امروز اندیشه تشیع در پله ششم؛ تاریخ را به ماتم میخواند و اشکهای تمام عاشقان خاندان علی (ع) از فراق صادق آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم امام علم و دیانت و سراینده سرود زیبای خداپرستی از ابرهای غمگین آسمان بقیع میبارد.
به گزارش ایرنا، امروز غریب آباد دل سیه پوش عزای صادق آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم است. امروز بر گلوی آسمان بغضی سخت بر جای مانده، امروز ابرها صیحه میزنند، زمین بر خود میلرزد و ضجههایی غریب بنیان مدینه را از هم میپاشد.
مدینه در تب غم میسوزد، آه سردی بر چهره شهر نقش بسته است، مردی از خانهای ساده چشم از جهان فرو میبندد. گویی امواج خروشان علم در ساحل ابدیت آرمیده است، گویی عشق با تمام وسعتش در دل خاک جای گرفته است. همه جا سخن از اوست، نامش به صداقت آسمان میماند، مدینه روزهای با او بودن را خوب به یاد دارد، لطافت روحش مدینه را بهشتی میکرد و سوز مناجاتش به خاک بها میداد. کرسی درسش اندیشهها را بارور، عقلها را متحیر و دلها را مبهوت میکرد.
او از سلاله لو کشف الغطا است. میدانی از چه کسی میگویم و در ماتم که میسوزم، هم او که نامش بر سر در ابواب جنت نوشته شده است. مردی که به نور او بهشت را آفریدند آسمان برای او میبارد و زمین برای او میبالد و گلها برای او میخندند.
نامش جعفر است و لقبش صادق، که به صدقش ملائک گواه بودند. او کوثری بود که هر که از زلال حکمتش نرسید حکیم شد و هر که بر کرانه عرفاتش قدم نهاد، مجنون شد، خطیبان، به بیان او خطبه خوان شدند؛ هم او که به فرداها روشنی داد و انسانها را از جهل رهانید، امروز در سکوت شب، بر صادق آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم میگریم و بر غربت او اشک میریزم. امروز تا سپیده دمان، هق هق گریه ام و فریادم را با پیک اشک و عشق به بقیع خواهم رساند.
امام جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) که کنیه ایشان ابو عبداللّه است، امام ششم از ائمه اثنی عشر و معصوم هشتم در نظر شیعه امامیه است.
امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال ۸۰ هجری معروف به سال قحطی در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینی، ولادت آن حضرت در سال ۸۳ هجری اتفاق افتاده است. لیکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح تر میداند و ابن خشاب نیز در این باره میگوید: چنان که ذراع برای ما نقل کرده، روایت نخست، سال ۸۰ هجری، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزی از ماه شوال و بنا به نوشته مولف جنات الخلود در ۲۵ شوال و به روایتی نیمه ماه رجب سال ۱۴۸ هجری روی داده است. با این حساب میتوان عمر آن حضرت را ۶۸ یا ۶۵ سال گفت.
مدفن ایشان در بقیع در کنار پدر و جد بزرگوار و عم بزرگش امام حسن (ع) است. مادر آن حضرت ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود. روایات و نصوصی که دلالت بر امامت آن حضرت دارد بسیار است.
لقب آن حضرت صادق بود، زیرا هرگز جز سخن درست نفرمود. رسول الله (ص) درباره او خبر داد که «کلمه حق و پیک صدق است». منصور عباسی همیشه او را با این لقب مینامید. او را فاضل و طاهر و صابر نیز میخواندند، ولی اشهر القاب او که تاریخ ثبت کرده است همان صادق است.
امام صادق (ع) حدود ۱۲ سال در کنار جدش امام زین العابدین (ع) و ۱۹ سال بعد از رحلت آن حضرت با پدرش امام محمد باقر (ع) به سر برد و بعد از پدر بزرگوارش مدت ۳۴ سال امامت مسلمانان را عهدهدار بود. آن حضرت ده فرزند داشت به ترتیب ذیل: ۱) اسماعیل، ۲) عبدالله، ۳) ام فروه که مادر ایشان فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین علیهماالسلام بود، ۴) امام موسی کاظم (ع)، ۵) اسحاق، ۶) محمد، ۷) عباس، ۸) علی، ۹) اسماء، ۱۰) فاطمه، که از مادران مختلف بودند.
اسماعیل بزرگترین اولاد حضرت صادق (ع) بود و حضرت او را بسیار دوست میداشت تا آنجا که بعضی گمان میبردند او پس از پدرش امام شیعیان خواهد بود، اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت و مردم جنازه او را از عریض (موضعی در مدینه) تا بقیع حمل کردند. پس از وفات حضرت صادق (ع) جمعی همچنان اسماعیل را امام دانستند و فرقه اسماعیلیه از همین جا منشعب شد.
عصر امام صادق (علیه السلام) یکی از طوفانیترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین (علیه السلام) رخ میداد، که انقلاب ابو سلمه در کوفه و ابومسلم در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است و از دیگر سو عصر برخورد مکتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود که از برخورد امت اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود.
عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام یعنی امام (علیه السلام)، موجب نابودی دین و پوسیدگی تعلیمات حیاتبخش اسلام، هم از درون و هم از بیرون میشد.
زمان امام صادق (علیه السلام)، زمان تزلزل حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بود و این دو گروه مدتی درحال کشمکش و مبارزه با یکدیگر بودند.
از زمان هشام بن عبدالملی، تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید و در سال ۱۲۹ وارد مرحله مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال ۱۳۲ به پیروزی رسید. بنی امیه در این مدت، گرفتار مشکلات سیاسی فراوانی بودند لذا فرصت فشار و اختناق نسبت به شیعیان را نداشتند.
عباسیان نیز، چون از دستیابی به قدرت در پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل میکردند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود. از این رو این دوران، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق (علیه السلام) و شیعیان بود و آن حضرت از این فرصت استفاده کرده و تلاش فرهنگی وسیعی را آغاز کرد.
پیشوای ششم در چنین دورانی به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بدبینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین بود و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین که به وسیله خلفای وقت صورت میگرفت جلوگیری میکرد.
اینجا بود که امام (علیه السلام) دشواری فراوان در پیش و مسئولیت عظیم بر دوش داشت. امام صادق (علیه السلام) در ظلمت بحرانها و آشوبها دنیای شیعه را به فروغ تعالیم خویش روشنی بخشید و حقیقت اسلام را از آلایش انحرافات و گزند فریبکاران حفظ نمود.
او آن قدر فقه و دانش اهل بیت را گسترش داد و زمینه ترویج احکام و بسط کلام شیعی را فراهم ساخت که مذهب شیعه به نام او به عنوان مذهب جعفری شهرت یافت. آن اندازه که دانشمندان و راویان از دانش امام بهرهمند برده و از ایشان حرف و حدیث نقل کرده اند از هیچ یک از دیگر ائمه نقل نکردهاند.
لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایههای حکومت و نفوذ خود، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند.
وضع به حدی ناگوار وشد که همگی یاران امام (علیه السلام) را در معرض خطر مرگ قرار میداد، چنانچه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند.
امام صادق (علیه السلام) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده، کاری که امام حسین (علیه السلام) به صورت قیام خونین انجام داد، وی قیام خود را در لباس تدریس و تاسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد.
در دوره امامت امام صادق (علیه السلام) مسلمانان بیش از پیش به علم و دانش روی آوردند و در بیشتر شهرهای قلمرو اسلام بویژه در مدینه، مکه، کوفه، بصره و ... مجالس درس و مناظرههای علمی دایر و از رونق خاصی برخوردار گردید. در این زمان با استفاده از فرصت به دست آمده امام صادق (علیه السلام) توانست نهضت علمی فرهنگی پدرش امام باقر (علیه السلام) را ادامه داده و علوم و معارف اهل بیت را بیان کرده در همه جا منتشر کند.
سفرهای اجباری و اختیاری امام به عراق و به شهرهای حیره، هاشمیه و کوفه و برخورد با اربابان دیگر مذاهب فقهی وکلامی نقش بسزایی در معرفی علوم اهل بیت و گسترش آن در جامعه داشت. در این شهرها گروههای مختلف برای فراگیری دانش نزد آن حضرت میآمدند و از دریای دانش او بهره مند میبردند. برخورد وی با گروههای مختلف مردم سبب شد که آوازه شهرتش در دانش و بینش دینی، علم و تقوی، سخاوت و جود وکرم و ... در تمام قلمرو اسلام طنین انداز شود و مردم از هر سو برای استفاده از دانش بیکران وی رو سوی کنند. در این دوره علوم و فلسفه ایرانی، هندی و یونانی به حوزه اسلامی راه یافت و بازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهای مختلف به زبان عربی گرم و پررونق گردید. همچنین مکتبهای کلامی و فرقه مذهبی و فقهی در این عصر پایه گذاری شد.
امام صادق (علیه السلام) با تمام جریانهای فکری و عقیدتی آن روز برخورد کرده و موضوع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخته و برتری بینش اسلام تشیعی را ثابت کرده است.
مناظرات امام صادق (علیه السلام) با اربابان دانشهای گوناگون، چون پزشکان، فقیهان، منجمان، متکلمان، صوفیان و... بویژه مناظرات وی با ابوحنیفه مشهور و در منابع شیعه و سنی ثبت است.
شاگردان امام باقر (علیه السلام) پس از درگذشت آن حضرت به گرد شمع وجود امام صادق (علیه السلام) حلقه زدند.
امام (علیه السلام) نیز با جذب شاگردان جدید به تأسیس یک نهضت عظیم فکری و فرهنگی و بالنده مبادرات ورزید، به گونهای که طولی نکشید مسجد نبوی در مدینه منوره و مسجد کوفه در شهر کوفه به دانشگاهی عظیم تبدیل شد.
درگیری شدید بین بنی عباس و بنی امیه آنان را آن چنان به خود مشغول کرده بود که فرصتی طلایی برای امام صادق (علیه السلام) و یارانش به دست آمد.
آن حضرت با استفاده از این فرصت به بازسازی و نوسازی فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شیفتگان مکتب حق از اطراف و اکناف، از بصره، کوفه، واسط، یمن و نقاط مختلف حجاز به مرکز اسلام؛ یعنی مدینه، سرازیر شدند و، چون پروانگی دلباخته به گرد شمع وجود امام صادق (علیه السلام) تجمع کردند.
امام صادق (علیه السلام) هر یک از شاگردان خود را رشتههای که با ذوق و قریحه او سازگار بود، تشویق و تعلیم مینمود و در نتیجه هر کدام از آنها در یک یا دو رشته از علوم مانند: حدیث، تفسیر، فقه و کلام، تخصص پیدا میکردند.
در دانشگاهی که امام بوجود آورده بود شاگردان بزرگ و برجستهای همچون هشام بن حکم - محمد بن مسلم - ابان بن تغلب - هشام بن سالم - مومن الطاق - مفصل بن عمر - جابر بن حیان و... تربیت کرد که هر یک از آنها شخصیتهای بزرگ علمی و چهرههای درخشانی بودند که خدمات شایانی انجام دادند.
به عنوان نمونه هشام بن حکم ۳۱ جلد کتاب و جابر بن حیان بیش از ۲۰۰ جلد در زمینه علوم گوناگون بخصوص رشتههای عقلی طبیعی و شیمی کتاب نوشته است و به عنوان بدر علم شیمی مشهور است.
دانشمندان علم حدیث شمار کسانی را که مورد اعتماد بوده اند - راویان ثقه - و از آن حضرت نقل کرده اند تا چهار هزار نفر را نوشته اند.
شاگردان دانشگاه امام منحصر به شیعیان نبوده بلکه پیروان اهل تسنن نیز از مکتب آن حضرت برخوردار میشدند.
بزرگان اهل سنت، چون مالی بن انس، ابوحنیفه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، ابن جریح، روح ابن قاسم و ... ریزه خوار خوان دانش بیکران او بودند. ابو حنیفه که دو سال شاگرد امام بود این دوره را پایه علوم و دانش خود معرفی کرده میگوید: اگر آن دو سال نبود 'نعمان' از بین رفته بود.
در یک دسته بندی، زندگانی امام جعفر صادق (علیه السلام) را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
الف. - زندگانی امام در دوره امام سجاد و امام باقر (علیهم السلام) که تقریبا نیمی از عمر حضرت را به خود اختصاص میدهد. در این دوره (از تولد - ۱۱۴) امام صادق (علیه السلام) از علم و تقوی و کمال و فضیلت آنان در حد کافی بهرهمند شد.
ب. - قسمت دوم زندگی امام جعفر صادق (علیه السلام) از سال ۱۱۴ هجری تا ۱۴۰ هجری میباشد. دراین دوره امام از فرصت مناسبی که بوجود آمده، استفاده نمود و مکتب جعفری را به تکامل رساند. در این مدت، چهار هزار دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیاری را که جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامی ارزانی داشت.
ج. - هشت سال آخر امام (علیه السلام) قسمت سوم زندگی امام را تشکیل میدهد. در این دوره، امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسی قرار داشت. در این دوره امام دائم تحت نظر بود و مکتب جعفری عملا تعطیل شد.
امام در سالهای آخر عمر خود به شدت لاغر و ضعیف شده بود و به تعبیر یکی از افرادی که امام را در آن روزگار دیده بود از او چیزی نمانده بود جز سرش، کنایه از اینکه بدن کاملا نحیف شده بود. سراسر زندگیش به دشواری وسختی و رنج آفرینی گذشته بو و در سالهای آخر عمر بر میزان محدودیت و احضار و تهدید او اضافه میشد که این خود بر خستگی و رنجش میافزود.
روزی منصور به وزیر دربارش «ربیع» گفت: همین اکنون جعفر بن محمد (امام صادق (علیه السلام)) را در اینجا حاضر کن.
ربیع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق (علیه السلام) را احضار نمود، منصور با کمال خشم و تندی به آن حضرت رو کرد و گفت: «خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم آیا در مورد سلطنت من اشکال تراشی میکنی؟»
امام: آنکس که چنین خبری به تو داده دروغگو است ...
ربیع میگوید: امام صادق (علیه السلام) را دیدم هنگام ورود لبهایش حرکت میکند، وقتی که کنار منصور نشست، لبهایش حرکت میکرد و لحظه به لحظه از خشم منصور کمتر میشد.
وقتی که امام صادق (علیه السلام) از نزد منصور رفت، پشت سر امام رفتم و به او عرض کردم: وقتی که شما وارد بر منصور شدید منصور نسبت به شما بسیار خشمگین بود، ولی وقتی که نزد او آمدی و لبهای تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهایتان را به چه چیز حرکت میدادی؟
امام صادق (علیه السلام) فرمود: لبهایم را به دعای جدم امام حسین (علیه السلام) حرکت میدادم و آن دعا این است: یا عُدَّتی عِندَ شِدَّتی وَیا غَوثِی عِندَ کُربَتی اَحرِسنِی بِعَینِکَ الَّتی لا تَنامُ وَاکَنِفنِی بِِرُکنِکَ الذَّی لایُرام
«ای نیرو بخش من هنگام دشواریهایم وای پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن و مرا در سایه رکن استوار و خلل ناپذیرت قراربده»
مفضّل بن عمر میگوید: منصور دوانیقی برای فرماندار مکه و مدینه حسن بن زید پیام داد: خانه جعفر بن محمد (امام صادق (ع) را بسوزان، او این دستور را اجرا کرد و خانه امام صادق (علیه السلام) را سوزانید که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق (علیه السلام) آمد و میان آتش گام برمی داشت و میفرمود:: اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّری اَنا بنُ اِبراهِیمَ خَلیلِ اللهِ
«منم فرزند اسماعیل که فرزندانش مانند رگ و ریشه در اطراف زمین پراکنده اند منم فرزند ابراهیم خلیل خدا (که آتش نمرود بر او سرد وسلامت شد)»
سرانجام منصور نتوانست پیشرفت امام را ببیند و عظمت او را تحمل کند. طرح قتل او را از طریق مسموم کردن تهیه کرد.
بنی عباس درس مسموم کردن امامان را از پیشوایان رذل خود، یعنی بنی امیه آموختند. معاویه بارها گفته بود خداوند از عسل لشکریانی دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود میداد.
منصور توسط والی خود در مدینه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند و بعد حیله گرانه به گریه و زاری و عزاداری او پرداخت. اینکه در امر شهادت امام، منصور دست داشته جای شکی برای ما نیست، زیرا که خود بارها گفته بود که او، چون استخوانی در گلویم گیر کرده است.
شاید منصور از لحاظ درونی دوست نداشت امام را شهید کند، ولی چه میتوان کرد که مقام است و سلطنت، پست است و موقعیت. مگر هرکسی میتواند از آن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخی، چون ابوزهره انکار کرده اند، بدلیل ابراز تأسف منصور از مرگ او وهم گفته اند که این امر خلاف تحکیم پایههای حکومت او بود. دیگران هم همین افکار راداشته اند و یا برخی دیگر از آن به تردید یاد کرده اند. ولی باتوجه به سابقه برخورد و احضار و تهدید منصور، و با توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم میشود بنی عباس، چون بنی امیه در خط امام کشی بودند و آنها ۶ تن از امامان ما را مسموم کرده اند. آری او پس از قتل امام ابراز تاسف هم کرد و آن مصلحتی بود.
اکنون و در بیست و پنجمین روز از ماه شوال اندوهی جانکاه بر تار و پود مدینه چنگ میزند و حُزنی غم انگیز، افلاک را میآشوبد. آسمان سیاه پوش میشود و فوج فوج، فرشتههای عزادار، در نقطهای به نام بقیع، فرود میآیند! و بقیع، با دیده گریان، انتظار ورود عزیزی را به سوگ مینشیند!
در کوچه کوچه یثرب، بوی غربت و یتیمی میوزد! از درها، دیوارها، پنجره ها، ملال و ماتم میبارد! سینه ها، داغ بزرگی را به دفترش میکشند و جان ها، در آتش مصیبتی عظیم میگدازند! چشمها به خون مینشینند و دست ها، بی تابی شان را در سوگ مولایی که عظمت نامش، آسمان را به تواضع وامی دارد به سرها میکوبند!