به تحمل مشکلات و بیماریها توصیه میکنند و نظر مثبتی با اتانازی ندارند.
ما هم در این مقاله کاری به خوب یا بد بودن اتانازی نداریم، اما از آنجایی که این رویکرد به مرگ وجود دارد و افراد مهمی بودهاند که جان خود را با اتانازی از دست دادهاند. در ادامه برای شما از این افراد و داستان زندگی و مرگ آنها خواهیم گفت.
1. تری شایوو
در میان تمامی اتانازیهایی که انجام شده است پرونده تری شایوو معروفترین آنها است و این پرونده جنجالهای زیادی به دنبال داشت و کار به جایی رسید که پای جرج دبلیو بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا نیز به انجام این تانازی باز شد. قضیه از این قرار بود که شایوو در سال ۱۹۹۰ دچار حمله قلبی شد و این حادثه او را در شرایط زندگی نباتی دائم قرار داد. به این ترتیب مغز تری شایوو کاملاً از کار افتاده بود و بیشتر از ۱۰ سال بوسیله یک لوله که به معدهاش وصل بود تغذیه میکرد و زنده مانده بود.
پس از گذشت مدت زیادی از بیماری تری شایوو، همسرش که دیگر از سلامت او قطع امید کرده بود کمپینی بهراه انداخت تا اجازه مرگ او صادر شود. عده زیادی طرفدار چنین نظری بودند و از آنجایی که امکان بازگشت تری شایوو به زندگی معمولی وجود نداشت از اتانازی شایوو حمایت میکردند. عدهای دیگر نیز میگفتند که این کار با قتل هیچ فرقی ندارد و مرگ و زندگی تنها دست خداست و انسانها نباید در این زمینه تصمیم بگیرند.
بحث و جدل برای اتانازی تری شایوو درنهایت به نفع همسر او ختم شد و قرار شد تا اتانازی انجام شود. به این ترتیب بود که در تاریخ ۱۸ ماه مارس سال ۲۰۰۵، لوله تغذیه شایوو قطع شد و ۳۱ مارس همان سال به رحمت ایزدی پیوست.
انجام شدن یا نشدن اتانازی تری شایوو از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۵ طول کشید و در مدت این سالها پزشکان متخصص زیادی وضعیت او را بررسی کردند و تأیید نمودند که تری شایوو در حالت زندگی نباتی باقی خواهد ماند. در این بین بهرغم اینکه همسر تری شایوو اصرار ویژهای به اتانازی زنش داشت، پدر و مادر تری بر این باور بودند که این اتفاق نباید صورت بگیرد. بههمین منظور خانواده تری نیز جداگانه از پزشکان متخصص درخواست کردند تا وضعیت او بررسی شود اما به همان ترتیب که آب رفته را نمیتوان به جوی بازگرداند، زندگی تری شایوو نیز از دست رفته بود و حیات نباتی چیزی نبود که همسر او بتواند تحمل کند. به همین دلیل با تلاشهای فراوان توانست رضایت دستگاههای دولتی برای اتانازی تری را بگیرد و به زندگی همسرش پایان دهد.
2. وانیاک دمودار سوارکار
وانیاک دمودار سوارکار (Vinayak Damodar Savarkar) یک فعال اجتماعی و سیاستمدار هندی بود که دستی در نگارش شعر و داستان نیز داشت و بهعنوان یکی از معروفترین هندیهایی شناخته میشود که سنت ناپسند طبقات اجتماعی هندوستان را پایان داد. بر اساس این سنت هندیها در طبقات اجتماعی مختلفی دستهبندی میشدند و خانوادههایی که از طبقههای پایینتر بودند حق ازدواج با طبقههای بالاتر را نداشتند.
ناگفته نماند او بهعنوان یکی از عاملین قتل مهاتما گاندی نیز شناخته میشد اما هرگز این اتهام اثبات نشد. در اول فوریه سال ۱۹۶۶ وانیاک از خوردن داروهایی که او را زنده نگه میداشت سرباز زد و حتی خوردن غذا و نوشیدن آب را نیز کنار گذاشت. وی به این وضعیت ادامه داد تا در نهایت در ۲۶ فوریه همان سال از دنیا رفت.
وانیاک چهره بسیار شناخته شدهای در میان ملت هندوستان است و انصافاً هم باید گفت خدمات زیادی به هندیها کرد و بهرغم اینکه سن و سالی هم از او گذشته بود باز هم بیماری خاصی نداشت که اتانازی برای او واجب باشد. اما این چهره برجسته هندوستان، فلسفه جالبی برای پایان دادن به زندگی خود داشت و مدعی بود خدماتی که میتوانست را به ملت خود انجام داده بود و وظیفهاش در این دنیا به پایان رسیده بود، در نتیجه دلیلی برای زندگی کردن نمیدید و با نخوردن غذا و دارو دست به اتانازی زد. وی بر این باور بود که بهتر است انسان به جای اینکه منتظر مرگ خودش باشد، اگر کاری در این دنیا ندارد، دیگر دلیلی هم برای زنده بودن چنین فردی نیست و باید شخصاً برای گذر از این دنیا اقدام کند.
3. جورج پنجم
جورج پنجم پادشاه بریتانیا در سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۶ میلادی بود و در جنگ جهانی اول، از اسب افتاد و شدیداً مجروح شد. از طرف دیگر چون بیش از حد دخانیات استعمال کرده بود به دلیل این حادثه دچار مشکل تنفسی نیز شد، جورج پنجم بیماریهای دیگری نیز داشت و کارش به جایی رسید که در ژانویه سال ۱۹۳۶ هذیان میگفت و به تمامی اطرافیان بد و بیراه نثار میکرد.
از آنجایی که این رفتار در شان پادشان انگلستان نبود، پزشک برای اینکه شرافت پادشاه را حفظ کند، به او داروهای کشندهای تزریق کرد تا دنیا را به مقصد آخرت ترک کند.
جورج پنجم در زمان مرگ دقیقاً ۷۱ سال سن داشت و باتوجه به بیماریهای مختلف و شرایط جسمانی نامناسب، پزشک بعید میدانست بتواند از چنگ این بیماریها خلاص شود و بهبودی حاصل کند. در نتیجه انجام این اتانازی با رضایت خانواده سلطنتی صورت گرفت تا پادشاه بیش از این رنج بیماری را تحمل نکند و زندگی دنیوی را بدرود بگوید.
4. هوگو کلاوس
اگر اهل ادبیات باشید احتمالاً هوگو کلاوس، شاعر، نویسنده و کارگردان بلژیکی را میشناسید. این شخصیت برجسته ادبیات در پایان عمر دچار آلزایمر شد و با توجه به اینکه مردی متفکر بود و ذهن بسیار خلاقی داشت نتوانست چنین وضعیتی را تحمل کند در نتیجه در تاریخ ۱۹ مارس سال ۲۰۰۸، با اتانازی از دنیا رفت.
اهمیت هوگو کلاوس در جامعه بلژیک باعث شد بهرغم اینکه اتانازی در این کشور آزاد است باز هم حاشیههای زیادی را در این زمینه شاهد باشیم. پس از مرگ هوگو کلاوس، وزیر فرهنگ بلژیک در صحبتی گفت من از نزدیک هوگو را میشناختم و کاملاً مشخص بود چنین فردی تحمل بیماری سختی مانند آلزایمر را ندارد و میخواست با شرافت و افتخار دنیا را ترک بگوید.
در این بین انجمن کلیسای کاتولیک و همچنین کانون آلزایمر بلژیک از مرگ هوگو کلاوس بوسیله اتانازی اظهار ناراحتی کردند. قضیه به اندازهای بالا گرفت که گادفرد دانیلز (Godfried Danneels)، کاردینال کلیسای کاتولیک بلژیک در مراسمی به اتانازی هوگو کلاس اشاره کرد. انجمن آلزایمر بلژیک نیز از پوشش رسانهها در خصوص مرگ این شخصیت برجسته گلهمند بود و سخنگوی این انجمن گفت بهرغم اینکه به تصمیم هوگو کلاوس احترام میگذارند اما گزینههای درمانی زیادی پیشروی بیماران مبتلا به آلزایمر وجود دارد و به جای اینکه تسلیم شوند بهتر است سراغ این روشهای درمانی بروند.
5. آنی ام.جی اشمیت
اشمیت یکی از شخصیتهای ادبی آلمان بود و کتابهای زیادی برای کودکان از او به جای مانده است. سبک داستانسرایی آنی ام.جی اشمیت به اندازهای خاص و جذاب است که بسیاری از اهالی ادبیات کودک، او را بهعنوان یکی از بزرگترین نویسندههای آلمانی میشناسند. آنی ام.جی اشمیت دقیقاً یک روز پس از اینکه تولد ۸۴ سالگی خودش را جشن گرفت با خوردن دارو به زندگیاش پایان داد.
آنی ام.جی اشمیت که بهعنوان مادر ترانههای تئاتری آلمان شناخته میشود و به او لقب ملکه ادبیات کودک را دادهاند، در کنار کتاب و نویسندگی، در برنامههای رادیویی و تلویزیونی نیز شرکت داشت و فیلمنامههای مختفلی از او برجای مانده است.
آنی ام.جی اشمیت که کهنسالی را به سختی تحمل میکرد و از بیماریهای مختلف رنج میبرد، اتانازی را برای پایان زندگی خودش انتخاب کرد. دارویهایی که آنی ام.جی اشمیت خورده بود قلب او را از کار انداخت و در حالی که در بستر مرگ در کنار دوستان و خانوادهاش آرمیده بود به خواب ابدی رفت.
پس از مرگ آنی ام.جی اشمیت با اتانازی، یک بار دیگر بحث اتانازی در جوامع آلمان مطرح شد و مخالفین و موافقهای اتانازی دیدگاههای خود را در این زمینه با رسانهها در میان گذاشتند.
6. ادوارد برونگرسما
ادوارد برونگرسما (Edward Brongersma) حقوقدان آلمانی بود که در این رشته مدرک دکترا داشت و چندین سال در مجلس سنای آلمان بهعنوان عضو حزب کارگر خدمت کرده بود. جالب اینجاست که ادورد برنگرسما باورهای عجیب و غیرمنطقی داشت و از طرفداران برقراری رابطه با کودکان بود. وی برای قانونی شدن چنین عملکردی تلاشهای زیادی انجاد داد و به دلیل همین فعالیتها در کنار آلمان، در کشورهای دیگر مانند هلند نیز فردی شناخته شده بود.
ادوارد برونگرسما تا ۸۷ سالگی از خدا عمر گرفت اما در آن زمان وضعیت سلامت او رو به وخامت گذاشته بود و حال خوشی نداشت، از طرف دیگر بیشتر دوستان و آشنایانش نیز دنیا را ترک گرفته بودند. در نتیجه برنگرسما نیز که حسابی تنها و بیمار شده بود ترجیح داد با اتانازی بهزندگی خودش پایان دهد. پس از مرگ ادوارد برونگرسما تصاویر مستهجن زیادی از رابطه با کودکان در منزل او پیدا شد.
7. هربرت فاکس
نام هربرت فاکس احتمالاً برای اهالی سینما باید آشنا باشد چرا که او هنرپیشهای اتریشی بود و حدود ۱۴۰ فیلم در کارنامه وی یافت میشود. با توجه به ظاهر و قیافهای هربرت فاکس داشت، عموما نقشهای منفی به او پیشنهاد میشد. بیشتر فیلمهایی که هربرت فاکس در آنها بازی کرد، فیلمهای کم خرج و عامهپسندی بود و بعضی مواقع نیز آثار با ارزشتری در کارنامه این هنرپیشه اتریشی بهچشم میخورد.
هربرت فاکس در کنار حضور در سینما و تلویزیون، فعالیتهای سیاسی مختلفی نیز در طول عمر خود انجام داد و مدتی نیز عضو شورای یکی از شهرهای اتریش بود و چندین سال نیز بهعنوان نماینده در مجلس این کشور خدمت کرد. هربرت فاکس در سال ۱۹۹۰ از تمامی شغلها و سمتهایی که داشت کنارهگیری کرد و پس از بازنشستگی به شهر سالزبورگ در اتریش بازگشت و تا آخر عمر در این شهر زندگی کرد.
فاکس چیزی حدود ۸۰ سال از خدا عمر گرفت و پس رسیدن به این سن و سال، از انجمن اتانازی سوییس در خواست کرد تا به او برای پایان دادن به عمرش کمک کنند.
8. کارن آن کویلان
کارن تنها ۲۲ سال بیشتر نداشت که شبی از مهمانی به خانه برگشت و نقش زمین شد، حال او به اندازهای خراب بود که حتی نمیتوانست نفس بکشد. از قرار معلوم کارن آن کویلان (Karen Ann Quinlan)، قبل از اینکه به خانه بیاید در مهمانی حضور داشت و مقدار زیادی الکل به همراه مواد مخدر مصرف کرده بود. مامورین اورژانس زمانی بالای سر او رسیدند که مدت زیادی نفس نکشیده بود و به همین دلیل نیز اکسیژن کافی به مغز این دختر ۲۲ ساله نرسیده بود و تمامی فعالیتهای مغزی او از کار افتاد.
در نتیجه کاری آن کویلان به همین سادگی زندگی معمولی را از دست داد و با زندگی نباتی به حیات ادامه میداد. پس از گذشت مدتی پدر و مادر کاری آن کویلان که دیدند فرزند دلبندشان دیگر نمیتواند مانند انسانهای عادی زندگی کند، تصمیم گرفتند به زندگی نباتی دخترشان پایان داده شود.
جالب است بدانید زندگی و مرگ کاری آن کویلان نقش مهمی در انتخاب حق مرگ در ایالات متحده آمریکا داشت. این دختر ۲۲ ساله که میزان زیادی دیازپام، دکستروپروپوکسیفن (dextropropoxyphene) و الکل مصرف کرده بود به مدت ۲ بار در بازههای زمانی ۱۵ دقیقهای تنفساش قطع شده بود و پس از اینکه به بیمارستان رسید درواقع عملاً مغزش نابود شده بود.
این موارد باعث شد تا پدر و مادر کارن اصرار به اتانازی او داشته باشند اما بیمارستان از این کار امنتاع میکرد و به همین دلیل دعوای حقوقی بسیار پر سر و صدایی را میان والدین کارن آن کویلان و دستگاه قضای آمریکا شاهد بودیم تا اینکه در نهایت مجوز اتانازی آن کویلان صادر شد.
در نتیجه پس از حدود یک دهه از اتفاق ناگواری که برای کارن آن کویلان صورت گرفته بود، در ماه می سال ۱۹۷۶ دستگاه تنفس کارن قطع شد اما پدر و مادر او از قطع لولهای که به فرزندشان غذا میرساند ممانعت کردند و چیزی حدود ۹ ماه دیگر نیز کارن زندگی نباتی خودش را ادامه داد تا اینکه در نهایت از دنیا رفت. کارن آن کویلان در زمان مرگ تنها ۲۴ کیلوگرم وزن داشت.
9. فِرِدهِلم کونیتزکا
فردهلم کونیتزکا (Friedhelm Konietzka) را علاقهمندان دوآتشته فوتبال ممکن است بهخاطر بیاورند. وی مهاجم آلمانی بود که با نام مستعار «تیمو» شناخته میشود و دلیل انتخاب این نام مستعار نیز شباهت زیادی فردهلم به یکی فرماندههای ارتش روسیه بود. این مهاجم آلمانی پس از اینکه دوره بازی کردن فوتبالاش به پایان رسید از سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ مشغول به مربیگری تیمهای مختلف شد و به سن ۷۳ سالگی رسید. در این سن و سال فردهلم کونتیزکا تصمیم گرفت با کمک انجمنهایی که اتانازی انجام میدهند به زندگی خودش پایان دهد.
این مهاجم کهنهکار فوتبال آلمان سختدرگیر سرطان بود و امیدی به ادامه زندگیاش نداشت، با این حساب ترجیح داد تا به جای تحمل مراحل سخت و دردناک درمان سرطان، شخصاً برای زندگیاش تصمیم بگیرد و راهی دیار باقی شود.
10. پیرجورجیو ولبی
ولبی شاعری ایتالیاییتبار بود و دستی در نقاشی نیز داشت، او بهعنوان یکی از فعالان اجتماعی ایتالیا نیز شناخته میشد. پیرجورجیو ولبی به بیماری ارثی با نام دیستروفی ماهیچهای (muscular dystrophy ) مبتلا بود و از ۱۷ سالگی که متوجه این بیماری شد، از چنین عارضهای تا آخر عمرش رنج میبرد.
وضعیت پیرجورجیو ولبی به جایی رسید که دیگر نمیتوانست خودش بهتنهایی نفس بکشد و باید از دستگاه کمک میگرفت. این اتفاق در سال ۱۹۹۷ افتاد و از آنجایی که پیرجورجیو ولبی نویسنده و فعال اجتماعی شناخته شدهای در میان جامعه ایتالیا بود، از طرفداری اتانازی در این کشور داد سخن به میان آورد و مدعی شد که انسان حق دارد در خصوص مرگش تصمیم بگیرد.
همانگونه که بهتر از ما میدانید ایتالیا مرکز دنیای مسیحیت کاتولیک است و کلیسای رم مخالفت شدید خود را با اتانازی پیرجورجیو ولبی مطرح کرد. وضعیت دشوار ولبی از سال ۱۹۹۷ تا سال ۲۰۰۶ ادامه پیدا کرد تا اینکه در نهایت توانست حق اتانازی را بدست بیاورد و در بیستم ماه دسامبر سال ۲۰۰۶ با تصمیم و ارادهخودش اتانازی کرد و از دنیا رفت.
پیرجورجیو ولبی که قضیه اتانازی او سر و صدای زیادی به راه انداخته بود و سیاستمداران لیبرال ایتالیا جانب او را گرفته بودند و کلیسا نیز شدیداً با او مخالفت میورزید در نهایت توانست حرف خودش را به کرسی بنشاند و قبل از اینکه از دنیا برود از پزشک خواست تا برایش موسیقی چهارفصل، اثر آنتونیو ویوالدی را پخش کند، این آهنگ در دسترس نبود و پیرجورجیو ولبی به ناچار درخواست کرد ترانهای از باب دیلون پخش شود. سپس مراحل اتانازی او شرع شد و پزشک با تزریق دارو این شاعر ایتالیایی ۶۱ ساله را روانه آن دنیا کرد.
11. الونا انگلارو
الونا انگلارو (Eluana Englaro) در ژانویه سال ۱۹۹۲ تصادف شدیدی داشت و پس از این حادثه حیات او تنها جنبه نباتی داشت. وی مدتها در همین حالت زنده بود تا اینکه نهایتاً دوستان الونا توانستند دادگاه را راضی کنند که وی در زمانی که به هوش بوده است گفته بود حاضر نیست شرایط بیهوشی و ناآگاهی دائمی را تحمل کند و اگر روزی در چنین شرایطی قرار گرفت ترجیح میدهد بمیرد.
دادگاه ایتالیا نیز در یک تصمیمگیری بسیار طولانی در نهایت به نظر الونا انگلارو اجترام گذاشت و در تاریخ ۱۳ نوامبر سال ۲۰۰۸، لوله تغذیه او قطع شد و در تاریخ ۹ فوریه سال ۲۰۰۹ الونا انگلارو از دنیا رفت.
پرونده اتانازی الونا انگلارو نیز یکی دیگر از پرندههای جنجالی ایتالیا بود و طرفداران و مخالفان زیادی داشت. پزشکان طبق وظیفه پزشکی که داشتند سریعاً مراحل درمان الونا را پیش گرفتند و از طریق لوله مواد غذایی لازم را به او میرساندند اما در این بین پدر الونا اصرار زیادی داشت که الونا هرگز حاضر نبوده چنین زندگی را تحمل کند و با اتانازی او، درواقع به دخترش احترام گذاشته است.
پدر الونا مدعی بود دخترش مدتی قبل از تصادف به عیادت یکی از دوستانش در بیمارستان رفته بود. این دوست الونا بر اثر تصادف وارد کما شده بود و روزگار خوبی نداشت. به همین منظور الونا به پدرش و دوستانش گفته بود اگر چنین اتفاقی برای او بیافتد هرگز حاضر به زندگی نباتی نیست.
این موارد دست به دست هم دادند تا در نهایت پس از اینکه الونا انگلارو به مدت ۱۷ سال در شرایط زندگی نباتی حضور داشت دست از این دنیا بکشد و به عالم دیگر سفر کند.
12. نانسی کریک
در این قسمت به زن استرالیایی رسیدیم که در حضور ۲۱ نفر از طرفداران اتانازی، خودکشی کرد. زنی که از او صحبت میکنیم نانسی کریک نام داشت و به دلیل زخم بسیار دردناکی که در دستگاه گوارشاش داشت دست به اتانازی زد. وی به لحاظ پزشکی سرطان نداشت اما بهاندازهای درد داشت که زندگیاش کاملاً از بین رفته بود.
نانسی در میان اعضای خواندهاش و چند نفر از طرفداران اتانازی با خوردن دارو به زندگیاش پایان داد. در این زمینه پزشکی با نام دکتر فیلیپ نیستکه (Dr. Philip Nitschke) نیز حمایتهای زیادی از اتانازی نانسی کریک به عمل آورد. به گفته این پزشک مختصص، نانسی در گذشته سرطان معده داشت و برداشتن غدههای سرطانی باعث شده بود تا رودههای او برای همیشه زخمهای درمان ناپذیری پیدا کند و همین زخمها دائم جسم نانسی را آزار میداد.
پس از مرگ نانسی کریک، کالبدشکافی روی جسد او انجام شد و کاملاً مشخص گردید سرطان نداشته بود اما وضعیت دستگاه گوارش او به حدی خراب بود که هیچ درمانی برای وی وجود نداشت. نتایج کالبدشکافی نانسی کریک بحثهای زیادی را در میان جامعه استرالیا برانگیخت و بسیاری بر این باور بودند از آنجایی که نانسی سرطان نداشته و بیماریاش مرگبار نبوده است، نباید اتانازی میکرد.
13.جیووانی نووُلی
طرفداران فوتبال شاید جیووانی نوولی (Giovanni Nuvoli) را بشناسند، وی یک داور برجسته ایتالیایی بود که از بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک که به آن لو گهریک (Lou Gehrig) نیز گفته میشود رنج میبرد. این بیماری، فرد را بهصورت تدریجی فلج میکند و کار به جایی میرسد که هیچگونه حرکتی نمیتواند انجام دهد. نمونه این بیماری را در استیون هاوکینگ فقید شاهد بودیم.
جیووانی نوولی که امیدی به بهبود نداشت و از این بیماری نیز بهشدت رنج میبرد درخواست اتانازی داشت اما از آنجایی که در ایتالیا زندگی میکرد و این کشور هم میانه خوبی با اتانازی ندارد، دولت ایتالیا از اتانازی جیووانی نوولی حمایت نکرد. در نتیجه جیووانی نیز که تصمیم خودش را گرفته بود تا به هر قیمتی که شده به زندگیاش پایان دهد، اعتصاب غذا کرد و آنقدر چیزی نخورد تا نهایتاً در تاریخ ۲۳ جولای سال ۲۰۰۷ دار فانی را وداع گفت.
از آنجایی که جیووانی نوولی نیز اتانازی انجام داده بود و در همان بازه زمانی، پیرجورجیو ولبی نیز با اتانازی از دنیا رفت، یک بار دیگر پس از مرگ نوولی رسانههای ایتالیا به اتانازی پرداختند و بحث و جدلهای زیادی در این زمینه در گرفت.
14. شانتال سِبیر
شانتال معلم یکی از مدرسهها فرانسه بود و زندگی خوبی داشت تا اینکه به بیماری بسیار خاص و وحشتناکی مبتلا شد، این بیمار شکل صورت شانتال را کاملاً از بین برد و ظاهر زیبا او به چهرهای ترسناک و به هم پاشیده تبدیل شد. این بیماری یکی از چشمهای شانتال را کاملاً از حدقه در آورد و چشم دیگر او نیز وضعیت وحشتناکی پیدا کرده بود.
این بیماری نوعی سرطان بسیار نادر است که در بیست سال گذشته تنها ۲۰۰ مورد از آن در اسناد پزشکی کشورهای مختلف ثبت شده. مصیبتهای شانتال به همینجا ختم نمیشود و بینایی، چشایی و حتی حس بویاییاش را در پی این بیماری از دست داد. در کنار این موارد شانتال درد بسیار شدیدی را نیز تحمل میکرد و حتی حاضر به مصرف مسکن نبود چرا که از داروهای شیمیایی میترسید و نگران بود وضعاش از چیزی که هست بدتر شود. کاملاً مشخص است تحمل چنین وضعیتی برای شانتال امکانپذیر نبود و به همین دلیل از دولت فرانسه درخواست کرد اجازه اتانازی او صادر شود اما دولت چنین حقی را به او نداد. در نتیجه در روز ۱۹ مارس سال ۲۰۰۸ پیکر بیجان شانتال سبیر در خانهاش پیدا شد.
پس از کالبد شکافی، مشخص گردید مرگ شانتال به دلایل طبیعی نبوده و با خوردن داروهای مرگبار اتانازی انجام داده است. این داروها در هیچکدام از داروخانههای فرانسه پیدا نمیشد و همین قضیه باعث شد تا مشخص شود که احتمالاً پزشکهای سایر کشورهای دنیا به او کمک کردهاند تا هرچه سریعتر جانش با بگیرد و از شر این بیماری ترسناک و دردآور خلاص شود.
در پایان امیدواریم از مطالعه اتانازیهایی که به آنها اشاره کردیم خاطرتان مکدر نشده باشد، به هر ترتیب اتانازی از آن چیزهایی است که بیشتر کشورهای دنیا با آن مخالف هستند، دستورات دینی نیز در این زمینه کاملاً روشن و واضح است و هیچ دینی اتانازی را قبول ندارد، قصد ما هم قضاوت در خصوص اتانازی نبود و فقط میخواستیم تجربههای عجیب افرادی که اتانازی انجام دادهاند را با شما در میان بگذاریم.
منبع : برترین ها
شاید اگر قرار باشد یکی از غیرقابل پیش بینی ترین وقایع تاریخ فوتبال جهان را نام ببریم اغراق نباشد اگر به فینال جام جهانی 1950 برزیل اشاره کنیم.