سردار محمد رضا نقدی معاون فرهنگی اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خبر «سردار نقدی: کوروش جایگاهی نداشته و عددی نبوده؛ شاهی بوده که با یهودیها ساخته ...» پاسخ داد.
متن کامل جوابیه سردار نقدی به شرح زیر است:
در روزنامهی ایران در تاریخ ۹۷/۹/۱۰ مطلبی با عنوانِ «سردار، مورّخ شدهاند!» درج گردیده بود، که بهظاهر، مشتمل بر نقدِ گفتههای اینجانب بود. در این یادداشت آمده بود:
«روز پنجشنبه، سردار محمدرضا نقدی، سخنانی را مطرح کرد که بازتابهای زیادی در فضای رسانهای داشت. از جمله صحبتهای وی دربارهی کوروش که وی را شاهی ساختهوپرداختهی دیگران دانسته که اصلاً نشانی از وی در تاریخ نیست و برای رابطهی ایرانیان با یهودیان، عَلَم شده است. از منظرهای مختلفی میتوان این اظهاراتِ آقای نقدی را موردِ کنکاش قرار داد، ولی قبل از هرچیز، شاید بهتر بود ایشان بهخاطر میآورد که شخصیّتِ علمیِ بزرگی در حدّ علامهی طباطبایی در تفسیرِ المیزان، کوروش را همان ذوالقرنین موردِ اشاره در قرآن دانسته است.»
«روز پنجشنبه، سردار محمدرضا نقدی، سخنانی را مطرح کرد که بازتابهای زیادی در فضای رسانهای داشت. از جمله صحبتهای وی دربارهی کوروش که وی را شاهی ساختهوپرداختهی دیگران دانسته که اصلاً نشانی از وی در تاریخ نیست و برای رابطهی ایرانیان با یهودیان، عَلَم شده است. از منظرهای مختلفی میتوان این اظهاراتِ آقای نقدی را موردِ کنکاش قرار داد، ولی قبل از هرچیز، شاید بهتر بود ایشان بهخاطر میآورد که شخصیّتِ علمیِ بزرگی در حدّ علامهی طباطبایی در تفسیرِ المیزان، کوروش را همان ذوالقرنین موردِ اشاره در قرآن دانسته است.»
از آنجاکه سخنانِ بنده تحریف شده و چنین برداشتی صحیح نیست، خواهشمند است برابرِ قانونِ مطبوعات، پاسخِ بنده را در همان صفحه و با عنوانی در همان اندازه، درج کنید.
بهعنوانِ روزنامهنگار، بهخوبی آگاهید که برداشت نادرست و یا تحریفِ سخنِ دیگران و سپس محکومکردنِ آن سخنِ تحریفشده، از انصاف و اخلاق حرفهای، سخت بهدور است. روزنامهنگارِ حرفهای، اگر حرف و نظر و موضعی دربارهی گفتهی دیگران دارد، باید ابتدا، سخنِ وی را بدونِ کموکاست و عاری از دخلوتصرّف، نقل کند، و آنگاه به نقادی و رد و ابطال بپردازد۰ استناد به چند جمله از سخنرانی طولانی و نادیده گرفتن قبل و بعد آن و برداشت سلیقه ای و نادرست از آن کار درستی نیست.
واقعیّتِ این است که آنچه بنده در سخنرانیِ خویش گفتهام، انکارِ وجودِ شاهِ آدمکشی بهنام کورش که شهرهای زیادی را با زورِ سرنیزه و کشتوکشتار، به قلمروِ حکومتِ خود ملحق کرد، نبود، بلکه عبارت بود از نفیِ بزرگنماییهای غیرواقعی و چهرهسازیهایی دروغین و افسانهای دربارهی وی که رژیم پهلوی و صهیونیست ها آنرا ساخته و پرداخته اند و اینک از سوی برخی جریانهای سیاسی و فکری، ادامه یافته است.
۱- من در آن سخنرانی چنین گفتم: تاریخِ ایران، تاریخی حداقل هفتهزار ساله و شاید دههزار ساله است و نه دوهزاروپانصد ساله؛ بهطوریکه بخشی از آثارِ آن تاریخ هفت هزارساله، در شهرِ سوختهی زابل و هکمتانهی همدان، کشف شده است. امّا رژیمِ منحوسِ پهلوی و جریانهای فکری و رسانهای وابسته به صهیونیستها، این چندهزار سال از تاریخِ پُرعظمتِ ملّتِ ایران را کنار نهاده و اینگونه القاء کردهاند که تاریخِ ایران، دوهزاروپانصد ساله است، تا در اثرِ این سانسور، مجال برای محمدرضاشاهِ پهلوی فراهم شود که کوروش را در رأسِ تاریخِ ایران قرار دهد و از آنجاکه کوروش، حسبِ آنچه برخی مورّخان نوشتهاند، ارفاقاتی نسبت به یهودیان داشته است، نتیجه بگیرند که ما نیز امروز باید به او تأسی کنیم و با صهیونیستها، رابطهی مودّت دوستی داشته باشیم!
امام خامنه ای در این مورد می فرمایند: فرنگی ها اصرار داشتند هخامنشی ها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اول تاریخ بدانند ، حتی مادها را هم از خاطر برده اند کار مستشرقین اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده ..... در سرتاسر ایران کنونی ما تمدنهای بسیار قدیمی که بعضی شاید از تمدن از تمدن مصر هم قدیمی تر باشد وجود دارد؛ تمدن های ۶ هزار ساله و۷ هزار ساله.(۱۹ تیر ۸۳ همدان)
۲- کوروش، هرگز شخصیّتِ برجسته و بزرگی نبوده که بتوان او را در رأس و صدر ِتاریخِ ایران نشاند، بلکه حقیقت آن است که اگر تاریخِ ایرانِ باستان بهدرستی، فهم و وصف شود، سرچشمه و ریشهی آن به بزرگانی چون پیامبرِ الهی، حضرتِ زرتشت -علیهالسلام- خواهد رسید و اوست که بر تارکِ تاریخِ ایرانِ باستان، میدرخشد. با اینحال، چون محمدرضا شاه و صهیونیستها نمیخواستند یک پیامبر، نمادِ تاریخیِ ما باشد، بلکه برای توجیهِ ظلم و استبدادِ شاهانه، نیاز بود که یک شاه، بهعنوانِ نمادِ تاریخِ ایران شناخته شود.
۳- کوروش، بههیچرو در میانِ ملّتِ ایران، منزلت و جایگاهی که رژیمِ پهلوی و صهیونیستها برای او تراشیده و ساختهاند را نداشته است. از جمله دلایلِ این ادّعا آن است که نه در شجرهنامههای ایرانیان، و نه در سنگقبورِ گذشتگان، و در نه اسامیِ برجستگانِ تاریخِ ملّتِ ایران،نامگذاری به چنین نامی بعنوان یک شخصیت محبوب تکرار نشده ، و در کتابهای کهنِ ایرانی، مانندِ شاهنامهی فردوسی که نامهای محبوب و اسامیِ افرادِ خوشنام، بهوفور در آنها تکرار شده است هم، چنین نامی دیده نمیشود.
۴- تاریخهایی که امروزه، اغلب به آنها استنادِ بیچونوچرا میشود، در واقع، تاریخهای دلبخواهانهی شاهساخته و ناشی از اوامرِ ملوکانهی آنهاست، نه تاریخهای مستقل و واقعنما و متعهد به حقیقت. از اینرو، در چنین تاریخهایی، تاریخ بهصورتی وارونه و معکوس بیان شده است، بهطوریکه در آنها، شاهانِ جنایتکار و ستمکار، محور و اساسِ تحوّلات قرار داده شدهاند و انقلابیون، آزادیخواهان و مصلحانِ بزرگ، یاغی معرفی شدهاند. به این دلیل، ما باید تاریخِ خویش را بر اساسِ خودِ واقعیّت، بازنویسی کنیم و بهجای شاهانی که یکی از دیگری، شرورتر و خبیثتر بودهاند، تاریخ را با محوریّتِ انبیاء الهی، علما و حکمای راستین، و مصلحانِ آزادیخواه و عدالتطلبِ ایرانی بنویسیم.
۵- ملّتِ شریفِ ایران، هرگز نمیتواند میانِ خود و شاهِ مستبد و خونریزی که به مردمِ ایران، ستم کردند و و از جمجمهی مخالفانِ خود، برج میساختند، و چشمشان را از حدقه در میآوردند، و کتفِ اسرا را بههم میدوختند، و هشتادهزار انسان را به دلیلِ تفاوتِ فکری، در یکروز گردن میزدند، و .... احساسِ یگانگی و همذاتپنداری کنند و به آنها افتخار کنند!
امام خمینی (ره) که خود فخر ایران و ایرانی هستند شاهان ۲۵۰۰ ساله ایران را اینگونه توصیف کرده اند: مطلب، یک مطلبِ شوخی نیست. مطلبی است که یک ملتی که در طولِ تاریخ زیر سلطه سلاطین جور بوده؛ در طول تاریخ 2500 سال زیر سلطه سلاطینی بوده است که همهاش جور بوده، حتی آن عادلهایشان هم خبیث بودند، حتی آن انوشیروان عادلش هم از خبیثها بوده، حتی آن شاه عباسِ جنتمکانش هم از اشخاص ناباب بوده؛ پسر خودش را کور کرده؛ در طول تاریخ، این ملت زیر سلطه و چکمه این سلاطین خبیث بوده.»صحیفه امام جلد ۴صفحه ۲۳۰ و امام راحل (ره) فرمودند: من گمان ندارم در تمام سلسله سلاطین حتی یک نفرشان آدم حسابی باشد۰صحیفه امام جلد ۱۹صفحه ۴۳۴
از طرفِ دیگر، ملّتِ با عظمتِ ایران، افتخاراتِ بزرگی دارد که از حضرتِ زرتشت - علیهالسلام- تا امام خمینی -رحمهاللهعلیه- و امام خامنهای، امتداد مییابد. پس شاهان، هرگز بخشی از هویّتِ ملّیِ ما نیستند، بلکه شاهان پیوسته دشمن ملت ایران بوده اند. هویّتِ ملّیِ ما، ریشه در تاریخِ باشکوهِ و طولانیِ حیاتِ جمعیِ مؤمنانه و سرشار از علم و فرهنگ و اخلاقِ ما دارد که در دورهی تمدّنِ اسلامی، به نقطهی اوجِ اعتلای خویش رسید و همگان را متحیّر و مبهوت ساخت. هویّتِ ملّیِ ما، در شخصیّتهای بزرگ و تاریخسازی که سرچشمهی اخلاق و حکمت بودهاند، چون سلمان فارسی، کاتب خوارزمی، قوام شیرازی، زکریای رازی، خواجهنصیرالدین طوسی، ابوعبدالله حسین بن سینا، ملاصدرای شیرازی، حافظ شیرازی، سعدی شیرازی، غیاثالدینجمشید کاشانی، شیخ بهایی، ابوریحان بیرونی، شیخ محمود شبستری، مولانا جلال الدین بلخی، شیخ مفید، میرداماد، ابوالقاسم فردوسی، عین القضات همدانی، میرزانصر اصفهانی و ...، و همچنین در مبارزان و مجاهدانِ مخلص و ازخودگذشتهای مانندِ سیدحسن مدرس، رئیسعلی دلواری، میرزاکوچک جنگلی، عبدالحسین برونسی، سیدمحمد کاظمیزدی، سیدمحمود طالقانی، سیدروحالله خمینی، محمد بروجردی، مهدی باکری، حسین خرازی، نادر مهدوی، اسحق دارا و ...، تحقّق و تجسّم یافته است.
۶- ادّعا کردهاید که اظهاراتِ بنده، بهمعنیِ کنار گذاشتنِ یکی از دو هویّتِ اسلامی و هویّتِ ایرانی است، در حالیکه سخنِ من، معطوف به ملامت و تخطئهی مظالم و مفاسدِ شاهانِ حاکمِ بر ایران بود، نه مردمِ ایران و هویّتِ ایرانی! روشن است که یکی شمردن این دو، مغالطهای آشکار و رسوا است! عجبا! شما از رسانهی رسمیِ نظامِ جمهوریِ اسلامی(!)، و در مقامِ رد و ابطالِ سخنانِ تحریفشده و ناگفتهی بنده(!)، لازمهی حفظِ هویّتِ ایرانی را تصدیقِ شاهان و شاهدوستی میدانید؟! یعنی شاهانی را که در طولِ تاریخِ موردِ ادّعای دوهزاروپانصد ساله، بر ایرانیان حکومتِ جائرانه کردهاند، بخشی از منِ فرهنگی و تاریخیِ ما هستند؟! کسانی همچون اسکندر مقدونی، انتیگون، سلوکوس، دمیتریوسِ سوّم و .... ، و معاویه، یزید، منصور دوانیقی، هارون الرشید، مأمون، معتصم، متوکّل، طغرل، هلاکوخان، تیمور لنگ، محمود افغان، آغامحمدخان قاجار، رضاخان قلدر و بیسواد، محمدرضاشاهِ دستنشانده و فاسد! کدام ایرانی، از انتسابِ اینان به خود، احساسِ افتخار میکند و اینان را پارهای از عناصرِ هویّتسازِ خود میشمارد؟!
۷- برخلافِ آنچه که به علامهی طباطبایی -رحمهاللهعلیه- نسبت دادهاید، ایشان در تفسیرِ المیزان، اوّلاً نظراتِ افرادِ مختلف را در موردِ ذوالقرنین ذکر کردهاند، ثانیاً، نظرِ خویش را تنها بهعنوانِ «یک احتمال» مطرح فرمودهاند، نه امرِ قطعی و جزمی. ثالثاً، بهیقین، کوروش که به سببِ ملاحظاتِ سیاسی و قدرتطلبانه، گرایشهای شبهدینیِ مختلف را بهرسمیّت میشناخته و حتّی به بتها و آیینِ بتپرستی نیز احترام میگذاشته، هرگز نمیتواند جنابِ ذوالقرنین باشد. پس این استدلالِ شما نیز، قابل قبول نیست.
در این زمینه بمناسبت ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی کتابی نوشته ام با عنوان «گزارشی به نسل چهارم»؛ آنهایی که کار روز مره شان این است که حرفهای بنده را تحریف کنند و علیه آن در شبکه های اجتماعی پیام گذاری کنند اگر منطق دارند آن کتاب را دور از جنجالهای شبکه های اجتماعی نقد علمی کنند تا مردم خودشان قضاوت کنند.
والسلام علی من اتبع الهدی
11/9/97
محمّدرضا نقدی