بروس ریدل در بروکینگز نوشت: پنجاه سال پیش برای نخستین و آخرین بار، خاندان سعودی یک پادشاه را از تخت سلطنت به زیر کشید و کس دیگری را جایگزین او کرد. دلیل اصلی ساقط شدن این پادشاه سعودی، افشای تلاش نیروهای امنیتی سعودی برای ترور جمال عبدالناصر، رییس جمهوری مصر و حمایت از کودتای نظامی در سوریه به نفع ریاض بود. وقتی ناصر توطئه سعودیها را برای افکار عمومی فاش کرد، خاندان سعودی با حمایت روحانیون وهابی، در اقدامی فوری قدرت را به ولیعهد فیصل انتقال داد. این اتفاق برای واشنگتن در آن زمان یک شکست بزرگ تلقی می شد.
به گزارش «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: عوامل متعددی در شرایط فعلی وجود دارند که قابل مقایسه با آن زمان است. حتی پیش از افشاگری ناصر علیه شاه سعود، به علت اشتهار به فساد و بی لیاقتی، او فردی نامناسب برای سلطنت قلمداد می شد. به ولیعهد، محمد بن سلمان نیز در حال حاضر از طرف منتقدانش همینگونه نگاه می شود. سعود مغز متفکر یک عملیات خرابکاری افتضاح آمیز بود و محمد بن سلمان نیز طراح نقشه قتل وحشیانه جمال خاشقجی در استانبول محسوب می شود. سال ۱۹۵۸ مقطعی تاریخی و تاثیرگذار در سرنوشت خاندان سعود بود. فیصل به درستی ناجی این پادشاهی شناخته می شود. اکنون اوضاع به کلی تغییر کرده اما برای پیش بینی آینده آل سعود، مطالعه وقایع سال ۱۹۵۸ مفید است.
رهبران سیاسی هرگاه خواستار راه حلی فوری و ارزان برای یک چالش سیاسی خارج از مرزهای خود باشند، دست به دامان نهادهای جاسوسی و امنیتی خود می شوند. طی تجربه سی ساله ام از همکاری با چهار رییس جمهور در کاخ سفید بارها شاهد اینگونه عملیات های مخفی بوده ام. در سال ۱۹۵۳ رییس جمهور آمریکا، آیزنهاور به سازمان سیا مأموریت داد که دولت ملی ایران را با کودتا ساقط کند. کرمیت روزولت، جاسوس کارکشته سیا با طراحی عملیات آژاکس و استفاده از ناسیونالیست ها در ارتش ایران، توانست شاه را دوباره به قدرت بازگرداند. این کودتا موجب تقویت جایگاه رییس سیا نزد رییس جمهور و ارتقا و شهرت روزولت شد.
پنج سال بعد نزدیکترین متحد آمریکا در خاورمیانه، یعنی عربستان سعودی نیز تلاش کرد با تقلید از عملیات فوق، ناسیونالیست ها و انقلابیون مخالف خود در جهان عرب را با ترتیب دادن کودتایی در ارتش سوریه حذف کند. این کودتا نقشه پادشاه عربستان به نام سعود بود که پس از مرگ پدرش عبدالعزیز، بنیانگذار پادشاهی سعودی در سال ۱۹۵۳ به تخت نشسته بود. سعود برگزیده رییس جمهور آمریکا، آیزنهاور نیز به عنوان الگوی مقابله با رویکرد جمال عبدالناصر، رییس جمهور مصر بود. او ماموریت داشت در دوران جنگ سرد، کشورهای عرب را به اردوی آمریکا بکشاند. سعودی ها آمریکا را در جریان نقشه کودتا در ارتش سوریه قرار داده بودند.
متاسفانه مصر و سوریه که آن زمان جمهوری متحد عربی را تشکیل داده بودند، از نقشه ناشیانه این کودتا آگاه بودند و در پنجم مارس ۱۹۵۸ آن را برای افکار عمومی افشا کردند. سعود قربانی نقشه خودش شد. در ۲۴ مارس خاندان سعود در ریاض گردهم آمدند و اغلب اختیارات سعود را به برادرش، فیصل که ولیعهد بود منتقل کردند. او هنوز مقام پادشاهی را داشت اما بدون اختیارات لازم برای حکمرانی.
اول فوریه ۱۹۵۸، جمهوری متحد عربی توسط مصر و سوریه تشکیل شد. این ایده جمال عبدالناصر نبود. در واقع در ماه ژانویه که سوریها با این ایده به سراغ جمال عبدالناصر رفتند، او به علت فاصله ای که اسراییل میان این دو کشور ایجاد کرده بود، با آن مخالفت کرد. او دریافت که جدایی فیزیکی مانع اتحاد واقعی میان دو کشور خواهد شد. اما دولت ضعیف مستقر در دمشق که متشکل از ائتلاف چند حزب از جمله حزب بعث بود، اصرار داشتند که بقای آنها تنها به اتحاد با ناصر بستگی دارد. به طور خاص بعثی ها نگران وسعت یافتن حزب کمونیست و احتمال کودتای آنها بودند. جالب است که جمهوری متحد عربی به علت ترس از گسترش کمونیسم شکل گرفت در حالی که واشنگتن آن را بازوی جبهه کمونیسم جهانی میدانست. ناصر شرط پذیرش این اتحاد را انحلال تمام احزاب سوریه از جمله حزب بعث و خروج نظامیان از صحنه سیاست اعلام کرد. او می خواست با پارلمان و قانون اساسی جدید، رییس جمهور شود. پرچم جمهوری جدید همان پرچم مصر یعنی نماد ناسیونالیسم عرب با خطوط افقی سرخ، سیاه و سفید بود که دو ستاره به نشانه مصر و سوریه روی آن نقش می بست. سیاستمداران سوری که به قاهره رفته بودند، چارهای جز پذیرفتن شروط ناصر نداشتند. احتمالا ناصر بسیاری از آنها را برکنار می کرد، اعضای حزب کمونیست را به زندان می فرستاد و اکثر تصمیمگیری ها در سوریه را به روسای مصری واگذار میکرد
اعلام خبر تاسیس این جمهوری موجب شد مردم مصر و سوریه با شعارهای حمایت از ناصر به خیابانها بریزند. مردم در قاهره و اسکندریه به خیابان ریختند و رهبری جهان عرب توسط یک مصری را جشن گرفتند. در حلب، دمشق و سایر شهرهای سوریه نیز جمعیتهای کثیری جشن گرفتند. هزاران لبنانی نیز به سوریه رفتند تا به در این جشن شرکت کنند. اما سایر نقاط خاورمیانه را ترس و وحشت فرا گرفت. از همه بیشتر، پادشاهان جهان عرب احساس خطر کردند. یکی از آنها یعنی ملک فاروق، پادشاه مصر قبلا توسط ناصر سرنگون شده بود. نفر بعدی چه کسی بود؟ چطور میتوانستند مانع گسترش انقلاب در سایر کشورهای عرب شوند؟ آیا پادشاهی های عرب مانند دومینو یکی پس از دیگری سقوط می کردند؟
خاندان سلطنتی هاشمی در عراق و اردن، نخستین کسانی بودند که واکنش نشان دادند. در ۱۴ فوریه ۱۹۵۸ شاه فیصل دوم در عراق و شاه حسین در اردن، اتحاد خودشان یعنی فدراسیون عرب را اعلام کردند که این دو کشور را به کنفدراسیونی تحت رهبری فیصل تبدیل می کرد. شاه حسین همچنان بر اردن حکمرانی می کرد اما نفر دوم پس از پسرعمویش در بغداد تلقی می شد. قرار بود ادارات و ارتش دو کشور در نهایت با هم ادغام شوند اما زمان آن هنوز اعلام نشده بود. جهان عرب به دو قسمت تشکیل شد که جمهوری متحد عربی را در مقابل فدراسیون عربی قرار می داد.
خاندان سعود نیز مانند خاندان هاشمی دچار وحشت شده بود. پادشاه سعود نیز دلیل خوبی برای ترسیدن داشت. کشورش به علت ولخرجی های او برای تفریحات و فسادش، دچار ورشکستگی شده بود. او قماربازی بدنام بود. اغلب اعضای خاندان سعودی از او ناامید شده بودند و خواستار محدود کردن اختیارات او و حتی برکناری اش شدند. در تاریخ پادشاهی سعودی از سال ۱۷۴۴ تا آن زمان چنین چیزی بی سابقه بود. با انشقاق میان خاندان سعودی در قرن نوزدهم، این کشور دچار هرجومرج و جنگ داخلی شده بود. هیچکس خواستار چنین وضعی نبود اما فشار برای کاستن از قدرت سعود زیاد می شد.
اما آیزنهاور و وزیر امور خارجه آمریکا، فاستر دالس، سعود را مرد خود می دانستند. آنها امید داشتند این چهره کاریزماتیک در جهان عرب مانع پیشروی جبهه ناسیونالیسم عربی به رهبری ناصر شود. عربستان سعودی قدیمی ترین متحد آمریکا در خاورمیانه بود و شرکتهای آمریکایی بر صنعت نفت این کشور تسلط داشتند. به علاوه از جنگ جهانی دوم، نیروی هوایی آمریکا یک پایگاه در ظهران عربستان داشت. آنها تلاش داشتند از نفوذ معنوی پادشاه عربستان در جهان عرب به عنوان متولی دو شهر مقدس مسلمانان استفاده کنند.
اما در آن زمان میان عربستان و بریتانیا به علت اختلافات مرزی با وابستگان این کشور در اطراف خلیج فارس مانند امارات متحده عربی، روابط خوبی برقرار نبود. همچنین سعودیها دشمن دیرین خاندان هاشمی بودند که بریتانیا آنها را در عراق و اردن سرکار آورده بود. آمریکایی ها فکر می کردند نسبت به هاشمی ها که عروسک های بریتانیا قلمداد می شدند، سعودیها متحد بهتری برایشان هستند و احتمال به دست گرفتن رهبری جهان عرب توسط آنان بیشتر است. همچنین در جریان بحران کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ و قطع صادرات نفت، عربستان روابط خود با بریتانیا را قطع کرده بود.
سعود در اوایل ۱۹۵۷ به عنوان نخستین پادشاه سعودی از واشنگتن دیدار کرد. آیزنهاور در فرودگاه شخصا به استقبال او رفت که نشانه اهمیت این اتحاد برای آمریکا بود. تعداد همراهان سعود آنقدر زیاد بود که در اطراف کاخ محل اقامت آنها خیمه هایی برپا شد. این سفر سه روزه تا نه روز تمدید شد. سعود با آیزنهاور، نیکسون معاون اول او و اعضای کابینه دیدار کرد. چندین ضیافت شام و ناهار رسمی و مجلل برگزار شد. برنامه آمریکا این بود که سعود را هم وزن و رهبری مقابل ناصر نشان دهد؛ طرحی که بعدها معلوم شد یک اشتباه محاسباتی بوده است. در تمام آن سال آمریکا تلاش کرد که سعود را رهبر واقعی جهان عرب و اسلام نمایش دهد که در کنار آمریکا و مقابل کمونیسم می ایستد.
در سال ۱۹۵۸ عربستان، واشنگتن را در جریان کودتای قریب الوقوع در سوریه گذاشت. آمریکا واکنش دلگرم کننده ای به این اقدام نشان داد. اما سفارت آمریکا در دمشق، احتمال موفقیت این نقشه را مورد تردید دانست. سفیر آمریکا در دمشق اظهار نگرانی کرد که این اقدام باعث بی اعتباری خاندان سعودی شود. آیزنهاور در خاطرات خود نوشته که سیا به او هشدار داده بود که احتمالا نقشه سعودی ها لو رفته و آنها خود را به دام خواهند انداخت. اما دیگر دیر شده بود. پنجم مارس ناصر در سوریه خبر نقشه سعودی ها برای ترور او و کودتا را اعلام کرد. عبدالحمید السراج، رییس اطلاعات سوریه اعتراف کرد که سعودیها دو میلیون پوند به او دادند تا در هواپیمای ناصر بمب گذاری کند. مصری ها تصاویر چک های صادره از سوی سعودی ها را منتشر کردند. ناصر خاندان سعود را دشمن خلق عرب و بازیچه غرب دانست.
متعاقب این حوادث، وزیر امورخارجه آمریکا در گزارشی به شورای امنیت ملی این کشور نوشت که ناصر نبردی تمام عیار علیه عناصر غرب در خاورمیانه به راه انداخته و موقعیت پادشاه عربستان بسیار متزلزل شده است. او به آیزنهاور گزارش داد که اوضاع به قدری خراب شده که ممکن است به زودی شوروی تمام پایتخت های عربی را با ساقط کردن حکومت های سلطنتی تصاحب کند.
آیزنهاور در پیامی برای ریاض اعلام کرد در صورت حمله جمهوری متحد عربی، در کنار عربستان خواهد ایستاد. سعودی ها که دچار وحشت شده بودند، نشستی در ریاض برگزار کردند و تمام اختیارات پادشاه را به برادرش، ولیعهد تفویض کردند. سعود همچنان شاه بود اما تمام اختیارات به فیصل واگذار شد. رادیو مکه خبر سفر سعود به سوییس را اعلام کرد. آمریکایی ها نگران خروج سعود و پایبندی فیصل به تقابل با ناصر بودند . وزیر امور خارجه در گزارشی عنوان کرد که فیصل ممکن است با سوریه و مصر ارتباط برقرار کند اما او را چهره ای هوادار آمریکا و مخالف با کمونیسم دانست. نیکسون نیز فیصل را باهوش و هوادار آمریکا میدانست. جامعه اطلاعاتی آمریکا نیز در گزارشی درباره کودتای سعودیها در سوریه، آن را یک پیروزی برای جبهه ناصر دانست. انتظار میرفت فیصل موضعی کمتر مداخله جویانه در جهان عرب بگیرد و از تقابل با جمهوری متحد عربی خودداری کند. در این گزارش آمد که فیصل یک شاهزاده سنتی سعودی است که مصمم است استقلال عربستان از ناصر را حفظ کند. فیصل حامی حضور نظامی آمریکا در ظهران بود. اثر اصلی کنار گذاشته شدن سعود از قدرت در اردن نمایان شد که فیصل ضمن قطع کمکهای مالی به آن، ارتش عربستان را از این کشور خارج کرد. انتظار میرفت فیصل موضعی سختی علیه اسراییل بگیرد. خبر آمد که فیصل با اهتزاز پرچم آمریکا در پایگاه هوایی ظهران نیز مخالفت کرده است.
کودتای ۱۹۵۸ در سوریه، تبدیل به نقطه عطفی در تاریخ جهان عرب و تقویت محبوبیت و قدرت ناصر شد. جبهه محافظه کار نزدیک به آمریکا در جهان عرب تضعیف شد. چند سال بعد سعود از منصب فرمالیته خود کناره گیری کرد و با سفر به قاهره، مواضعی علیه فیصل گرفت. در این زمان فیصل روابط تیره ای با ناصر داشت. سعود باقی عمرش را در یونان گذراند.
اما هشتم مارس ۱۹۵۸ اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد. پادشاهی متوکلی در یمن اعلام کرد به ائتلاف جمهوری متحد عربی می پیوندد. شمال یمن در آن زمان تحت حاکمیت یک پادشاهی شیعه زیدی قرون وسطایی بود که یک الگوی تمام عیار از حکومتهای اشرافی بود که ناصر قصد مضمحل کردن آنها را داشت اما یمن می توانست متحد خوبی علیه دو دشمن ناصر یعنی سعودیها و بریتانیایی ها باشد. با توسعه ائتلاف به پادشاهی یمن که ضمن حفظ استقلال، کرسی خود را در سازمان ملل نیز حفظ می کرد، ناصر یک پیکان راهبردی در اختیار داشت که می توانست هرگاه سعودیها دردسرساز شدند آن را به سوی ریاض و مهمترین بندر بریتانیا در ساحل اقیانوس هند یعنی بندر عدن نشانه بگیرد.
برای یمنی ها نیز ائتلاف با ناصر موجب می شد ضمن جلب رضایت انقلابیهای داخلی، وجهه ای در جهان عرب برای خود دست وپا کند تا مدرن تر از آنچه هست، به نظر برسد. به علاوه یمن متحدی علیه عربستان کسب می کرد که در دهه سی میلادی با آن وارد جنگ شده و چند استان مرزی خود را از دست داده بود. کنفدراسیون مصری-سوری-یمنی، نام کشورهای متحد عرب را به خود گرفت چراکه یمن یک جمهوری نبود. این اتفاق باعث شد سعودی ها تمام قدرت را به فیصل واگذار کنند و این احساس به وجود آید که ناصر قدرتی مقاومت ناپذیر است که تمام جهان عرب را به یک جبهه متحد علیه غرب تبدیل خواهد کرد. تحولات در ریاض و یمن موجب نگرانی واشنگتن شد. بحران در سال ۱۹۵۸ عمیقتر شد. فیصل دوم در عراق طی یک کودتای برکنار شد و آمریکا مجبور شد برای جلوگیری از سقوط حکومت غربگرای لبنان، نیروهای خود را به آنجا اعزام کند. وقایع کودتا در سوریه برای تاریخ عربستان نیز یک نقطه عطف بود. اگر سعود در قدرت باقی می ماند، احتمالا این پادشاهی نیز سقوط میکرد. تحت حکومت مدبرانه و پایدار فیصل، این کشور اقتصاد خود را احیا کرد و به خصوص پس از جهش بهای نفت در سال ۱۹۷۳ پیشرفت قابل توجهی را تجربه کرد. سال ۱۹۵۸ برای آمریکا نیز نخستین تجربه درگیری مستقیم نظامی در خاورمیانه بود یعنی حضور در بیروت. دولت آیزنهاور با از دست دادن سعود به عنوان مهره اصلی خود، ضربه سختی خورده بود و بابت جنگ داخلی در لبنان احساس شکست بیشتری میکرد. سرانجام با کودتا در بغداد بود که آمریکاییها دچار وحشت شدند. آیزنهاور بعدها تأیید کرد که" آن زمان دچار شوک" شده بود: "ما نگران وقوع بدترین کابوس یعنی اخراج کامل غرب از خاورمیانه بودیم". شصت سال بعد آمریکاییها هنوز درگیر جنگ در خاورمیانه هستند. آنچه از سال ۱۹۵۸ شروع شد اکنون به رویه ای عادی تبدیل شده است.