محمد(ص) نام آشنایی که به قامت تاریخ نه فقط اسلام بلکه جهان مسیحی یهودی و زرتشتی و بودایی و دیگر ادیان غیرتوحیدی مظلوم واقع شده است. اما از مگر می شود نام این شخصیت و بزرگمرد تاریخ از یادها رفته باشد؟ مسلما این طور نیست چرا که هر روز می بینیم که چه نام هایی با همین اسم در میان مردم مسلمان نام گذاری می شود تا به یاد این مرد بنیانگذار دین اسلام ماندگار شود. اما چرا اسلام و چرا محمد(ص)؟ اسلام اگر چه از نامش مشخص است یعنی تسلیم در برابر حق. سر فرود آوردن از تمام منیت ها و خودخواهی ها در برابر یک خوب مطلق. اما مگر این دین چه تفاوتی با دیگر ادیان دارد که چنین نامی بر او نهاده شد؟ شاید از اساس و اصل تفاوتی نداشته باشد اما مرام و مسلکش متفاوت است. به عدل و عقلانیت نزدیک تر است، به میانه روی و اعتدال و نه افراط و تفریط . آنجا که جبراییل می فرماید محمد اقراء بسم ربک الخلق. یعنی بخوان به نام پروردگار عالم. نمی گوید بشنو یا بفهم یا بدان. می گوید بخوان. یعنی قرار نیست بعد از تو دیگر کسی بیاید و راهنمایی مسلم و مسجل برای انسانی باشد که تا آن زمان نیازمند راهبر و رهبر عینی بود. قرار است بعد از تو این انسان نوعی باشد که با خواندن هر آنچه از سنت و سیره بر جای می ماند خود به راهش ادامه دهد. بیاموزد، خطا کند ولی خود بتواند سره را از ناسره تشخیص دهد، انتخاب کند و مسولیت خطاها و اشتباهاتش را هم قبول کند.
اما اسلام مگر چه مسلکی برای ما مسلمانان به ارمغان آورد که باید آن را همانند یک لباس بر تن عریان خود بکنیم تا از گزندهای احتمالی و خطرات مسیر در امان باشیم؟
گفت وگوهای زیر چکیده ای از مطالب مرتبط با موضوع حضرت محمد سیر و سلوک رفتاری ایشان است که در پی می آید:
مرحوم دکتر صادق آیینه وند: «بزرگترین درس پیامبر(ص) اخلاق بود»
«جامعه زمان پیامبر، بی ادب، خشن و نامتوازن بود و پیامبر(ص) با ویژگی های خود از جمله مهربانی، نجابت و صلح، تحول انسانی به وجود آورد؛ در سیره رسول خدا، جنگ، محور نبود و اساس کار بر صلح حتی با کافران گذاشته می شد».مرحوم دکتر صادق آیینه وند، استاد برجسته تاریخ اسلام معتقد است: غالب اخلاقی که امروز مسلمانان دارند، ریشه غیر اسلامی دارد، قرآنی و سیره ای نیست و از فرهنگ ها، تمدن ها، فکرها و مکتب ها دیگری بیرون آمده، با اسلام ادغام و بر جامعه حاکم شده است.او علما و مراجع تقلید بزرگ را گره گشایی مشکل جهان اسلام می داند و اظهار می کند: در میراث اسلامی به دلایل احادیث جعلی بسیار و با دخل و تصرف می توان هر فکر و مکتبی را ارایه داد به همین دلیل علمای اسلام موظفند با تشکیل هیأتی معیار و ملاک اصلی که برخاسته از سیره رسول الله است را مشخص کنند و تناقض ها را حذف نمایند. وی، معتقد است: زمانی که غیر مسلمانی آرزوی جامعه شما را داشته باشد و مسلمان و متحول شود و بگوید که این زندگی، دنیا و آخرت را آباد می کند؛ می توانیم بگوییم که آن جامعه آرمانی است.
اساس کار رسول خدا بر صلح بود، هیچ گاه دیده نشده که آن بزرگوار به دنبال جنگ، نزاع و تنش باشد به جز یک مورد، اینکه کسانی مانع ابلاغ کلمه الله و تبلیغ دین اسلام شوند. برخی اسلام را نمی پذیرفتند، از نظر پیامبر این مانعی نبود و اگر سد راه نمی شدند، کاری به آنها نداشت ولی اگر کسانی می آمدند و می گفتند که ما نمی پذیریم و اجازه هم نمی دهیم به کسی تبلیغ کنید و در واقع مقابل ابلاغ کلمه الله می ایستادند و مانع تبلیغ پیام اسلام می شدند، در اینجا جنگ اتفاق می افتاد؛ حتی جنگ بدر هم به خاطر اموالی بود که از مسلمانان گرفته بودند و مسلمانان برای تلافی می خواستند کاروان قریش را مصادره کنند؛ در این جنگ هم دشمنان پیامبر سر به شورش گذاشتند و رسول خدا آغاز کننده این جنگ نبود. پیامبر پیش از صلح حدیبیه و در سال دوم هجرت، پیمان مدینه را داشتند یعنی صلح با یهودیان و مشرکان مدینه. در آنجا حتی کسانی که اعتقاد به اسلام نداشتند، همه با هم صلح می کنند و با یکدیگر برای یک اصول و مبانی، معاهده ای می بندند بنابراین مشخص است که رسول خدا نه تنها با مسلمانان و مشرکان بلکه با اهل کتاب صلح بستند. بعد از صلح حدیبیه، صلح دیگری اتفاق نیفتاد و فتح مکه را داشتند. فتح مکه هم بهترین نمونه صلح خواهی رسول خدا بود. رسول خدا خطاب به سران قریش و همه کسانی که ایشان را آزار می دادند، فرمودند: «اذهبوا انتم الطلقاء؛ بروید، شما آزاد هستید به منت اسلام» پیامبر حتی خانه ابوسفیان را محل امن قرار داد. از این بهتر دیگر نمی شود، نمونه ای از صلح خواهی، آرامش و پرهیز از جنگ را مطرح کرد. در فتح مکه کسانی بودند که می خواستند آشوب، جنگ و کشتار راه بیندازند؛ رسول خدا از آنها اعلام برائت کرد و امام علی(ع) را برای دلجویی کسانی که تحت فشار قرار گرفته بودند یا به آنها حمله شده بود، فرستاد.
«از رسول خدا پرسیدند یا رسول الله متن دین چیست؟ فرمود: الدین الاخلاق. اخلاق همان صفات پسندیده ای است که مقبول است و کتاب خدا و سیره رسول خدا هم ما را به آن تشویق می کند و جامعه هم می پذیرد.» دکتر صادق آئینهوند، استاد برجسته تاریخ اسلام و رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است بزرگترین درس پیامبر(ص) برای امت اسلامی، اخلاق است و اگر جامعه ای از اخلاق مورد تاکید پیامبر(ص) دور شود در حقیقت از رحمت خدا دور می شود.
رسول خدا از مشارکت مردم استفاده می کرد
فتح مکه در حقیقت فتح پایگاه مشرکان بود که به دست رسول خدا و مسلمانان انجام شد. بعد از تمام آن ستم ها، ناروایی ها و ظلم هایی که در حق پیامبر و مسلمانان توسط مشرکان رخ داد، هنگام بازگشت به مکه هیچ حالت انتقامگیری در پیامبر(ص) دیده نشد و حتی کسانی که مجرم بودند، یعنی به غیر از کسانی که مرتکب جرم عمومی شده بودند مانند ابوسفیان و دیگران، پیامبر(ص) از آنان انتقامی نگرفت و فرمود شما بروید و همه شما در پناه و یاری خدا آزاد هستید. این درسی از جانب پیامبر رحمت، عزت و عظمت بود. کسی که برای خدا کار میکند و از کسی کینه به دل ندارد، و هر چه در راه خدا دیده از خدا دیده و به حساب خدا گذاشته است.هر کسی می خواست می توانست بیاید و هر کس که نمی خواست، اختیار نیامدن داشت تا با مسلمانان درگیر و مانع اجرای کلام الله نشود و جلوی هدایت دین را نگیرد. فرا خواندن به دین پیامبر(ص) مزاحم فردی نمی شد.در مورد نامه ها، بعضی از مورخین شک دارند که این نامه ها واقعا نوشته شده، ولی ما نظر این مورخین را فعلا کنار می گذاریم، عموم مورخان بر روی این نامه ها توافق دارند که این نامه ها از سوی رسول خدا نوشته شده است. برخی از پادشاهان مانند خسرو پرویز برخورد خوبی نکردند، ولی پیامبر بسیار عادی از کنار مساله گذشت، چون وظیفه و رسالتش را انجام داده بود. یک پیامبر الهی به دنبال رسالت است و به دنبال تقابل و انتقام نیست. هیچ سندی دیده نشده است که پیامبر بخواهد متقابلا انتقام بگیرد. با توجه به اینکه به گفته مورخین، خسرو پرویز در جواب نامه پیامبر(ص) جوابی توهین آمیز داده است. یعنی مردم را از طریق غیر زبانی و با رفتار و کردار دعوت کنید. این رفتار پیامبر(ص) نیز مصداق همین جمله است. پیامبر فعل و قولش برای ما الگوست. مانند سکوت یکباره او در مورد مساله ای که در حقیقت نشانه تایید است. بنابراین ما از این رفتار پیامبر(ص) متوجه می شویم که او بخشی از سیره و سلوک را به مردم یاد می داد که باید چطور رفتار و عمل کرد و این خود دعوت به حق است.نظر کارشناسی رسول خدا این بوده است که در مدینه بجنگند؛ ولی گروهی از جوانان که در جنگ بدر شرکت نکرده بودند و میخواستند با شرکت در جنگ احد جبران کنند نظرشان به خارج از شهر بود. بنابراین از نظر تاریخی، رسول خدا به مشورت و نظر اکثریت راضی شد و همانطور که خودش فرمود که من نظرم چیز دیگری است ولی حال که شما می گویید می پذیرم. در این مساله، دستوری از سوی خدا نرسیده بود و رسول خدا عقل جمعی را پذیرفت. مدینه یعنی آرامش، در کنار مدینه یک قریه وجود دارد. در زبان ها و فرهنگ های ثانی به اعتبار دیگر باید گفت در ادیان ابراهیمی، قریه محل رشد رسالت الهی است و مدینه محل اجرای آن رسالت است. بنابراین مدینه اعتبار حکومت است و قریه محل آغاز و شروع دعوت و محل تبلیغ و فراخوان دعوت الهی است. مدینه پیامبر(ص) مدینه خاتم است. یعنی آخرین شهر توسط آخرین پیامبر به عنوان یک الگویی از عهد ابراهیمی به نام دین اسلام ساخته میشود. یعنی مدینه ویژگی های دیگری هم دارد و غیر از اینکه یک شهر است، یک دولت شهر است. یک مرکزیت دینی، اجرایی و در حقیقت رسالت الهی است و میتوان گفت پیمان هایی که رسول خدا با افراد بسته اند، گواه این است که رسول خدا از مشارکت مردم استفاده می کرده است و نمونه آن پیمان مدینه است. آنجا یک طرف داستان رسول خدا و مسلمانان هستند و یک طرف مشرکین و یهود هستند و حتی کسانی که راضی نبودند که بعدا به عنوان منافقین شناخته شدند آنها هم هستند.پیامبر با اینها قرارداد بست که همه شرایطشان را توافق کردند و پذیرفتند. فقط در انتهای آن فرموده است هر جا اختلافی بود، “علی الله علی الرسول” یعنی در حقیقت بازگشت و نتیجه نهایی برای روشن شدن مساله ای، به فرمان الهی است و توسط خدا و رسول خدا تعیین می شود. غیر از این آنچه به آسمان و وحی اتصال می دهیم، همان چیزهایی است که در عرف جوامع نوشته می شود. در مدینه این یک پیمان مورد توافق طرفین است و طرف مقابل هر کسی می خواهد باشد به رسمیت شناخته شده است. مسجد که مرکزیت اسلام بود در مدینه تاسیس شد. نخستین حرکت سپاه و نیروی نظامی در مدینه اتفاق افتاد. پیمان برادری که پیمان اخوت الهی است در عهد رسول خدا بود و آن هم در مدینه اتفاق افتاد. پس مدینه کانون انجام رسالت الهی، در دین خاتم و یک الگو بود. یعنی ما باید این الگو را در دنیای اسلام تکرار کنیم. یک شهر می تواند از توانمندی ها و ویژگیهایی برخوردار باشد، این شهر اسلامی است که نماد و مرکز دولت اسلامی است.
وقتی مسلمانی متکی به اخلاق نیست، غیبت و هتاکی می کند
پیامبر تا جایی که توانستند خالصانه تلاش کردند و از هیچ چیزی در رسالت الهی و انجام ماموریتی که داشتند فروگذار نکردند. خداوند هم در قرآن این را تایید می کند. حتی خطاب به پیامبر می فرماید: آنقدر به خودت فشار نیاور و ناراحت نشو چون برخی چیزها از دست تو خارج است و تو همه تلاش خودت را کرده ای. این آیه قرآن نشانگر این است که رسول خدا بهترین نقش را در انجام رسالتش ایفا کرد. اما جامعه، جامعه ای است که دین خاتم و خرد و عقلانیت و کمال و آزادی و عزت در آن جاری است. دینی است که با پیشبرد عقل و علم هماهنگ است بنابراین تا انتها ادامه دارد. بنابراین نمیتوان گفت در مدت ده سال در مدینه می توان یک امت نمونه توحیدی، آن طور که اسلام می خواهد؛ ساخت. بالاخره افرادی در اوج بودند مثل عمار یاسر، سلمان فارسی که خودشان صاحب معرفت و کمالات بودند و اینها درک بالایی داشتند و برخی هم بودند که از اسلام تنها اسم آن را فهمیدند و درکی نداشتند. میتوان گفت اکثریت جامعه به رسالت الهی پیامبر آنطور که باید واقف نبودند ولی اقلیتی واقف بودند و آنها در کنار رسول خدا بودند. بنابراین این به معنی این نیست که پیامبر نتوانسته رسالت خود را انجام دهد این به معنی این است که زمان لازم است تا تحول فرهنگی، فکری و عقلانی انجام شود.بزرگترین درس پیامبر(ص) اخلاق بود. تحول اخلاقی و کیفی و در حقیقت می شود گفت، ساخت یک امت برجسته و نمونه که برای دیگران الگو باشد. به تعبیر دیگر انسان سازی و تربیت انسان، تا انسان تراز مکتب و رسالت الهی را درک کند و به آن عمل کند و در معاهدات، قراردادها، وفا و عقود این را به دیگران اعمال کند، این آرزوی رسول خدا بود. پیامبر فرمود: اطمع مکارم الخلاق. چند بار از رسول خدا پرسیدند یا رسول الله متن دین چیست؟ فرمود: الدین الاخلاق. اخلاق همان صفات پسندیده ای است که مقبول است و کتاب خدا و سیره رسول خدا هم ما را به آن تشویق می کند و جامعه هم می پذیرد. هر جامعه ای اخلاق را میپذیرد. صفا، جوانمردی، مروت، وفای به عهد، احترام به دیگران، تقدم حق دیگران بر حق خود، گذشت و عفو و… همه اینها نمونه اخلاق است. رسول خدا(ص) میفرماید من برای این آمده ام. اگر در جامعه ای اخلاق جاری باشد، نمونه جامعه اسلامی است و اگر اخلاق در جامعه نباشد باید یک مقدار تامل کرد که رسالت رسول خدا به انجام نرسیده است.امروز ساخت یک جامعه، حاصل عمل خود آن جامعه است. ما با عمل، کردار و رفتار خود می توانیم مردم را به سوی دین تشویق و علاقه مند کنیم و هرچه این کردار و رفتار در جامعه از اصول اسلامی و رفتار و سیره رسول خدا و دستورهای قرآنی دورتر باشد طبیعی است که با آرمانشهر پیامبر(ص) فاصله داریم و به آن جامعه نمونه قرآنی و نمونه اسلامی نرسیدیم. این خودش نوعی ضد دعوت می شود. وقتی مسلمانی اخلاق را رعایت نمی کند و متکی به اخلاق نیست، غیبت و هتاکی می کند، در پیشگاه خود حرمتی ندارد. حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است، چون خداوند مومن را آفریده و این مومن تجلی الهی است. یعنی خدا و تراز مکتب از طریق رفتار و کردار مومن تجلی پیدا می کند. اگر کسی این مومن را بیازارد و اذیت کند به معنای این است که با مجرای الهی مقابله کرده است و این طبیعی است که خداوند چنین جامعهای را از رحمت دور می کند و وقتی جامعه از رحمت خدا دور شد، دیگر نمی توان این جامعه را در هر کجا که باشد اسلامی تلقی کرد. عدهای برداشت های مختلفی از احادیث و سیره و آیات الهی می کنند و میخواهند برداشت های خودشان را نهادینه کنند. اسلام به عنوان گرایش مسلط، مقبول و معروف در جامعه که در سیره ها و متون می توان به آن اتکا کرد، باید محور قرار بگیرد نه اینکه هر کس بخواهد نظر خود را بر مبنای شرایط زمانی حاکم کند. یعنی باید به قول علمای مخلص و پاک که نظری جز دین اسلام و رضای خدا نداشتند، رجوع کرد و دیدگاه های آنها را جمع کرد و آن قول را مبنای یک حرکت مقبول قرار داد که چنین چیزی هم از سیره رسول خدا حاصل می شود. باید آن سیره را ملاک قرار داد و براساس آن اسلام را معرفی کرد. اگر اینطور باشد که هر کس یک مبنایی درست کند و آن را اساس قرار دهد، تفرقه در جامعه اسلامی ادامه پیدا خواهد کرد.امروز در جهان اسلام به راحتی انسان می کشند. به وجود آمدن گروههای افراطی نتیجه این است که دانشمندان مسلمان، اسلام شناسان، فقیهان، متکلمان، فیلسوفان ننشستند یک مبنایی درست کنند و بر اساس آن مبنا، مردم را به دین مبین اسلام فراخوانند و با این افراطی گری ها مقابله و آنها را دور کنند. بنابراین علمای جهان اسلام مسوول هستند برای اینکه بدعت ها را میبینند و سکوت میکنند و خداوند عذابی را به خاطر سکوت در مقابل بدعتها در نظر می گیرد.بنابراین ما باید یک الگو برای جهان اسلام داشته باشیم که از سیره رسول خدا و قرآن باشد و براساس قرائت متواتر مقبول عرفی متوجه شود. عرف یعنی آنچه که مردم قبول دارند نه عرفی که امروز در غرب رواج دارد. مبنای مقبولیت در یک حرکت اجتماعی اکثریت عرفی است که بپذیرند و بگویند عرف مقبول. رسول خدا فرمود: در هر جامعه ای که وارد شدید، براساس عرف مقبول آن جامعه عمل کنید. عرف مقبول یعنی اینکه انسان یک معیاری داشته باشد و با آن معیار حرکت کند که امت جامعه بپذیرند و توجیه اخلاقی داشته باشد تا آزاری به کسی نرسد و زندگی را راحت کند و مردم بتوانند رشد کنند. امر به معروف و نهی از منکر براساس عرف مقبولی است که در سیره و قرآن آورده شده است، در این مورد هم اگر براساس عرف مقبول حرکت کنیم دیگر نگرانی هایی نخواهد بود.امروز جهان اسلام تکه پاره شده و برداشت و قرائت و فهم از اسلام تکثر یافته است. مردم نمیدانند که باید به کدام اسلام توجه کنند. این گناه به گردن علماست که سکوت می کنند. مراجع و بزرگان باید دقت کنند که یک رسالت تاریخی دارند و رسالت آنان همین است که اگر فتنه، حادثه و بدعتی خلاف عرف مقبول اتفاق بیفتد و عالِم علمش را ظاهر نکند خداوند می فرماید او هم با گناهکار محشور می شود.وقتی کسی به خودش مواد منفجره می بندد و خود را می کشد چند گناه با هم انجام میدهد. حریم معنوی و اخلاقی و حریم دین را می شکند و بدعت ایجاد می کند و در ذهن مومن تشتت به وجود می آورد، یک عالِم در این هنگام باید علم خود را ظاهر کند و فتوا دهد، بایستد و مقابله کند. اگر سکوت کند مردم سرگردان می شوند که چه کنند، چون آنچه که توجه را جلب می کند اخلاق خوب و تمدن برتر است و همه اینها در اسلام تاکید شده است. اگر انسان بخواهد هر چه خودش از دین میفهمد را به مردم القا کند درست نیست. در حال حاضر جهان اسلام با این مشکلات مواجه است.اخلاق در جهان اسلام رعایت نمی شود و حرمت مردم از ریختن آب راحتتر شده است. پسماندهای عقب مانده که از غرب طرد شدند، جذب پسماندهای جهان اسلام شدند و با حرکتهای تند افراطی و مسلحانه به نام اسلام اعمال دور از اسلام انجام می دهند. این یک بلا برای جهان اسلام است.در زمان امیرالمومنین(ع) خوارج آمدند، اما خوارج به اندازه اینها خطرناک نبودند. خوارج یک چارچوبی داشتند و به دنبال آن بودند. اما افراطیهای امروز بیان میکنند که اگر کسی مثل ما عمل نکند کافر است و هر کس که سکوت کند را کافر میدانند. مقابله با بدعتها به این معناست که براساس یک نگاه مقبول، یک حجت داشت و اگر این حجت را نداشته باشیم اسیر دست این و آن میشویم. علمای جهان اسلام کنار هم نیامدند تا تعریف منسجمی از دین ارایه دهند و فهم دین را روزآمد کنند.
دکتر مصطفی دلشاد تهرانی: محبت، بنیاد و اساس روش و سنت پیامبر بود
پیامبر(ص) با جامعه ای فرو رفته در ظلمات، تندی، تیزی، فقدان حلم، خشونت ورزی روبرو شد و وقتی علی(ع) از او پرسید: راه و رسم و سنت شما در تغییر دادن مردم جامعه جاهل چه بود؟ پیامبر(ص) فرمود: «محبت، بنیاد و اساس روش و سنت من است».
دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، نویسنده و پژوهشگر نهجالبلاغه و سیره نبوی و علوی، در گفت و گو با شفقنا مرزبانی، پایبندی به کیفیت استخدام وسیله، ساده زیستی، اعتدال، استقلال، آزادگی و نظم و انضباط را از ویژگی های سیره فردی پیامبر(ص) دانست و اظهار کرد: چند عامل ما را از سیره پیامبر(ص) دور کرده است؛ بعد از پیامبر(ص) دین را به سمت ظواهر بردند و قدرت طلبان برای رسیدن به قدرت، مکنت و منزلت مردم را از دین دور کردند، مسلمانانی دین را بد فهمیدند یا نفهمیدند و در واقع توجه نکردند که دین برای چه آمده است، نظام تربیت دینی که پایبند به عهد و پیمان، عدالت خواه و آزادی خواه بود، آسیب دید و موارد دیگری به درون آن وارد شد.او تأکید کرد: امروز باید مجموعه عواملی را که موجب فاصله گرفتن مسلمانان از حقیقت دین و سیره پیامبر(ص) شده است شناسایی کنیم و بفهمیم چه عواملی ما را از روح و اهداف دین و همچنین از سیره حقیقی پیامبر(ص) جدا و دور کرده یا به جایی رسانده است که برخلاف آن عمل می کنیم و در نهایت آنها را اصلاح کنیم.
دکتر مصطفی دلشاد تهرانی در گفت وگو با شفقنا، ویژگی های جامعه زمان پیامبر(ص) را برشمرد و اظهار کرد: پیامبر(ص) با جامعه ای فرو رفته در ظلمات، تندی، تیزی، فقدان حلم، خشونت ورزی روبرو شد. امام علی(ع) در خطبه ۲۶ نهج البلاغه در تبیین و توصیف زندگی و اوضاع جاهلی می فرماید: «أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ؛ ای گروه عرب، شما اینطور زندگی می کردید؛ عَلَی شَرِّ دِینٍ؛ بدترین آیین را داشتید، وَ فِی شَرِّ دَارٍ؛ در بدترین خانه و منزلگاه زندگی می کردید، مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَهٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ؛ در منزلگاه های سخت اقامت داشتید، زندگی انسانی نداشتید، همدم مارهای گزنده بودید، تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ؛ آب گندیده می آشامیدید؛ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَهٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَهٌ؛ غذای ناگوار می خوردید، یکدیگر را می کشتید، ارتباطات و پیوندهای انسانی را قطع می کردید، بتان در میان شما برپا و گناهان و آلودگی ها به وجود شما پیوسته بود.او ادامه داد: پیامبر(ص) در چنین فضایی آمد و با مردمانی که خیلی سرسخت بودند و در کنار بعضی از عادات خوب، عادات بسیار بدی داشتند و عادات بد آنها آنقدر پر رنگ بود که عادات خوب را می پوشاند و انواع فسادها و تباهی ها در میانشان رایج بود، روبرو شد؛ در این کویر ظلمت شرک و ستم، گل سرخ پر رحمت رویید و همه جا را به رنگ خودش درآورد.او رحمت و محبت را شاه کلید موفقیت پیامبر در جامعه جاهلی آن زمان دانست و تصریح کرد: یکی از علمای بزرگ اهل سنت عالمی است به نام قاضی عیاض، این فرد کتابی در مورد پیامبر نوشته به نام «الشفاء بتعریف حقوق المصطفی»، در آنجا خبری را از قول علی(ع) نقل می کند و می گوید که روزی علی(ع) نزد پیامبر(ص) رفت و از سنت آن حضرت پرسش کرد . می توان گفت سوال کرد که شما چگونه این جامعه را تغییر دادی؟ راه و رسم و سنت شما در تغییر دادن مردم چه بود؟ پیامبر(ص) در پاسخ به علی(ع) فرمود: «محبت بنیاد و اساس روش و سنت من است» یعنی من با محبت این کار را کردم، راه و رسم و سنت من تنها محبت بود. به عبارت دیگر شاه کلید راه و رسم پیامبر رحمت و محبت بود که موجب تغییر نظام جاهلی شد. در مثنوی مولوی بیانی است که گویای همین نکته است؛ «او به تیغ حلم چندین حلق را/ وا خرید از تیغ و چندین خلق را/ تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر/ بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر» در حقیقت پیامبر(ص) شخصیتی داشت پر رحمت، سراسر محبت، پرحلم، بسیار بزرگوار و بخشنده که از صد لشکر نفوذ و قدرتش بیشتر بود.این محقق و پژوهشگر سیره نبوی و علوی، افزود: اینکه قرآن کریم درباره پیامبر(ص) می گوید: «وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَهً لِلعالَمینَ است» به واقع اینطور بود؛ پیامبر(ص) جلوه تمام عیار رحمت خدا در روی زمین برای انسان ها بود و توانست جامعه جاهلی و حتی سرسخت ترین دشمنان خود را تغییر دهد.
او برای تفهیم محبت و مهربانی پیامبر(ص) به مردم، نمونه هایی از رفتار پیامبر(ص) در موقعیت های مختلف را بیان کرد و گفت: پیامبر(ص) مکه را با جنگ فتح نکرد بلکه مکه با رحمت فتح شد و پیامبر پس از فتح مکه اعلام عفو عمومی کرد و سرسخت ترین دشمنان خود را بخشید. ابن هشام در سیره خود روایت کرده است که پس از فتح مکه و آرام شدن اوضاع آن پیامبر(ص) مشغول طواف شد و کسی از اصحاب و یاران کنار او نبود . یکی از دشمنان سرسخت پیامبر مردی به نام فضاله بن عمیر لیثی بود که خود راوی این داستان است . او می گوید که دیدم پیامبر(ص) در حال طواف است و کسی نزدیک او نیست، تصمیم گرفتم پیامبر را ترور کنم. آرام آرام به او نزدیک شدم. پیامبر(ص) در حال طواف به من رو کرد و گفت: تو فضاله ای؟ گفتم: بله ای رسول خدا! گفت: در پی چه کاری هستی، به چه می اندیشی؟ گفتم: ذکر خدا می گویم. پیامبر(ص) خندید؛ خنده ای که مرا آرام کرد و پس از آن گفت: بیا جلو، جلو رفتم، پیامبر به آرامی دستش را روی سینه من گذاشت، من تا لحظات قبل پر بودم از کینه پیامبر اما وقتی دستش را آن چنان با محبت روی سینه من گذاشت، من پر شدم از محبت پیامبر(ص). به من گفت، از خدا آمرزش بخواه و من هم بلافاصله گفتم استغفرالله؛ أَشْهَدُ أَنّ لَّا إِلَٰهَ إِلَّإ الله و أَشْهَدُ ان محمد رسول الله و مسلمان شدم. یعنی پیامبر با رحمت، محبت و مهر ورزیدن یک تروریست را تغییر داده است، به گونه ای که فضاله پس از آن یکی از مسلمانان محکم و استوار شد.او در باب محبت و نیکی کردن به سخن خداوند در قرآن اشاره و اظهار کرد: در آیات ۳۴ و ۳۵ سوره فصلت، خداوند می فرماید: «نیکی کردن و بدی کردن یکسان نیست؛ بدی دیگران را به شیوه ای که نیکوتر است دور کن که اگر چنین کنی آن گاه آن که میان تو و او دشمنی است همچون دوستی نزدیک و مهربان گردد و از این صفت که بدی را به نیکی پاسخ دهند برخوردار نشوند مگر آنان که شکیبایی کنند و از این خصلت برخوردار نشود مگر آن که دارای بهره ای بزرگ (از خردمندی و کمال انسانی) است» آنچه پیامبر(ص) بیش از همه در دگرگون کردن انسان های جاهلی از آن بهره گرفت، همین محبت و مهربانی بود.دلشاد تهرانی، نمونه دیگری از رحمت و محبت پیامبر در تحول بخشیدن به انسان ها را بیان کرد و گفت: نقل شده است که عربی بیابانی نزد پیامبر آمد و از وی تقاضای چیزی کرد. رسول خدا چیزی به او داد، اما آن مرد راضی نشد و ناسپاسی و جسارت کرد. اصحاب از حرکت آن مرد در خشم شدند و برخاستند تا با او برخورد کنند، ولی پیامبر به آنان اشاره کرد که آرام بگیرند. سپس اعرابی را با خود به منزل برد و مقداری دیگر به او داد و پرسید آیا راضی شدی؟ مرد عرب که وضع زندگی پیامبر و گذشت و بزرگواری او را دیده بود، گفت: آری، خدا خیرت دهد. آن گاه پیامبر به او گفت: آن چه تو در مقابل اصحاب من بر زبان آوردی موجب خشم آنان شد و مایلم این اظهار رضایتت را در مقابل آنان بیان کنی تا ناراحتی و خشم آنان نسبت به تو از بین برود. اعرابی پذیرفت و روز بعد به مسجد آمد. رسول خدا رو به اصحابش کرد و فرمود: این مرد اظهار می کند که از من راضی شده است، این طور نیست؟ و اعرابی گفت: چنین است. بدین ترتیب پیامبر آن مرد جسور و ناسپاس را رام و آرام و دوستدار خود کرد و نیز اجازه نداد هیچ تعرضی به او صورت گیرد.او گفت: به نظر می آید که مهم ترین و برجسته ترین ویژگی شخصیتی پیامبر رحمت، مهربانی، محبت ورزی، گذشت، بزرگواری و بلندنظری آن حضرت است که اگر این ویژگی ها نبود اصلا امکان نداشت تغییری در آن جامعه پیدا شود. خداوند به روشنی و محکمی خطاب به پیامبر(ص) فرموده است: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ به سبب رحمتی از جانب خدا تو با مردم ملایم و نرم خو شدی؛ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانفضوا من حولک؛ اگر تندخو، سخت دل و خشن بودی قطعا از گرد تو پراکنده می شدند.»او به برخی از ویژگی های سیره فردی پیامبر(ص) اشاره و اظهار کرد: مراد حقیقی از واژه سیره، اصول کلی، عملی و ثابت حاکم بر زندگی است و پیامبر(ص) هیچ گاه اصول سیره شان را زیر پا نگذاشتند. یکی از اصول سیره فردی پیامبر(ص)، اصل «مرزبانی، حریم داری و پروا پیشگی» است. پیامبر(ص) در زندگی خود یک انسان مرزبان بود. با اینکه بنیانگذار دین بود، اما هیچ مرز الهی را زیر پا نگذاشت و بیش از همه پایبند بود. پیامبر(ص) می فرمایند: «من از همه شما حدود، مرزها، حریم ها و پرواها را بیشتر پاس می دارم» وقتی انسانی به مردم می گوید که مرزبان باشید و حریم نگه دارید، اگر خودش بیش از همه این را رعایت کرد، شما شیفته او می شوید و این تغییرتان می دهد ولی وقتی سخنان زیبا گفته می شود، حق گفته می شود ولی خود آنهایی که می گویند، رعایت نمی کنند بلکه بیش از همه زیر پا می گذارند، معلوم است دین گریزی پیدا می شود و کسی علاقه مند به این دین نمی شود. آنچه در رفتار و زندگی شخصی پیامبر(ص) بیش از همه می درخشد، رعایت حریم و مرزبانی است. پیامبر(ص) هرگز به هیچ کس بد نگفت و دشنام نداد، به شدت مراقب بود که مبادا انسانی را بیازارد. گاهی بعضی ها پیامبر(ص) را آزردند و خشمگین ساختند ولی پیامبر باز دل آنها را به دست می آورد.
مترجم و شارح نهج البلاغه، در مقوله رعایت حریم و آزار نرساندن پیامبر(ص) به دیگران نمونه ای را بیان کرد و گفت: پیامبر به همراه سپاه خود پس از غزوه طائف و ثقیف به سمت جعرانه می رفت ، شخصی به نام ابورهم غفاری با شترش کنار شتر پیامبر حرکت می کرد. او کفش خشنی به پا داشت که این کفش زائده ای سخت و فلزی داشت. شترش به شتر پیامبر(ص) نزدیک شد و زائده کفش او با پای پیامبر(ص) برخورد کرد و پای ایشان به شدت به درد آمد. پیامبر(ص) با تازیانه ای که داشت، به پای او زد و گفت برو عقب! او هم عقب رفت. خودش نقل می کند که من خیلی ناراحت بودم. گذشته از اینکه پیامبر را مصدوم کرده بودم، خیلی می ترسیدم که مبادا آیه ای در این باره نازل شود. جایی اردو زدیم، من برای اینکه با پیامبر(ص) رویارو نشوم و مبادا آیه ای درباره من نازل شود، با اینکه نوبت من نبود که دام ها را به چرا ببرم، خواستم دام ها را به چرا ببرم و خودم را گم و گور کنم. از اطرافیان پرسیدم با من کاری نیست؛ گفتند پیامبر(ص) تو را خواسته است. با خود گفتم: حتما پیامبر می خواهد مرا توبیخ کند. نزد پیامبر(ص) رفتم، دیدم که لبخند به لب دارد. گفت ابورهم، تو به پای من زدی و پای مرا به درد آوردی و من هم با تازیانه زدم که پایت را عقب بکش، این گوسفند برای تو، از من راضی باش. من گوسفند را گرفتم و گفتم: رضایت خداوند و پیامبر(ص) از همه چیز برای من مهم تر است.او ادامه داد: پیامبر هرگز از اطرافیان خود عیب جویی نمی کرد و لغزش های آنان را به رویشان نمی آورد. خدمتکار پیامبر، انس بن مالک، نقل کرده است که پیامبر(ص) در تمام دوران مدتی که من در خدمتش بودم هرگز عیبی درباره غذا، رفتار و بدرفتاری نگرفت.
چیزی که پیامبر(ص) را می آزرد؛ دروغ بود
دلشاد تهرانی، در ادامه درباره حساست های پیامبر گفت: چیزی که پیامبر(ص) را می آزرد؛ دروغ بود. وقتی کسی از نزدیکان پیامبر دروغی می گفت، پیامبر(ص) رفتاری نشان می داد که او توبه کند و وقتی پیامبر احساس می کرد که توبه کرده، مهر و محبت بیشتری را بهره او می کرد.او اصل «پایبندی به کیفیت استخدام وسیله» را از دیگر اصول مهم در سیره پیامبر عنوان کرد و گفت: پیامبر(ص) هیچ وقت برای پیشبرد کارهای خود در هیچ حوزه ای وسیله نادرست و ناپاک به کار نگرفت. در سخت ترین شرایط، هیچ وقت به وسیله نادرست متوسل نشد. انسان ها از نظر شخصیتی وقتی در فشار و تنگنا قرار می گیرند، استفاده کردن از وسیله نادرست را برای خود مجاز می دانند، اما پیامبر(ص) هرگز این کار را نکرد؛ از خبرها و تاریخ زندگی پیامبر، رعایت این اصل به وضوح مشخص است.او در عدم استفاده پیامبر(ص) از وسایل نادرست برای پیشبرد اهداف، نمونه ای را بیان و اظهار کرد: نمونه ای مشهور که در اغلب منابع تاریخی و حدیثی شیعه و سنی آمده و آن این است که وقتی ابراهیم فرزند هفده، هجده ماهه پیامبر(ص) فوت کرد، همزمان با فوت او کسوف شد و خورشید گرفت؛ مسلمانان این دو را به هم ربط دادند و گفتند چون پیامبر(ص) غصه دار است و اشک وی سرازیر شده، آسمان هم گرفته است. پس اعتقاد مردم به پیامبر(ص) بیشتر شد . این خبر به گوش حضرت رسید و ایشان به شدت عصبانی و نسبت به این خرافه معترض شدند. سپس خواستند مردم جمع شوند و فرمودند: «خورشید و ماه دو آیه از آیات خدا و دو نشانه است که در نظام هستی کار خود را می کنند، برای مرگ و حیات کسی خورشید یا ماه نمی گیرد و اتفاق دیگری نمی افتد» سپس فرمودند: هرگاه چنین اتفاقی افتاد برخیزید و نماز آیات بخوانید.» در این موقعیت پیامبر(ص) می توانست سکوت کند تا به واسطه این گمان، اعتقاد مسلمانان به دین بیشتر شود و عده ای جذب شوند، ولی پیامبر حاضر نبود که از وسیله نادرست استفاده کند.این محقق و پژوهشگر سیره نبوی و علوی، ادامه داد: گاهی در بعضی از جنگ ها اتفاق هایی افتاده و وسیله نادرستی پیش آمده که پیامبر به سرعت این وسیله نادرست را کنار زده است. یک نمونه بسیار عجیب، ماجرای محاصره دژ ثقیف است. در غزوه حنین، قبایل هوازن و ثقیف شرکت داشتند؛ قبایل هوازن شکست خوردند و ثقیفی ها خود را به قلعه شان رساندند، موضع گرفتند تا در شرایط بهتری حمله کنند .پیامبر دستور دادند که دژ ثقیف محاصره شود، محاصره طول کشید و تقریبا دو هفته ای گذشته بود و کار داشت تمام می شد و دشمن بسیار سرسخت و خطرناکی تسلیم می شد. گزارش هایی به پیامبر رسید مبنی بر اینکه در میان برخی از مسلمانان زمزمه هایی پیدا شده و آن زمزمه ها این است که ثقیفیان که در منطقه طائف هستند، زنانی زیبارو دارند و اگر ما این دژ را فتح کنیم، آنان را به دست می آوریم. گاهی آنان را توصیف هم می کردند . وقتی این گزارش ها به پیامبر(ص) رسید، پیامبر احساس کرد که در میان مسلمانان یک جریان بی اخلاقی در حال شکل گیری است و بعضی از آنها به هوس هایی آلوده شده اند؛ به همین دلیل پیامبر(ص) گفتند چنین پیروزی را نمی خواهیم و فرمان دادند که آماده بازگشت شوید. ولی مسلمانان حاضر نبودند چون خودشان را در آستانه پیروزی می دیدند. عمربن خطاب نزد پیامبر آمد که آیا باید برگردیم، رها کنیم؟! پیامبر فرمودند: بله! به همه بگویید به مدینه برمی گردیم؛ عمربن خطاب پرسید که آیا خدا اجازه نمی دهد، پیامبر(ص) فرمود: بله! و انشاء الله خداوند دل آنها را نرم خواهد کرد. محاصره را رها کردند و برگشتند و مدتی بعد ثقیفیان خودشان نزد پیامبر آمدند و اسلام آوردند. این نمونه نیز نشان می دهد که پیامبر حاضر نبود کار خود را با یک امر خلاف اخلاق که در میان سپاهیانش پیدا شده بود پیش ببرد هرچند که آن پیش بردن یک پیروزی بزرگ نظامی باشد.
ساده زیستی و بی تکلفی
او یکی از اصول برجسته در سیره فردی پیامبر(ص) را «ساده زیستی و بی تکلفی» عنوان کرد و گفت: پیامبر به تمام معنا ساده زیست. هرگز از ساده زیستی دور نشد، به اشرافیت میل نکرد، بیزار بود از اینکه شبیه سلاطین باشد. این ساده زیستی در همه امور پیامبر از جمله پوشش، خوراک، رفت و آمد، نشست و برخاست و تعاملش با دیگران وجود داشت. ساده زیستی پیامبر به شکلی بود که گاهی در خیابان بدون دستار و با ساده ترین پوشاک می آمد؛ در شهر الاغ سوار می شد؛ وقتی هم حرکت می کرد، گاهی اگر کسی پیاده بود او را هم سوار می کرد. غذا بسیار ساده می خورد و بنده وار می نشست نه مثل سلاطین. وقتی که از مسجد بیرون می آمد گاهی اصحاب می خواستند دنبال او راه بیافتند، اما پیامبر(ص) اجازه نمی داد و هیچ کس حق نداشت پشت ایشان راه بیفتد؛ اجازه نمی داد کسی به او تعظیم کند و پیش پای او بلند شود.دلشاد تهرانی، ادامه داد: انس بن مالک خدمتکار پیامبر می گوید؛ با وجود اینکه مسلمانان بیش از هر کس پیامبر را دوست داشتند، ولی وقتی وارد مجلس می شد پیش پای او بر نمی خاستند، چون می دانستند که این را خوش نمی دارد. همچنین نقل شده است که وقتی وارد مجلسی می شد، چنان بی تکلف، بی ریا و بی پیرایه بود که در همان نزدیک ترین جا می نشست و برای خود جایگاه ویژه قائل نبود. اجازه نمی داد کسی دست او را ببوسد، و آن را از عادات غلط ایرانیانی می دانست که دست سلاطین خود را می بوسیدند و از این حرکت به شدت بیزار بود. آنقدر ساده و بی تکلف رفتار می کرد که یاران پیامبر در عین اینکه ایشان برای آنها عظمت و ابهت داشتند، اما به راحتی با او سخن می گفتند و نظر می دادند. نقل شده که پیامبر(ص) در برخی جنگ ها جایی را به عنوان اردوی نظامی معین کرد، برخی از اصحاب که تجربه نظامی داشتند از پیامبر(ص) پرسیدند که این نظر وحی است یا نظر شخصی؟! پیامبر(ص) فرمود: نظر شخصی من است، گفتند اشتباه است در فلان جا اردو بزنیم بهتر است و پیامبر پذیرفت.او گفت: بسیاری از سران و قدرتمندان لذت می برند از اینکه مردم از آنها بترسند؛ و پیامبر از این امور بیزار بود. روزی پیامبر در کوچه ای می رفت، عربی با پیامبر(ص) رویارو شد. آن ذهنیتی که از پیامبر داشت به علاوه آن شخصیت عظیم پیامبر، او را گرفت، لرزید، پیامبر جلو رفت، او را بغل کرد و سپس به او گفت، راحت باش، من که پادشاه نیستم، من هم مثل شما، فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده می خورد. پیامبر(ص) همواره اصرار داشت که مردم او را مثل خودشان بدانند و فاصله ها را برمی داشت. در روابطش با دیگران تکلف نداشت و می فرمود: «من و پرواداران امت من از تکلف بیزاریم» پیامبر آن قدر از تکلف بیزار بود که اجازه نمی داد سخنان غلو آمیز درباره او بگویند و تعریف و تمجید کنند. زمانی عده ای نزد پیامبر آمدند و گفتند، ای رسول خدا اجازه دهید ما همان سخنانی را که مسیحیان درباره مسیح می گویند درباره شما بگوییم، پیامبر(ص) سخت برآشفت که درباره من غلو نکنید، درباره من فقط بگویید «بنده خدا» و این چیزی بود که حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) بیش از همه چیز دوست داشت.
اعتدال و میانه روی
مسلمان کسی است که دیگران از او الگوی سبک زندگی معتدل می گیرند
او «اعتدال و میانه روی» را از دیگر اصول در سیره فردی پیامبر دانست و اظهار کرد: پیامبر(ص) هرگز افراط و تفریط نکرد و معتدل بود و تلاش می کرد که مسلمانان معتدل شوند لذا سیره نویسان و کسانی که وصف کننده پیامبر بودند و نیز ائمه گفته اند که پیامبر(ص) معتدل الامر بود. خداوند در قرآن مسلمانان را انسان هایی نمونه می خواهد تا الگوی دیگران باشد و می فرماید: «وَکَذٰلِکَ جَعَلناکُم أُمَّهً وَسَطًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ؛ شما را این گونه امت وسط قرار دادیم تا برای مردم الگو باشید» به عبارت دیگر مسلمان کسی است که دیگران از او الگوی سبک زندگی معتدل می گیرند؛ هر غیرمسلمانی که به مسلمانی می نگرد، باید چنان این مسلمان را لطیف، رحمانی، زیبا، معتدل، خیرخواه و دوست داشتنی ببیند که برای او الگو شود. مسلمانی این نیست که کسی او را ببیند و از دین گریزان شود لذا خداوند می گوید که شما باید گواه و الگو برای همه مردم باشید و پیامبر الگو، گواه و شاهد شماست. وَیَکونَ الرَّسولُ عَلَیکُم شَهیدًا؛ به پیامبر(ص) نگاه کنید، خودتان را معتدل کنید، بعد اگر شما انسان ها و جامعه معتدل بودید، آن وقت دیگران هم به شما تأسی می کنند و اسلام اینگونه پیش می رود. منطق قرآن و سیره پیامبر این نیست که اسلام با زور، قدرت مداری، جنگ و شمشیر پیش رود، منطق قرآن این است که شما انسان ها و جامعه نمونه ارائه کنید، اگر این کار را کردید، دیگران هم به شما تأسی خواهند کرد.دلشاد تهرانی، دیگر اصل برجسته سیره فردی پیامبر(ص) را «استقلال» دانست و افزود: پیامبر یک انسان روی پای خود ایستاده بود، به کسی تکیه نمی کرد، وابسته نبود، تحت تاثیر این و آن قرار نمی گرفت، دیگران او را اداره نمی کردند و برای او تصمیم نمی گرفتند و بار زندگی او بر دوش دیگران نبود.
اگر کسی اهل کار نباشد، از راه دینش نان می خورد
او ادامه داد: پیامبر با اصحاب در یکی از سفرها اردو زده بودند، یک مرتبه برگشتند، اصحاب گفتند، کجا می روید، پیامبر(ص) فرمود، زانوی شترم را نبستم، می روم آن را ببندم، گفتند ما این کار را برای شما انجام می دهیم، پیامبر گفت، من می دانم شما حاضرید این کار را برای من انجام دهید ولی هر کس باید کار خودش را خودش انجام دهد. بعد فرمودند هرگز در کارهای شخصی خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید اگر چه برای قطعه ای چوب مسواک باشد. پیامبر(ص) همواره این را به عنوان یک اصل در زندگی خانوادگی، روابط اجتماعی و سایر مسایل رعایت کرد. پیامبر هرگز در خانه دستور نداد، هیچ وقت نگفت برای من این کار را انجام دهید، به همسران خود دستور نمی داد. پیامبر(ص) با رفتار خود به اصحاب و همگان نشان می داد که نمی خواهد با دیگران متمایز باشد، همین مساله باعث می شد که روحیه استقلال را به جامعه تزریق کند. یعنی اگر قرار است یک جامعه مستقل باشد، روی پای خود بایستد و هر کس کار و تلاش کند، باید این روحیه در آنها وجود داشته باشد، روحیه سربار بودن، جامعه را وابسته می کند. پیامبر می فرمود که اگر کسی اهل کار و تلاش کردن و ایستادن روی پای خودش نباشد، از راه دینش نان می خورد. گاهی از کسی نزد پیامبر تعریف می کردند، ایشان بلافاصله سوال می کرد که آیا او حرفه ای دارد و کار می کند و روی پای خودش ایستاده است؟! اگر می گفتند نه! پیامبر(ص) می گفت از چشمم افتاد.
آزادگی و حریت
این محقق و پژوهشگر سیره نبوی و علوی، یکی دیگر از اصول اصلی در سیره فردی پیامبر(ص) را اصل «آزادگی و حریت» دانست و افزود: پیامبر یک انسان آزاده به تمام معنا بود. یعنی انسان از غیر خدا آزاد شود و فقط بنده خدا باشد و تنها در برابر او سر خم کند؛ پیامبر اینگونه بود و برای همین آمد که انسان ها را آزاد کند تا اسیر نفسانیات، خودخواهی ها و ظلم و ستم دیگران نباشند. انسانی که آزاده می شود، از غل و زنجیرها آزاد می شود، و این در رفتار و روابط او نمود پیدا می کند. به عنوان مثال در روایات ما آمده است که انسان آزاده کینه هیچ کسی را در سینه ندارد و پیامبر(ص) کینه هیچ کس حتی ابوسفیان را نداشت تا جایی که نه فقط در فتح مکه خانه ابوسفیان را خانه امن اعلام کرد که پس از فتح مکه و آرام شدن اوضاع آن او را به عنوان فرمانده به مأموریت فرستاد.او ادامه داد: آنقدر دل پیامبر بی کینه بود که قاتل حمزه سید الشهدا را بخشید. آنقدر این دل بی کینه بود که وقتی بعد از غزوه احد از پیامبر خواستند که مشرکان را نفرین کند و از خدا بخواهد بر آنان عذاب نازل کند .پیامبر برای آنها طلب مغفرت کرد و گفت خدایا این ها را ببخش، این ها نمی فهمند، نادان و جاهل اند.او یکی از آثار آزادگی را با حیایی عنوان کرد و گفت: انسان وقتی آزاده می شود، با حیا می شود، حریم نگاه می دارد و به هیچ حریمی تعدی نمی کند، بی حیایی از اسارت و بندگی نفس است. کسانی که با پیامبر در تعامل بودند، گفته اند که ایشان چنان با حیا بود که اگر کسی چیزی از پیامبر می خواست و خلاف شرع و دین نبود، نه نمی گفت. گاهی اتفاق هایی پیش آمد که آنها نسبت به پیامبر بی حرمتی می کردند، اما پیامبر(ص) در مقابل، حریم آنها را ندرید. روزی اتفاقی پیش آمد و پیامبر رازی را با بعضی از همسرانش در میان گذاشت که این بین من و شما بماند، زنان این راز را فاش و پخش کردند، پیامبر از آنها گله نکرد، با آنها برخورد نکرد بلکه درباره آنها آیه نازل شد.دلشاد تهرانی، ادامه داد: پیامبر به دلیل این آزادگی، گشاده رو هم بود. با هیچ کس روبرو نمی شد مگر اینکه لبخندی به او می زد و خوشرو بود. بنابراین یک انسان آزاده از انواع تنگی ها آزاد می شود. و این چیزی است که در میان بخشی از کسانی که خودشان را منتسب به اسلام می دانند، دیده نمی شود. بخشی از مسلمانان پر از تنگ نظری، تنگ دلی، تنگ رویی و سخت گیری اند.
نظم و انضباط
او «نظم و انضباط» را به عنوان یکی از اصول زیبا در سیره فردی پیامبر(ص) توضیح داد و گفت: پیامبر یک انسان به شدت منضبط بود. ساعات زندگی او معین بود، اوقات پیامبر تقسیم شده بود و همه می دانستند و می توانستند خودشان را با آن تنظیم کنند، گویا پیامبر ساعت بود، یک ساعت عینی که هر کس به پیامبر توجه می کرد، می توانست از روی کاری که ایشان انجام می داد، بداند که الان چه وقتی است. یک وقت از اوقات پیامبر(ص) اختصاص به خانواده اش داشت؛ یک وقت اختصاص به جامعه و مدیریت داشت و یک وقت هم اختصاص به خودش داشت. آن وقتی که به خودش اختصاص داشت، دو قسمت می شد، یک وقت شخص خودش، یک وقت، شخص خودش در تعامل با دیگران. آنقدر پیامبر(ص) منظم بود که همه چیز ایشان اسم و جای معین داشت . آنقدر پیامبر منظم بود که در مسجد کوچک مدینه یک نظام منضبط درست کرده بود؛ مسجد مدینه ستون هایی از نخل داشت که روی آنها سقفی از برگ های نخل، زده شده بود، هرکدام از این ستون ها اسمی داشت، پیامبر(ص) کنار هر ستون که می نشست مسلمانان می فهمیدند زمان چه کاری است. مثلا در کنار یک ستون که می نشست می دانستند که این ستون، ستون جلسات است. مسوولان مدیران و کسانی که می آمدند با پیامبر مشورت کنند، به آنجا می رفتند. ستون دیگر ستون درد و دل بود، کسی گناهی کرده و طلب مغفرت می خواست یا مساله شخصی داشت، به پیامبر(ص) مراجعه می کرد.او ادامه داد: پیامبر به قدری منظم بود که وقتی به نماز می ایستاد به صف های پشت سر می گفت منظم بایستید، در میان شما خلل و نفوذ نباشد، صفوف باید در یک خط مستقیم باشد و نامنظم نباشد . پیامبر این چنین مسلمانان را منظم می کرد. پیامبر(ص) در خانه هم بسیار منظم بود، اهل خانه می دانستند که پیامبر در وقتی که برای آنها گذاشته چگونه عمل می کند، کاملا زمان بندی شده و معین بود. حتی اعضای خانه می دانستند که ایشان چه کارهایی را عهده دار است، مثلا شیر بز را پیامبر می دوشد، دَرِ خانه را پیامبر می گشاید، پیامبر(ص) خانه را جارو می کند و دوخت و دوز می کند.
منبع : شفقنا
مگر قبل بعثت محمد امین نبود؟
هیچ جامعه ای با اخلاق مشکل ندارد حتی جامعه بی اخلاق.
محمد بعد بعثت که مورد آزار قرار میگیرد نه به خاطر اخلاق بلکه به خاطر مبارزه است.
طبیعت کار انبیا درگیری ایجاد میکند.
تبلیغ صلح و صفا بیشتر از جانب دشمنان است برای چپاول بیشتر ملتها